جدول جو
جدول جو

معنی پد - جستجوی لغت در جدول جو

پد
بد، آتش گیره، هر چیزی که با آن آتش روشن کنند، شیاع، مرخ، آتش افروز، پد، پیفه، وقود، وقید، پرهازه، آتش برگ، پوک، هود، حطب، فروزینه، آفروزه
تصویری از پد
تصویر پد
فرهنگ فارسی عمید
پد
درختی که میوه ندهد مانند سپیدار، درخت بی بر، پده
تصویری از پد
تصویر پد
فرهنگ فارسی عمید
پد
(پِ)
مخفف پدر. (برهان)
لغت نامه دهخدا
پد
(پُ)
پود. حراق. خف. بد. پیغه. بده. حرّاقه. چوب پوسیده باشد که آتش گیره کنند. (برهان). و آنرا پود نیز گویند:
گر برفکند گرم دم خویش بگوگرد
بی پود ز گوگرد زبانه زند آتش.
منجیک.
و رجوع به پده شود
لغت نامه دهخدا
پد
(پَ)
سفیددار. غرب. درختی را گویند که هرگز بار ندهد. (برهان)
لغت نامه دهخدا
پد
چوب پوسیده که آنرا آتش گیره کنندپود پده حراق خف پیغه حراقه بد بده
فرهنگ لغت هوشیار
پد
((پُ))
پود. پده، چوب پوسیده که آن را آتش گیره کنند، حراق
تصویری از پد
تصویر پد
فرهنگ فارسی معین
پد
دوبین
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پدیده
تصویر پدیده
(دخترانه)
چیز جدید، آنچه اتفاق می افتد یا وجود دارد و می توان آن را تجربه کرد، شخص چیز یا حادثه چشمگیر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پدرام
تصویر پدرام
(پسرانه)
آراسته، نیکو، شاد، سرسبز، خر م، شاد و خوش
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پده
تصویر پده
آتشگیر
فرهنگ لغت هوشیار
هویدا گشتن پیدا گشتن آشکار شدن نمودار گردیدن، بوجود آمدن خلق شدن، معلوم شدن مرئی شدن، طلوع کردن طالع شدن، یا پدید آمدن بامداد ین. پیدا شدن (زهره و عطارد) پیش از طلوع آفتاب در مشرق. طلوع صباحی مقابل پنهان شدن بامدادین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پدید آرنده
تصویر پدید آرنده
بوجود آورنده خالق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پدید
تصویر پدید
آشکار، نمایان، ظاهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پدمه
تصویر پدمه
بهره، حصه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پدونکول
تصویر پدونکول
فرانسوی پایک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پدولوژی
تصویر پدولوژی
فرانسوی خاکشناسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پدندر
تصویر پدندر
پدر سببی شوهر مادر پدر اندر
فرهنگ لغت هوشیار
هویدا گشتن پیدا گشتن آشکار شدن نمودار گردیدن، بوجود آمدن خلق شدن، معلوم شدن مرئی شدن، طلوع کردن طالع شدن، یا پدید آمدن بامداد ین. پیدا شدن (زهره و عطارد) پیش از طلوع آفتاب در مشرق. طلوع صباحی مقابل پنهان شدن بامدادین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پدم
تصویر پدم
کاروان کش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پدری کردن
تصویر پدری کردن
مثل پدر دلسوزی کردن: در حق فلان پدری کن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پدید آوردن
تصویر پدید آوردن
ایجاد کردن پیدا کردن ظاهر کردن انشا تولید، ممتاز و مشخص کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پدیدار کردن
تصویر پدیدار کردن
آشکار کردن هویدا کردن ظاهر کردن ابراز و اظهار کردن شرح انصراح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پدید کردن
تصویر پدید کردن
آشکار کردن هویدا کردن ظاهر کردن ابراز و اظهار کردن شرح انصراح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پدید کن
تصویر پدید کن
آفریدگار موجد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پدیدار آمدن
تصویر پدیدار آمدن
پدید آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پدیدار شدن
تصویر پدیدار شدن
نمایان گشتن ظاهر شدن پدید شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پدیدار گردیدن
تصویر پدیدار گردیدن
نمایان گشتن ظاهر شدن پدید شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پدیدار گشتن
تصویر پدیدار گشتن
نمایان گشتن ظاهر شدن پدید شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پدیداری
تصویر پدیداری
حالت و چگونگی پدیدار وضوح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پدیدآر
تصویر پدیدآر
پدید آورنده ظاهر کننده آشکار کننده
فرهنگ لغت هوشیار
آشکار آشکارا روشن نمایان پیدا پدیدار هویدا جلی مرئی ظاهر مشهود معلوم عیان صریح مقابل نهان ناپیدا باطن، ممتاز مستثنی: (ایا بمردی و پیروزی از ملوک پدید چنانکه بود بهنگام مصطفی حیدر) (فرخی) یا پدید بودن، آشکار بودن ظاهر بودن پیدا بودن نمایان بودن ب
فرهنگ لغت هوشیار
نمایان آشکار ظاهر. یا پدیدار بودن، یا پدیدار جای کسی. جای وی مشخص و معلوم بودن
فرهنگ لغت هوشیار
بر سر کاری رفتن باشد که پیش ازین شروع در آن کرده باشند از سر گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پدروذ
تصویر پدروذ
ترک گفتن چیزی یا کسی را، خدا حافظی وداع بدرود: (از آن پس بپدرود با یکدگر بسی بوسه دادند بر چشم و سر) (فردوسی)، ترک متروک دور جدا: (مرا کردی چنان یکباره پدرود فکندن نام و ننگ خویش دررود) (ویس و رامین)، سلامت. یا پدرود بودن، خدا حافظی کردن، برای کسی سلامتی خواستن: (تو پدرود باش ای جهان پهلوان که جاوید بادی و روشن روان) (فردوسی)
فرهنگ لغت هوشیار