جدول جو
جدول جو

معنی پخی - جستجوی لغت در جدول جو

پخی
کند شدن لبه ی تیز کارد، کز کردن، سکوت اختیار کردن، گوشه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پری
تصویر پری
(دخترانه)
فرشته، جن، همزاد، در فرهنگ عوام، موجودی بسیار زیبا نیکوکار و نامرئی که گاه خود را نشان می دهد و با جمالش انسان را فریفته خود می کند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اخی
تصویر اخی
عنوانی برای هر یک از اعضای فرقه های عیاران و جوانمردان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پری
تصویر پری
موجود افسانه ای و اساطیری نظیر جن به صورت زنی بسیار زیبا که مانند فرشته بال دارد و پرواز می کند و در زیبایی نقیض دیو است، کنایه از زن زیبا، جن
دو روز پیش، پریروز، برای مثال مرد امروزی هم از امروز گوی / از پری و دی و فردا دم مزن (محمدشیرین مغربی - لغتنامه - پری)، دو شب پیش، پریشب
پاداش، جایزه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پخچ
تصویر پخچ
پخش شده، پهن، کوفته، له شده، برای مثال ز زیر گرز تو دانی که چون جهد دشمن / به چهره زرد و به تن پخچ گشته چون دینار (کمال الدین اسماعیل - ۳۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیخ
تصویر پیخ
در هم پیچیدن، پیچیدن، پیختن
شوخ، چرک، مادۀ سفید رنگی که از دمل و زخم بیرون میآید و مرکب از مایع سلول های مرده، باکتری ها و گلبول های سفید است، رم، ریم، سیم، سخ، شخ، وسخ، پژ، فژ، کورس، کرس، کرسه، هو، هبر، بخجد، بهرک، خاز، درن، قیح، کلچ، کلخج، کلنج، برای مثال همواره پر از پیخ است آن چشم فژاگن / گویی که دو بوم آنجا بر خانه گرفته ست (عمارۀ مروزی - شاعران بی دیوان - ۳۵۳)
فضله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سخی
تصویر سخی
کریم، بخشنده، جوانمرد، رادمرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پخس
تصویر پخس
پژمردن، رنجیدن، گداختن، بخسیدن، بخس، پخسیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پخل
تصویر پخل
کاه جو یا گندم که هنوز کوبیده و خرد نشده باشد، ساقه های خشک شدۀ جو یا گندم، کاه درشت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پخم
تصویر پخم
چادری که هنگام تکان دادن درخت میوه دار زیر آن می گیرند تا میوه ها در آن بریزد، چادری که در مجلس جشن و عروسی بر سر دست بلند می کنند تا آنچه نثار می شود در آن بریزد، فخم، تخم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پخت
تصویر پخت
ویژگی چیزی که لبۀ آن گرد باشد و تیزی نداشته باشد، پخ
رخت، برای مثال گر موج خیز حادثه سر بر فلک زند / عارف به آب تر نکند رخت و پخت خویش (حافظ - ۵۸۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صخی
تصویر صخی
چرکین و ریمناک شدن جامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سخی
تصویر سخی
جوانمرد، بخشنده، کریم
فرهنگ لغت هوشیار
چرک شوخ فضله: همواره پر از بیخ است آن چشم فژاگن گویی که دو پیخ آنجا دو خانه گرفته است. (عماره)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلی
تصویر پلی
فرانسوی چین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پهی
تصویر پهی
خر زهره، خربزه تلخ حنظل پهنور
فرهنگ لغت هوشیار
رفتن بشتاب و نه نرم رفتار متوسط، جمع (نوند شتابنده هنجار جوی چنان شد که بادش نه دریافت پوی) (گرشاسب نامه) -2 در بعضی ترکیبات بجای پوینده آید: چالاک پویراه پوی. توضیح در سگ پوی و گرگ و پوی بمعنی پوینده مانند سگ و مانند گرگ آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پسی
تصویر پسی
تاخیر
فرهنگ لغت هوشیار
موجود مافوق طبیعی که اصلش از آتش است و بچشم نیاید و غالباً نیکوکار است آکندگی، مملوی، انباشتگی
فرهنگ لغت هوشیار
پول کوچک مسین یا برنجین کم بها پول ریزه نازک بسیار تنک رایج قاز پاپاسی پشیزه پشی جندک تسو طسوج، سکه مسین ساسانیان، فلس که شست تای آن یکدرم بوده است، سکه قلب، فلس ماهی پولک ماهی، گلها از زر و سیم که برای زینت بر دوال کمر دوزند نوپلکهای چرم که بدامن چادر دوزند و بند از آن گذرانند. یا به پشیزی نیرزیدن، سخت بی ارج و قدر بودن سخت ناچیز بودن، یا پشیز از دینار ندانستن، قوه تمیز و تشخیص نیک از بد و صحیح از سقیم ندانستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پخچ
تصویر پخچ
پهن پهن شده کوفته پخ پخش پخج، پژمرده، پست
فرهنگ لغت هوشیار
برادرم برادر من نامی که جوانمردان و ایباران (عیاران) بر یکدیگر می نهادند برادر من، نامی است که فتیان (جوانمردان) هم طریقتان و هم مسلکان خود را بدان مخاطب میداشتند و میخواندند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پخن
تصویر پخن
بانگ آواز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پخل
تصویر پخل
پرپهن خرفه فرفخ بقله الحمقاء رجله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پخش
تصویر پخش
پهن شدن بر اثر فشار
فرهنگ لغت هوشیار
گدازش کاهش بدن، تافتن دل از غم و غصه، گدازش موم و پیه و روغن از حرارت، چروک خورده و پیر شده چون پوست دست و پا در آب گرم یا آفتاب کنجل ترنجیده پژمرده، پژمرده از نیستی و غم، گداخته، مزروع بی آب حاصل آمده، ناقص. عشوه ناز، خرام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پخچی
تصویر پخچی
پهن شدگی بینی و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پخج
تصویر پخج
پهن پخش پخچ پخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پای
تصویر پای
قدم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پخت
تصویر پخت
مسطح، پهن، پخش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دخی
تصویر دخی
تاریکی
فرهنگ لغت هوشیار
تهی خالی بی خورش ساده تنها: نان پتی، برهنه روت لخت عور: پاپتی، آشکار. یا دوغ پتی. دوغ بی کره و روغن و بسیار آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سخی
تصویر سخی
راد، دست و دل باز، فراخ دست
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پخش
تصویر پخش
توزیع
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پری
تصویر پری
جن
فرهنگ واژه فارسی سره