جدول جو
جدول جو

معنی پتگیر - جستجوی لغت در جدول جو

پتگیر
(پَ)
پتگر. پرویزن. ماشوب. (برهان). غربال. و رشیدی گوید: ’یحتمل که تنگبیز باشد که چنین خوانده یعنی باریک بیز’
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیگیر
تصویر پیگیر
پی گیرنده، دنبال گیرنده، دنبال کننده، تعقیب کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاگیر
تصویر پاگیر
آنچه پا به آن گیر کند، کنایه از آنچه انسان به آن پابند شود، کنایه از پای بند، مقید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پتگر
تصویر پتگر
آنکه آهار به پارچه می زند، آهار زننده،
فرهنگ فارسی عمید
(پَ)
رزمه و بقچه که جامه در آن نهند. (فرهنگ شعوری به نقل از فرهنگ نعمه الله)
لغت نامه دهخدا
(پَ گِ)
پتگیر. پرویزن. (جهانگیری). ماشوب
لغت نامه دهخدا
(پَ گَ)
آهارزننده. آهارکننده
لغت نامه دهخدا
تصویری از پاگیر
تصویر پاگیر
هر چیز که پایه آن گیر کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پتیر
تصویر پتیر
رزمه و بقچه ای که جامه در آن نهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پتگر
تصویر پتگر
آهار زننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پتگر
تصویر پتگر
((پَ گَ))
آهار زننده، آهار کننده
فرهنگ فارسی معین
پای بند، مقید، مانع، مزاحم
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دامن گیر شدن
فرهنگ گویش مازندرانی