جدول جو
جدول جو

معنی پتمارزده - جستجوی لغت در جدول جو

پتمارزده(پُ زَ دَ /دِ)
محزون. سر میان دو شانه فروبرده
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خمارزده
تصویر خمارزده
خمار، سردرد و کسالتی که پس از برطرف شدن کیف شراب در انسان پیدا می شود، حالت بعد از مستی، آنکه به حالت خماری دچار شده باشد، مخمور، ویژگی چشمی که حالت خماری در آن نمایان باشد
فرهنگ فارسی عمید
(صَ)
چون بوتیمار سر در میانۀ دو شانه فرو بردن. محزون نشستن. رجوع به بوتیمار شود
لغت نامه دهخدا
(خُ زَ دَ/ دِ)
مسکّر. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(زَ دَ / دِ)
مارگزیده. سلیم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کسی که مار وی را گزیده باشد:
مهرۀ مار بهر مارزده ست
به کسی کز گزند رست مده.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 800)
لغت نامه دهخدا