جدول جو
جدول جو

معنی پتم - جستجوی لغت در جدول جو

پتم
قسمت کمر به پایین
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پتو
تصویر پتو
پارچۀ ضخیم به اندازۀ لحاف که از پشم یا پنبه بافته می شود و بیشتر در موقع خواب روی خود می اندازد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پتک
تصویر پتک
نوار پهن که چوپانان و دهقانان و بعضی مردم به ساق پای خود می پیچند، مچ پیچ، پاپیچ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پتو
تصویر پتو
جای رو به آفتاب، آفتاب گیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پتک
تصویر پتک
وسیلۀ پولادی سنگین شبیه چکش با دستۀ چوبی بزرگ که آهنگران با آن آهن را در روی سندان می کوبند، کدین، خایسک، پکوک، کوبن، برای مثال بفرمود کآهنگران آورید / مس و روی و پتک گران آورید (فردوسی۴ - ۱۸۴۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پتت
تصویر پتت
توبه، استغفار، توبه نامه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شتم
تصویر شتم
دشنام دادن، فحش دادن، ناسزا گفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پشم
تصویر پشم
موهایی که بر پوست بدن گوسفند، بز، شتر و امثال آن می روید و از آن پارچه های پشمی بافته می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کتم
تصویر کتم
پنهان کردن، پنهان داشتن امری یا چیزی
کتم عدم: کنایه از جهانی که پنهان است و دیده نمی شود، جهان نیستی، نابودی
فرهنگ فارسی عمید
(صَ)
چون بوتیمار سر در میانۀ دو شانه فرو بردن. محزون نشستن. رجوع به بوتیمار شود
لغت نامه دهخدا
(پُ زَ دَ /دِ)
محزون. سر میان دو شانه فروبرده
لغت نامه دهخدا
بپایان رساندن، پایان کار، مهر کردن، پایان دادن، امضا کردن نامه با انگشتری، مهر کردن نامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شتم
تصویر شتم
دشنام، ملامت، فساد، زیان، سرزنش
فرهنگ لغت هوشیار
از زبان کسی مطلبی (کتبی یا شفاهی) را بدیگری رساندنپیغامرسالت: هم آنگه چو بنشست بر پای خاست پیام سکندر بیاراست راست. (فردوسی) توضیح در قدیم وسیله پیام شخص و نامه هر دو بوده لیکن امروزه غالبا شخص است، سلام درود: بهر بوم و بر کو فرود آمدی ز هر سو پیام و درود آمدی. (شا. بخ 2340: 8)، وحی الهام: در راه عشق وسوسه اهرمن بسی است پیش آی و گوش دل به پیام سروش کن. (حافظ)، اوامر و نواهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلم
تصویر پلم
آقطی خاک تراب، کاجیره کاژیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوم
تصویر پوم
قسمی بازی که در آن گلوله ای را با راکت بسوراخی داخل کنند
فرهنگ لغت هوشیار
گردنه گریوه کتل بش بند سر کوه، زمین پست و بلند. یا سر پژ گرفتن، (ظاهرا بصورت سخریه و استهزا) کار را بکمال رساندن باشد از خوب یا زشت مثل اینکه امروز گویند: (معرکه کردی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشم
تصویر پشم
موهائی که بر تن حیوانات چون شتر وگوسفند و بز روید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستم
تصویر ستم
ظلم و جور، آزار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رتم
تصویر رتم
کوبیدن، شکستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حتم
تصویر حتم
واجب کردن، حکم کردن، محکم کردن، استوار کردن، واجب، ناگزیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آتم
تصویر آتم
اتم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پام
تصویر پام
قرض، دین، گونه، وام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پتت
تصویر پتت
توبه، استغفار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پتخ
تصویر پتخ
مبهوت، متحیر
فرهنگ لغت هوشیار
هندی یا برگرفته از هندی فسونک: تو پال یا چوب که برروی آن افسون نویسند تنکه طلا و نقره و مس و برنج و امثال آن را گویند که در آن اسما و طلسمات و تعویذ نقش کنند
فرهنگ لغت هوشیار
نوار پهن که سربازان و چارپاران و بعضی مردم بساق پاپیچندمچ پیچ پاپیچ، کرکهای بسیار ریز و درهم تافته در روی بعضی از اندامهای گیاهی خصوصا برگ و گل و ساقه. چکش بزرگ فولادین که آهنگران بدان آهن و پولاد و مانند آن کوبند آهن کوب کوبن کوبیازه مرزبه گزینه پکوک
فرهنگ لغت هوشیار
نوار پهن که سربازان و چارپاران و بعضی مردم بساق پاپیچندمچ پیچ پاپیچ، کرکهای بسیار ریز و درهم تافته در روی بعضی از اندامهای گیاهی خصوصا برگ و گل و ساقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پتو
تصویر پتو
نوعی منسوج پشمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پته
تصویر پته
جواز، بلیط، گذرنامه
فرهنگ لغت هوشیار
تهی خالی بی خورش ساده تنها: نان پتی، برهنه روت لخت عور: پاپتی، آشکار. یا دوغ پتی. دوغ بی کره و روغن و بسیار آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پدم
تصویر پدم
کاروان کش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستم
تصویر ستم
ظلم، جور
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پلم
تصویر پلم
آقطی
فرهنگ واژه فارسی سره
آدم بی دست و پاوشل ووول
فرهنگ گویش مازندرانی