جدول جو
جدول جو

معنی پتخال - جستجوی لغت در جدول جو

پتخال
پرتقال، خاکستر بسیار گرم همراه با نرمه ی آتش، خاکستری که به هوا
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیخال
تصویر پیخال
چرک، شوخ، وسخ، فضله، براز، مدفوع، فضلۀ مرغ، برای مثال درآمدم پس دشمن چو چرغ وقت شکار / چو چرز برزد نا گه به ریش من پیخال (مسعودسعد - ۲۶۷)
فرهنگ فارسی عمید
مرکّب از: پیخ + آل، منسوب به پیخ، و پیخ و پیخه فضله است چنانکه پنجه و پنجال و چنگ و چنگال، (انجمن آرا)، ذرق، سرگین طیور، انداختۀ مرغ باشد، یعنی سرگین، (اوبهی)، پلیدی مرغ، فضلۀ مرغ، فضلۀ مرغ و مگس و مانند آن، سرگین مرغان، (غیاث)، پس افکندۀ مرغ که بتازیش خرء گویند، (شرفنامه)، خرء، (منتهی الارب)، افکندگی جانوران، (آنندراج) :
چو باز دانا کو گیرد از حباری سر
بگرد دنب نگردد (دم بنگردد) بترسد از پیخال،
زینبی،
هر آنگه که پیخال انداختی
وی اندر زمانش خورش ساختی،
اسدی،
همه ساله بر طمع پیخال اوی
بدی مانده در سایۀ بال اوی،
مسعودسعد،
درآمدم پس دشمن چو چرغ وقت شکار
چو چرز برزد ناگه بریش من پیخال،
مسعودسعد،
روز کور شرع کی بیند مقام نور شرع
گنبد مسجد پر از پیخال مرغ شپرست،
امیرخسرو،
انجعار، امصاع، جق، حزق، جعر، پیخال انداختن مرغ، هک، پیخال انداختن مرغ و شترمرغ، عر، پیخال مرغ، جعر، پیخال مرغ شکاری، جاعره، پیخالها، ونمه، ونیم، پیخال مگس، جعره، نشان پیخال خشک، خذق، پیخال کردن مرغ یا خاص است بپیخال باز، مصعالطائربذرقه، پیخال انداخت مرغ، (منتهی الارب)، لای هر چیز و فضلۀ هر شی ٔ از حیوانات و نباتات، (برهان)، لا، لای، وغل، درد و ته و لای هر چیز و فضلۀ هر شی ٔ از حیوانات و نباتات، (آنندراج)، آبی غلیظ که از چشم بدرآید که آنرا پیخ هم میگویند، (شرفنامه)، چرک کنجهای چشم که عربان رمص خوانند، (برهان)، قی، کالسه، کالسقه، کالسکه، (در تداول مردم قزوین)، پیخ، رجوع به پیخ شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ خال ل)
با هم دوستی کننده. (آنندراج). با یکدیگر دوستی کننده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تخالل و تخال شود
لغت نامه دهخدا
(پِ)
گلبرگ
لغت نامه دهخدا
(اِ)
با هم دوستی کردن. (منتهی الارب). تصادق. (اقرب الموارد) (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پیخال
تصویر پیخال
فضله گربه و مرغ، چرک، شوخ، فضله مرغ، مدفوع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متخال
تصویر متخال
متقال بنگرید به متقال پارچه ای سفید شبیه بکرباس و لطیفتر از آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخال
تصویر تخال
با هم دوستی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیخال
تصویر پیخال
فضله، سرگین، چرک، شوخ
فرهنگ فارسی معین
خاکستر گرم
فرهنگ گویش مازندرانی
پرتقال
فرهنگ گویش مازندرانی
پایه های چوبی به شکل عدد هفت که برای پرچین کردن به کار رود
فرهنگ گویش مازندرانی
متخال، نوعی پارچه ی آهار زده
فرهنگ گویش مازندرانی
کثیف، نوعی سوسک که فضولات حیوانات را به شکل گلوله درآورده و به
فرهنگ گویش مازندرانی
درخت پرتقال
فرهنگ گویش مازندرانی