- پایملخ
- ناچیز، بی مقدار
معنی پایملخ - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
چیزی که شبیه به پای ملخ باشد، (ساعت سازی) نوعی از ساعت مقابل پادنگ
چیزی که شبیه پای ملخ باشد، نوعی ساعت
پای موزه پا افزار پای افزار
مددگار، دستیار
دست بدست مالیدن تعلل مماطله
لگدکوب، خراب
آنچه در تصرف کسی باشد، دارایی
یاری دهنده، کمک کننده، مددکار، دستیار، دستگیر، برای مثال در کار عشق دیده مرا پایمرد بود / هر دردسر که دیدم از این پایمرد خاست (خاقانی - ۷۴۷) ، شفیع، میانجی
پامال، چیزی که زیر پا مالیده شده، لگدکوب شده، پست و زبون شده
دارایی، مایملک او تنها یک خانه و یک مزرعه بود، مال
لگدکوب شده، از بین رفته، زبون، پست
پامزد، حق القدم
ترکی گله اسپ