نقطه یا لحظۀ اتمام چیزی، نهایت، انتها، بخش آخری هر چیز، بخش پایینی هر چیز، برای مثال سخن نیز نشنید و نامه نخواند / مرا پیش تختش به پایان نشاند (فردوسی - ۲/۳۴۱)
نقطه یا لحظۀ اتمام چیزی، نهایت، انتها، بخش آخری هر چیز، بخش پایینی هر چیز، برای مِثال سخن نیز نشنید و نامه نخواند / مرا پیش تختش به پایان نشاند (فردوسی - ۲/۳۴۱)
اسب که اصیل نباشد. محمر (ج، محامر). (منتهی الارب). اسب از جنس بد. اسب کندرو که لایق پالان باشد. (رشیدی). اسب باربردار. (غیاث اللغات). هر ستور که پالان دارد. اسب و استر و جز آن که بر آن پالان نهند نه زین. حماره.کودن. پلانی. (رشیدی). اسب گران رو. (دهار). باری. مقابل زینی و سواری: والحماره کجبانه، الفرس الهجین کالمحمره، فارسیته پالانی. (مجدالدین) : ندانستی تو ای خر غمر کبج لاک پالانی که با خرسنگ برناید سروزن گاو ترخانی. ابوالعباس. چهارهزاراسب گرانبهاآنروز بدست آمد یعقوب (بن لیث) را دون اشتر و استر و خر و اسبان پالانی و ترکی. (تاریخ سیستان). و (اسب) را که کمالی داده اند که خر را نداده اند اگر وی از کمال خویش عاجز آید از وی پالانی سازند و با درجۀ خر افتد. (کیمیای سعادت). که جلدی زیرکی را گفت من پالانئی دارم ازین تندی و رهواری چو باد و ابر نیسانی بدو گفتا مگو چونین گر او را این هنر بودی نبودی چون خران نامش میان خلق پالانی. سنائی
اسب که اصیل نباشد. محمَر (ج، محامِر). (منتهی الارب). اسب از جنس بد. اسب کندرو که لایق پالان باشد. (رشیدی). اسب باربردار. (غیاث اللغات). هر ستور که پالان دارد. اسب و استر و جز آن که بر آن پالان نهند نه زین. حِمارَه.کَودَن. پلانی. (رشیدی). اسب گران رَو. (دهار). باری. مقابل زینی و سواری: والحماره کجبانه، الفرس الهجین کالمحمره، فارسیته پالانی. (مجدالدین) : ندانستی تو ای خر غمر کبج لاک پالانی که با خرسنگ برناید سروزن گاو ترخانی. ابوالعباس. چهارهزاراسب گرانبهاآنروز بدست آمد یعقوب (بِن لیث) را دون اشتر و استر و خر و اسبان پالانی و ترکی. (تاریخ سیستان). و (اسب) را که کمالی داده اند که خر را نداده اند اگر وی از کمال خویش عاجز آید از وی پالانی سازند و با درجۀ خر افتد. (کیمیای سعادت). که جلدی زیرکی را گفت من پالانئی دارم ازین تندی و رهواری چو باد و ابر نیسانی بدو گفتا مگو چونین گر او را این هنر بودی نبودی چون خران نامش میان خلق پالانی. سنائی
نام خاندانی ایتالیائیست که از آن دوده نقاشان بزرگ برخاسته و از جمله ونسنزو پاگانی مولد او در مونت روبیانو دراواخر مائۀ پانزدهم میلادی بود و در حدود سال 1529م، 935/ هجری قمری بنقاشی اشتغال داشت، پسر و شاگرد لاتانزیو پاگانی که بسال 1553م، 960/ هجری قمری در پروز شهرت و مقامی داشت و گاسپاردو پاگانی که بسال 1543م، مشغول کار نقاشی بود و فرانسسکو پاگانی که مولد او در حدود سال 1531م، 937/ هجری قمری در فلورانس و وفات در سنۀ 1561م، 968/ هجری قمری بوده است و گرگوری پاگانی پسر فرانسسکو که مولد او بسال 1558م، (965 هجری قمری) در فلورانس و وفات در سنۀ 1605م، (1013 هجری قمری) بوده است، وی از بهترین هنرمندان فلورانس در اواخر قرن شانزدهم است، و از مهمترین پرده های نقاشی او یکی نیایش مغان در کلیسای کارمین و دیگر لوط و دختران وی در قصر پیتی و دیگر حضرت مریم و عیسی صغیر و چند تن از مقدسین در درسد و جز آن، دیگر از آنان پاال پاگانی مولد او در والسلدا از اعمال دوک نشین میلان بسال 1661م، 1071/ هجری قمری و وفات در لمباردی بسال 1716م، 1128/ هجری قمری بوده است
نام خاندانی ایتالیائیست که از آن دوده نقاشان بزرگ برخاسته و از جمله ونسنزو پاگانی مولد او در مونت روبیانو دراواخر مائۀ پانزدهم میلادی بود و در حدود سال 1529م، 935/ هجری قمری بنقاشی اشتغال داشت، پسر و شاگرد لاتانزیو پاگانی که بسال 1553م، 960/ هجری قمری در پروز شهرت و مقامی داشت و گاسپاردو پاگانی که بسال 1543م، مشغول کار نقاشی بود و فرانسسکو پاگانی که مولد او در حدود سال 1531م، 937/ هجری قمری در فلورانس و وفات در سنۀ 1561م، 968/ هجری قمری بوده است و گرگوری پاگانی پسر فرانسسکو که مولد او بسال 1558م، (965 هجری قمری) در فلورانس و وفات در سنۀ 1605م، (1013 هجری قمری) بوده است، وی از بهترین هنرمندان فلورانس در اواخر قرن شانزدهم است، و از مهمترین پرده های نقاشی او یکی نیایش مغان در کلیسای کارمین و دیگر لوط و دختران وی در قصر پیتی و دیگر حضرت مریم و عیسی صغیر و چند تن از مقدسین در دِرسد و جز آن، دیگر از آنان پااُل ُ پاگانی مولد او در والسلدا از اعمال دوک نشین میلان بسال 1661م، 1071/ هجری قمری و وفات در لمباردی بسال 1716م، 1128/ هجری قمری بوده است
سوزش و درد باشد و آنرا بعربی جوی خوانند، (برهان)، و بعض لغت نویسان این بیت را شاهد آورده اند: دور بادا شده از خانه و کاشانۀ تو بوی حنّا و خضاب و زنخ پایازی، سوزنی، سوزنی در قصیده ای که شروع آن جدّ است و در مدح دهقان غازی نامی گفته است در آخر قصیده گوید: هیچ شعری نبود اندر شعر خوش من کاندر او طیبتکی نبود و زیج و بازی گرچه با نازی امامیست بهمسایگیت تو ز خوش صحبتیش با طرب و با نازی دور بادا شده از خانه و کاشانۀ تو بوی حنّا و خضاب زنخ بانازی، و بر حسب اغلب احتمالات با نازی یا چیزی شبیه به آن نسبت این امام است و سوزنی بمزاح دوری او را و بوی حنّا و خضاب زنخ او را از خانه ممدوح از خدا به دعا میخواهد
سوزش و درد باشد و آنرا بعربی جوی خوانند، (برهان)، و بعض لغت نویسان این بیت را شاهد آورده اند: دور بادا شده از خانه و کاشانۀ تو بوی حنّا و خضاب و زنخ پایازی، سوزنی، سوزنی در قصیده ای که شروع آن جدّ است و در مدح دهقان غازی نامی گفته است در آخر قصیده گوید: هیچ شعری نبود اندر شعر خوش من کاندر او طیبتکی نبود و زیج و بازی گرچه با نازی امامیست بهمسایگیت تو ز خوش صحبتیش با طرب و با نازی دور بادا شده از خانه و کاشانۀ تو بوی حنّا و خضاب زنخ بانازی، و بر حسب اغلب احتمالات با نازی یا چیزی شبیه به آن نسبت این امام است و سوزنی بمزاح دوری او را و بوی حنّا و خضاب زنخ او را از خانه ممدوح از خدا به دعا میخواهد
لیاقت، درخوری، سزاواری، شایستگی: تا بمنزلتی که امیدوار است برسد پس تمنای دیگر منازل کند که شایانی آن ندارد، (کلیله و دمنه ص 83)، بدگوهر ... تمنای دیگر منازل کند که شایانی آن ندارد، (کلیله و دمنه)، و چندانکه شایانی قبول حیات از این جثه زایل گشت برفور متلاشی گردید، (کلیله و دمنه)
لیاقت، درخوری، سزاواری، شایستگی: تا بمنزلتی که امیدوار است برسد پس تمنای دیگر منازل کند که شایانی آن ندارد، (کلیله و دمنه ص 83)، بدگوهر ... تمنای دیگر منازل کند که شایانی آن ندارد، (کلیله و دمنه)، و چندانکه شایانی قبول حیات از این جثه زایل گشت برفور متلاشی گردید، (کلیله و دمنه)
ترمینال، مکانی که مبدأ حرکت و مقصد وسایط نقلیه عمومی است، دستگاهی که به وسیله آن اطلاعات به یک سیستم مخابراتی یا الکترونیکی وارد و خارج می شود، (واژه فرهنگستان)
ترمینال، مکانی که مبدأ حرکت و مقصد وسایط نقلیه عمومی است، دستگاهی که به وسیله آن اطلاعات به یک سیستم مخابراتی یا الکترونیکی وارد و خارج می شود، (واژه فرهنگستان)