جدول جو
جدول جو

معنی پاگیر - جستجوی لغت در جدول جو

پاگیر
آنچه پا به آن گیر کند، کنایه از آنچه انسان به آن پابند شود، کنایه از پای بند، مقید
تصویری از پاگیر
تصویر پاگیر
فرهنگ فارسی عمید
پاگیر
هر چیز که پایه آن گیر کند
تصویری از پاگیر
تصویر پاگیر
فرهنگ لغت هوشیار
پاگیر
پای بند، مقید، مانع، مزاحم
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پاگیر
دامن گیر شدن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پادیر
تصویر پادیر
ستونی که به بغل دیوار شکسته محکم کنند که دیوار خراب نشود، دیرک، برای مثال نه پادیر باید تو را نه ستون / نه دیوار خشت و نه زآهن درا (رودکی - صحاح الفرس - پادیر)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاشیر
تصویر پاشیر
پای شیر آب انبار، گودالی که زیر شیر آب انبار درست می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیگیر
تصویر پیگیر
پی گیرنده، دنبال گیرنده، دنبال کننده، تعقیب کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از واگیر
تصویر واگیر
ویژگی بیماری که از یکی به دیگری سرایت می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جاگیر
تصویر جاگیر
جای گیر، پرحجم، جاگیر، کسی یا چیزی که در جایی قرار گرفته و جای خود را محکم کرده باشد، پذیرفته، مورد قبول، مؤثر، جانشین
فرهنگ فارسی عمید
نوعی حیوان از طایفۀ خرچنگ که فرانسویان آنرا بزبان عامیانه ’برنارد لرمیت’ خوانند، این حیوان غالباً صدف خالی شکمپایان را برای لانۀ خود انتخاب می کند
لغت نامه دهخدا
نام دیهی در خراسان قدیم، آقای پورداود گوید: آثار نسا در خراسان نزدیکی دیهی بنام باگیر در نوزده هزارگزی مغرب اشک آباد دیده میشود، نام دیه باگیر از مأخذ روسها بنظر نگارنده رسید و شاید همان باجگیر (باجگیران) باشد که در سرحد ایران و ترکستان و روسیه است، در روی نقشه های مختلف باژیر نوشته شده است، (فرهنگ ایران باستان ص 284)
لغت نامه دهخدا
چوبی را گویند که در زیر سقفی یا دیواری که قصور کرده باشد فروزنند تا نیفتد، (برهان)، و ظاهراً مصحف پادیراست، رجوع به پادیر و رجوع به پاذیر و پادیز شود
لغت نامه دهخدا
چوبی بود که پیش دیوار شکسته یا زیر آن نهند مانند ستون تا دیوار نیفتد، (حواشی فرهنگ اسدی نسخۀ نخجوانی)، شمع، دیرک:
نه پادیر باید ترا نه ستون
نه دیوار خشت و نه آهن درا،
رودکی،
دیوارکهن گشته نه بردارد پادیر
یک روز همه پست شود رنجش بگذار،
رودکی،
گردون برای خیمۀ خورشید فلکه ات
از کوه و ابر ساخته پادیر و سایه بان،
حافظ،
و رجوع به پادیز شود، صاحب برهان این کلمه را با راء مهمله و نیز با زاء منقوطه هر دو ضبط کرده و در نسخۀ فرهنگ اسدی آقای نخجوانی نیز که بناء آن بر ضبط قوافی است هم در قافیه راء و هم در قافیۀ زاء دو شعر مختلف شاهد از رودکی برای دو ضبط آورده است، و نیز صاحب برهان قاطع در کلمه سدیر گوید مرکب از سه بمعنی ثلاثه و دیر است و دیر بزبان پهلوی بمعنی گنبد است - انتهی، اگر این دعوی را معنی باشد در آن حال پادیر بمعنی پایۀ گنبد است یا ستون آن، اما برخی دیگر این کلمه را مرکب از پاد و دیر و معنی ترکیبی آنرا دیرپا دانسته اند، کلمات دیرک و تیر که امروز هم متداول است پادیر خواندن کلمه را تأیید می کند و رجوع به پادیز شود
لغت نامه دهخدا
پادیر، پادیز، شمع، چوبی که زیر دیوار زنند تا نیفتد و آنرا نیارش (کذا) خوانند یا در زیر چوبی شکسته از سقف بزنند، (صحاح الفرس) :
نه پاذیر باید ترا نه ستون
نه دیوار خشت و نه زاهن درا،
رودکی،
رجوع به پادیر و صور دیگر آن شود
لغت نامه دهخدا
زیر زمین خرد که شیر آب انبار بر دیوار آن منصوب است، گودال پای شیر آب انبار و کلیۀ بنای مجاور شیر، آنجای از آب انبار که آب از شیر گیرند
لغت نامه دهخدا
شهری به مالزی در ساحل جنوب شرقی جزیره برنئو، دارای 6000تن سکنه و تجارت آن بیشتر عسل اللبنی (میعۀ سائله)، صبر زرد، فلفل، جوز هندی و کافور است، و نام ناحیۀ آن با 40000 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
پابند، مقید، (آنندراج) :
بقید زلف تا جانم اسیر است
دلم در دام فتنه پایگیر است،
اسیری لاهیجی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
ناحیۀ کوهستانی بسیار مرتفع آسیای مرکزی و در جغرافیا بدو نام ’بام دنیا’ داده اند هرچند که در خور این نام نیست، قسمت اعظم این سرزمین متعلق به روسیه و مابقی جزء افغانستان است و در مشرق به دشتها و ریگزارهای ترکستان چین منتهی شود و در شمال به فرغانه و به مغرب در طول سیلابهائی که آمودریا ازآنها تشکیل میشود به پستی میگراید و در جنوب آن سلسله جبال قره قوروم واقع است، نجد پامیر در حدود 70000کیلومترمربع مساحت دارد با 20000 تن سکنۀ چادرنشین یا شبان ترک خرخیز، ارتفاع این سرزمین که از سطح دریا در حدود 4000 گز است باعث سختی آب و هوای آن شده است چنانکه زمستان بدانجا هفت ماه بکشد و تنها در یک ماه (ماه یولیه) شبها شب نم نباشد و حرارت روزها گاه به 70 درجه رسد، پامیر هوائی خشک دارد و باران و برف در آن بندرت بارد، بادهای آن بسیار سرد است ولی شدید نیست لکن با خشکی آب و هوا دریاچه های متعددی در آنجا هست که برخی وسیع باشد لیکن آب این دریاچه ها روبه نقصان است چنانکه بعضی بکلی از میان رفته است و از جمله دریاچه های آن قره گول با 300 هزارگزمربع مساحت و ساری گول با 4267 گزمربع مساحت، غالب رودهای پامیربطرف مغرب یعنی آمودریا که به بحیرۀ خوارزم میریزد جاریست و بقیه بطرف شرق یعنی رود تاریم متوجه است و کوه مرتفع پامیر موسوم به تغارمه 7899 گز ارتفاع دارد وظاهراً سکنۀ فعلی هند و ایران از این معبر گذشته ودر این دو مملکت سکنی گزیده اند، از جبال مهمی که ازاین عقدۀ کوهستانی آغاز میشود در شمال، رشته کوههای تیان شان است که از حوالی سمرقند تا داخلۀ ترکستان چین امتداد دارد و در جنوب کوههای کوئن لن و قراقروم و هیمالیا که جملگی بموازات یکدیگر از شمال غربی به جنوب شرقی امتداد دارند و از دره های مابین آنها هر یک رودی جاری است، در جانب غربی این نجد دو رشته جبال از پامیر آغاز میشود یکی سلسلۀ جبال هندوکوه یا هندوکش و دنباله های آن یعنی کوه بابا و سپیدکوه و سیاه کوه و کوههای شمال خراسان، دیگر سلسلۀ سلیمان که در امتداد رود سند بجهت جنوب ممتد میشود و به بلوچستان و سواحل اقیانوس هند می انجامد و راههای اصلی کشورهای مجاور نجد پامیر یعنی افغانستان و پنجاب و ترکستان و کاشغر و ایران همه از میان همین سلسله کوههاست
لغت نامه دهخدا
نام قومی است در ملک دکن، (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
(پَ)
پتگر. پرویزن. ماشوب. (برهان). غربال. و رشیدی گوید: ’یحتمل که تنگبیز باشد که چنین خوانده یعنی باریک بیز’
لغت نامه دهخدا
یکی از طوایف ایل قشقائی مرکب از 80 خانوار که در کاکان لشنی و خفر و آباده مسکن دارند
لغت نامه دهخدا
(پَ)
بمعنی بازار وسیع و سرا. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از واگیر
تصویر واگیر
سرایت کننده، ساری، مسری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پناگیر
تصویر پناگیر
بازار وسیع وسرا
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه جایی را اشغال کند جای گیر متحیز، شاغل. جا گرفتن، تاثیر کردن، موثر شدن، بدل نشستن، املایی از (جای گیر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پایگیر
تصویر پایگیر
مقید، پابند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پازیر
تصویر پازیر
پادیر توضیح ظ. مصحف (پادیر) و (پاذیر) است
فرهنگ لغت هوشیار
زیر زمین خرد که شیر آب انبار بر دیوار آن نصب شده است گودال پای شیر آب انبار کلیه بنای مجاور شیر آنجای از آب انبار که آب از شیر گیرند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پادیر
تصویر پادیر
ستونی که زیر دیوار شکسته زنند تا نیفتد دیرک شمعک پاذیر پازیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاذیر
تصویر پاذیر
شمع، چوبی که زیر دیوار زنند تا نیفتد و یا زی سقف زنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واگیر
تصویر واگیر
((حامص))
سرایت، (دسته عزاداری) تکرار جمع مصراع یابیت ترجیع را، ورزشی است پهلوانان را در گود زورخانه که یک به یک دست بر دیوار نهند و به جانب همان دست بر سینه زور کنند تا سینه برآمده پهن شود، ورزشکار پس از آن که از سنگ گرفتن خسته شد و دیگر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جاگیر
تصویر جاگیر
آن چه جایی را اشغال کند، شاغل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پادیر
تصویر پادیر
ستونی که زیر دیوار شکسته می زنند تا فرو نیفتد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پاشیر
تصویر پاشیر
زیرزمین خرد که شیر آب انبار بر دیوار آن متصل نصب شده باشد
فرهنگ فارسی معین
ملک، مانور
دیکشنری اردو به فارسی