- پاگیر
- هر چیز که پایه آن گیر کند
معنی پاگیر - جستجوی لغت در جدول جو
- پاگیر
- آنچه پا به آن گیر کند، کنایه از آنچه انسان به آن پابند شود، کنایه از پای بند، مقید
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شمع، چوبی که زیر دیوار زنند تا نیفتد و یا زی سقف زنند
ستونی که زیر دیوار شکسته زنند تا نیفتد دیرک شمعک پاذیر پازیر
زیر زمین خرد که شیر آب انبار بر دیوار آن نصب شده است گودال پای شیر آب انبار کلیه بنای مجاور شیر آنجای از آب انبار که آب از شیر گیرند
پادیر توضیح ظ. مصحف (پادیر) و (پاذیر) است
مقید، پابند
آنچه جایی را اشغال کند جای گیر متحیز، شاغل. جا گرفتن، تاثیر کردن، موثر شدن، بدل نشستن، املایی از (جای گیر)
بازار وسیع وسرا
جای گیر، پرحجم، جاگیر، کسی یا چیزی که در جایی قرار گرفته و جای خود را محکم کرده باشد، پذیرفته، مورد قبول، مؤثر، جانشین
ویژگی بیماری که از یکی به دیگری سرایت می کند
پی گیرنده، دنبال گیرنده، دنبال کننده، تعقیب کننده
پای شیر آب انبار، گودالی که زیر شیر آب انبار درست می کنند
سرایت کننده، ساری، مسری
ستونی که زیر دیوار شکسته می زنند تا فرو نیفتد
زیرزمین خرد که شیر آب انبار بر دیوار آن متصل نصب شده باشد
آن چه جایی را اشغال کند، شاغل
((حامص))
فرهنگ فارسی معین
سرایت، (دسته عزاداری) تکرار جمع مصراع یابیت ترجیع را، ورزشی است پهلوانان را در گود زورخانه که یک به یک دست بر دیوار نهند و به جانب همان دست بر سینه زور کنند تا سینه برآمده پهن شود، ورزشکار پس از آن که از سنگ گرفتن خسته شد و دیگر
ستونی که به بغل دیوار شکسته محکم کنند که دیوار خراب نشود، دیرک، برای مثال نه پادیر باید تو را نه ستون / نه دیوار خشت و نه زآهن درا (رودکی - صحاح الفرس - پادیر)
سازنده پ بوجود آورنده پای
گیر آمدن پای بچیزی چنانکه شخص از حرکت باز ماند بند شدن پای بچیزی