جدول جو
جدول جو

معنی پاکوب - جستجوی لغت در جدول جو

پاکوب
کوبیده شده در زیر پا، پامال، پاکوبنده، رقاص
پاکوب کردن: چیزی را در زیر پا له کردن، لگد کردن، پامال کردن
تصویری از پاکوب
تصویر پاکوب
فرهنگ فارسی عمید
پاکوب
کوفته شده بپای،
پای باز، رقاص
لغت نامه دهخدا
پاکوب
پاکوبنده پای باز رقاص، کوفته شده بپای پاکوبیده پایمال
تصویری از پاکوب
تصویر پاکوب
فرهنگ لغت هوشیار
پاکوب
((کَ نِ یا نَ))
رقاص، کوفته شده، له شده، پای کوب
تصویری از پاکوب
تصویر پاکوب
فرهنگ فارسی معین
پاکوب
رقاص، پایکوب، دست افشان، پای خست، لگدکوب، لگدمال
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پاکوبی
تصویر پاکوبی
رقص، پاکوفتن به زمین، پای بازی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاکوب کردن
تصویر پاکوب کردن
چیزی را در زیر پا له کردن، لگد کردن، پامال کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاکوبان
تصویر پاکوبان
رقص کنان، در حال پاکوفتن، پای کوبی، پای کوبان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاکوبنده
تصویر پاکوبنده
کسی که پا بر زمین می کوبد
فرهنگ فارسی عمید
(بِ لَ / رِ / رَ دَ / دِ)
آنکه چوب بندی بالای سقف و زیرآهن شیروانی را بهم پیوندد. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
بلغت اهل بربر دوایی است که آن را فرفیون خوانند، گزندگی جانوران را نافع است، (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا)، مأخوذ از بربری، فرفیون، (ناظم الاطباء)، رجوع به تاکوت و فرفیون و فربیون شود
لغت نامه دهخدا
(خَ)
عمل خرپاکوب. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(نَ کَ)
بپای کوفتن: قصل البرّ، پاکوب کردن خرمن را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
در حال پاکوفتن، رقص کنان، در حال رقص کردن:
چو در دستست رودی خوش بزن مطرب سرودی خوش
که دست افشان غزل خوانیم و پاکوبان سراندازیم،
حافظ
لغت نامه دهخدا
راکبه، (اقرب الموارد)، نهال خرمابن بر مادر رسته، (از متن اللغه) (منتهی الارب) (از آنندراج) (المنجد) (ناظم الاطباء)، شاخ خرمایی بر تنه خرما برآمده، (از متن اللغه) (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
گرد و غبار، (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(پَ)
آچار که از مغز جوز و شیر و جفرات سازند ترش بود و در لسان الشعرا بای اخیر نیز فارسی است. (آنندراج). رجوع به بتکوب شود
لغت نامه دهخدا
کنایه از رقص، (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
تصویری از راکوب
تصویر راکوب
پا جوش کویک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاکوبی
تصویر پاکوبی
کنایه از رقص است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاچوب
تصویر پاچوب
چوب قپان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاکوب کردن
تصویر پاکوب کردن
چیزی را با پا کوفتنبپای کوفتن لگد کوب کردن پی سپر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاکوبان
تصویر پاکوبان
در حال پای کوفتن در حال رقص کردن رقص کنان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پتکوب
تصویر پتکوب
آچاری که از گردو و ماست و امثال آن کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاروب
تصویر پاروب
پارو
فرهنگ لغت هوشیار
بالرین، پاکوب، رقاص، رقصنده
فرهنگ واژه مترادف متضاد
جاده صاف کن، راه کوب
فرهنگ گویش مازندرانی
وسیله ای شبیه به گوشت کوب که یک سوی آن پهن بوده و در آن میخ
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی چوب قیم که به صورت جفت چپ و راست برای عبور از گل و لای
فرهنگ گویش مازندرانی