- پاکدامنی (مَ)
عفت. (مهذب الاسماء). عفاف. پاکی
معنی پاکدامنی - جستجوی لغت در جدول جو
- پاکدامنی
عمل پاکدامن پاکی عفت عفاف
- پاکدامنی
پارسایی، پاکی، پرهیزکاری، طهارت، عصمت، عفاف، عفت، ناموس
متضاد: آلوده دامنی، بی ناموسی
متضاد: آلوده دامنی، بی ناموسی
- پاکدامنی
العفّة
- پاکدامنی
Virtuousness
- پاکدامنی
moralité
- پاکدامنی
virtud moral
- پاکدامنی
добродетельность
- پاکدامنی
Tugendhaftigkeit
- پاکدامنی
чеснота
- پاکدامنی
cnotliwość
- پاکدامنی
德行
- پاکدامنی
virtuosidade
- پاکدامنی
virtuosità
- پاکدامنی
پاکدامنی، عفّت
- پاکدامنی
پاکدامنی
- پاکدامنی
পবিত্রতা
- پاکدامنی
utakatifu
- پاکدامنی
erdemlilik
- پاکدامنی
徳性
- پاکدامنی
טוֹבוּת
- پاکدامنی
सदाचार
- پاکدامنی
kebajikan
- پاکدامنی
คุณธรรม
- پاکدامنی
deugdelijkheid
- پاکدامنی
도덕성
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نجیب، عفیف، پارسا، پاک جامه، برای مثال در حقّ من به دردکشی ظن بد مبر / کآلوده گشت جامه ولی پاک دامنم (حافظ - ۶۸۶)
(مَ)
لغت نامه دهخدا
عفیف. عفیفه. باعفاف. پاک. خشک دامن. پاکجامه:
یکی پاکدامن که آهسته تر
نکوتر بدیدار و شایسته تر.
فردوسی.
زن پاکدامن به پرسنده گفت
که شویست و هم کودک اندر نهفت.
فردوسی.
جوان گفت و آن پاکدامن شنید
ز گفتار او خامشی برگزید.
فردوسی.
سوی کردیه نامه ای بد جدا
که ای پاکدامن زن پارسا.
فردوسی.
پاکدامن چون زید بیچاره ای
اوفتاده تا گریبان در وحل.
سعدی (گلستان).
در حق من بدرد کشی ظن ّ بد مبر
کآلوده گشت خرقه ولی پاکدامنم.
حافظ.
عیبم بپوش زنهار ای خرقۀ می آلود
کان پاک پاکدامن بهر زیارت آمد.
حافظ.
حافظ بخود نپوشید این خرقۀ می آلود
ای شیخ پاکدامن معذور دار ما را.
حافظ
یکی پاکدامن که آهسته تر
نکوتر بدیدار و شایسته تر.
فردوسی.
زن پاکدامن به پرسنده گفت
که شویست و هم کودک اندر نهفت.
فردوسی.
جوان گفت و آن پاکدامن شنید
ز گفتار او خامشی برگزید.
فردوسی.
سوی کردیه نامه ای بد جدا
که ای پاکدامن زن پارسا.
فردوسی.
پاکدامن چون زید بیچاره ای
اوفتاده تا گریبان در وحل.
سعدی (گلستان).
در حق من بدرد کشی ظن ّ بد مبر
کآلوده گشت خرقه ولی پاکدامنم.
حافظ.
عیبم بپوش زنهار ای خرقۀ می آلود
کان پاک پاکدامن بهر زیارت آمد.
حافظ.
حافظ بخود نپوشید این خرقۀ می آلود
ای شیخ پاکدامن معذور دار ما را.
حافظ
باتقوا، بانجابت، پارسا، پاک جامه، طاهره، طاهر، عفیف، متقی، معصوم، نجیب
متضاد: بی عفاف، ناپاکدامن
متضاد: بی عفاف، ناپاکدامن