جدول جو
جدول جو

معنی پاکج - جستجوی لغت در جدول جو

پاکج
(کَ)
کج پای. که پای او کج باشد
لغت نامه دهخدا
پاکج
کسی که پای او کج باشد کج پای
تصویری از پاکج
تصویر پاکج
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پاکر
تصویر پاکر
(پسرانه)
نام پسر ارد پادشاه اشکانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پاکت
تصویر پاکت
کیسۀ کاغذی یا پلاستیکی که در آن نامه یا چیز دیگر بگذارند، بستۀ کوچک کاغذی یا مقوایی مثلاً پاکت سیگار، کنایه از نامه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پارج
تصویر پارج
تاجریزی، گیاهی پایا علفی پرشاخه و بالارونده با برگ های پهن و دندانه دار، گل های سفید و میوه های ریز و سرخ رنگ شبیه دانۀ انگور که در کنارۀ جنگل ها و ساحل رودخانه ها می روید و بلندیش تا دو متر می رسد، جوشاندۀ ساقه های آن در طب قدیم به عنوان معرق و تصفیه کنندۀ خون در طب به کار می رفته، انگور روباه، روباه رزک، روباه رزه، روباه تربک، روس انگروه، روس انگرده، سکنگور، سگنگور، سگ انگور، روپاس، بارج، اورنج، اولنج، عنب الثعلب، لما، ثلثان، تاجریزی پیچ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاکی
تصویر پاکی
پاک بودن، پاکیزگی، برای مثال شب سیاه بدان زلفکان تو ماند / سپیدروز به پاکی رخان تو ماند (دقیقی - ۹۷)، کنایه از پاکدامنی، عفت، استره، تیغ سرتراشی، چاقوی کوچکی که هنگام حجامت و خون گرفتن پوست بدن را با آن خراش می دهند
فرهنگ فارسی عمید
(کُ)
قدیس پاکم، یکی از دعات عیسوی به مصر علیا و او را ذکرانی است به 14 مه. مولد در حدود 292 و وفات 308 م
لغت نامه دهخدا
طهارت. (برهان). طهر. طیب. پاکیزگی. مقابل پلیدی، قدس:
نخست از جهان آفرین کرد یاد
خداوند خوبی و پاکی و داد.
فردوسی.
، بی غشی. صفا. (برهان). صفوت. ویژگی. بی آمیغی. خلوص:
ببزرگی چو سپهر است و بپاکی چو هوا
بسخاوت چو برادر بدیانت چو پدر.
فرخی.
برای پاکی لفظی شبی بروز آرد
که مرغ و ماهی باشند خفته او بیدار.
کمال اسماعیل.
، پاکدامنی. عفت. عصمت. طهارت. ذیل. پارسائی:
تو گفتی که من بدتن جادوم
ز پاکی و از راستی یکسوم.
فردوسی.
بگسترد پاکی و هم راستی
سوی دیو شد کژی و کاستی.
فردوسی.
ترا داد یزدان بپاکی نژاد
کسی چون تو از پاک مادر نزاد.
فردوسی.
و تناسخیان گویند که وی [جمال خلعت آفریدگار است که به مکافات آن پاکی و پرهیزگاری که بنده کرده بود اندر پیش... او را کرامت کند. (نوروزنامه).
چون شهره شود عروس معصوم
پاکی و پلیدیش چه معلوم.
امیرخسرو.
، ضیا. روشنائی:
شب سیاه بدان زلفکان تو ماند
سپید روز به پاکی رخان تو ماند.
دقیقی.
، حال زن که حائض نباشد. سرشستگی. طهره. قرء. قرء. طهارت زن از حیض. بازایستادن خون پس از حیض. مقابل ناپاکی، بی نمازی، قاعدگی، تمام شدن، استرۀ سرتراشی. (برهان). تیغ.
- آب پاکی بدست کسی ریختن، یکباره او را نومید کردن.
- به پاکی یاد کردن، تقدیس. تسبیح. تنزیه.
- پاکی نژاد، اصالت. نجابت. پاکزادی. پاک نژادی
لغت نامه دهخدا
تصویری از پاکت
تصویر پاکت
محفظه کاغذ نامه را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاکی
تصویر پاکی
عفت، پاکیزگی
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه بر آن سوار شوند چون اسب و خر و اتومبیل و درشکه و غیره چاروا مرکوب مطیه
فرهنگ لغت هوشیار
((کَ))
ورقه کاغذی تا شده که نامه و غیره را در آن گذارند و در آن را می چسبانند و به جایی ارسال می کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پاکی
تصویر پاکی
وضع یا کیفیت پاک بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پاکی
تصویر پاکی
نظافةً
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از پاکی
تصویر پاکی
Pureness, Purity
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پاکی
تصویر پاکی
pureté
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از پاکی
تصویر پاکی
טוהר
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از پاکی
تصویر پاکی
پاکیزگی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از پاکی
تصویر پاکی
পবিত্রতা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از پاکی
تصویر پاکی
usafi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از پاکی
تصویر پاکی
saflık
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از پاکی
تصویر پاکی
순수함
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از پاکی
تصویر پاکی
純粋さ
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از پاکی
تصویر پاکی
zuiverheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از پاکی
تصویر پاکی
पवित्रता
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از پاکی
تصویر پاکی
kemurnian
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از پاکی
تصویر پاکی
ความบริสุทธิ์
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از پاکی
تصویر پاکی
pureza
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از پاکی
تصویر پاکی
purezza
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از پاکی
تصویر پاکی
纯净 , 纯洁
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پاکی
تصویر پاکی
czystość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پاکی
تصویر پاکی
чистота
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پاکی
تصویر پاکی
Reinheit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پاکی
تصویر پاکی
чистота
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پاکی
تصویر پاکی
pureza
دیکشنری فارسی به پرتغالی