کاردینال بارتلمی، مولد او بشهر بنوان در 1756م، 1169/ هجری قمری و وفات در 1843م، 1257/ هجری قمری وی وزیر پی ششم و حامی اقاذیمیای باستانشناسی روم بسال 1808 میلادی بود
کاردینال بارتلمی، مولد او بشهر بنوان در 1756م، 1169/ هجری قمری و وفات در 1843م، 1257/ هجری قمری وی وزیر پی ششم و حامی اقاذیمیای باستانشناسی روم بسال 1808 میلادی بود
پسوند متصل به واژه به معنای پالاینده مثلاً باده پالا، ترشی پالا، خون پالا یدک، اسب یدک، کنایه از اسب، اسب خاص پادشاه که زین و یراق کرده و بر در بارگاه نگاه می داشتند، جنیبت، پالاد
پسوند متصل به واژه به معنای پالاینده مثلاً باده پالا، ترشی پالا، خون پالا یدک، اسب یدک، کنایه از اسب، اسب خاص پادشاه که زین و یراق کرده و بر در بارگاه نگاه می داشتند، جَنیبَت، پالاد
آنکه کارش مراقبت از کشتزارهای دهقانان یا تقسیم آب و رسیدگی به برخی از کارهای مردم ده است، کسی که زیردست کدخدا یا میرآب است، نوکر، خدمتکار، پادو، تحصیل دار
آنکه کارش مراقبت از کشتزارهای دهقانان یا تقسیم آب و رسیدگی به برخی از کارهای مردم ده است، کسی که زیردست کدخدا یا میرآب است، نوکر، خدمتکار، پادو، تحصیل دار
پاک بودن، پاکیزگی، برای مثال شب سیاه بدان زلفکان تو ماند / سپیدروز به پاکی رخان تو ماند (دقیقی - ۹۷)، کنایه از پاکدامنی، عفت، استره، تیغ سرتراشی، چاقوی کوچکی که هنگام حجامت و خون گرفتن پوست بدن را با آن خراش می دهند
پاک بودن، پاکیزگی، برای مِثال شب سیاه بدان زلفکان تو ماند / سپیدروز به پاکی رخان تو ماند (دقیقی - ۹۷)، کنایه از پاکدامنی، عفت، استره، تیغ سرتراشی، چاقوی کوچکی که هنگام حجامت و خون گرفتن پوست بدن را با آن خراش می دهند
پایکار، کسی را گویند که چون تحصیلداری بجای بیاید او زر از مردم تحصیل کند و به تحصیلدار دهد، (برهان)، شخصی که در شهرها و ده ها جای مردم به محصلان و ارباب طلب دیوانی نماید، (رشیدی)، کارگذار، عریف، پیرمرد برزن و ده، آنکه مستراح را جاروب کند، کناس، (رشیدی) (برهان)، خدمتکار، پادو، چاکر، نوکر، خادم: قبیل، پاکار یا رئیس قوم، (منتهی الارب)
پایکار، کسی را گویند که چون تحصیلداری بجای بیاید او زر از مردم تحصیل کند و به تحصیلدار دهد، (برهان)، شخصی که در شهرها و ده ها جای مردم به محصلان و ارباب طلب دیوانی نماید، (رشیدی)، کارگذار، عَریف، پیرمرد برزن و ده، آنکه مستراح را جاروب کند، کناس، (رشیدی) (برهان)، خدمتکار، پادو، چاکر، نوکر، خادم: قبیل، پاکار یا رئیس قوم، (منتهی الارب)
پارسی ترکی شده پادشاه سرور در تداول ترکان عثمانی صاحب رتبه پاشایی و آن رتبه ای از مراتب کشوری و لشکری است. توضیح سلاطین عثمانی بانتقام از سلاطین صفویه که کلمه سلطان را بتحقیر بصاحب منصبان خود اطلاق میکردند عنوان پاشا را که همان پادشاه است بزیر دستان خود دادند، خواجه آقا و سید
پارسی ترکی شده پادشاه سرور در تداول ترکان عثمانی صاحب رتبه پاشایی و آن رتبه ای از مراتب کشوری و لشکری است. توضیح سلاطین عثمانی بانتقام از سلاطین صفویه که کلمه سلطان را بتحقیر بصاحب منصبان خود اطلاق میکردند عنوان پاشا را که همان پادشاه است بزیر دستان خود دادند، خواجه آقا و سید