جدول جو
جدول جو

معنی پاچیدنی - جستجوی لغت در جدول جو

پاچیدنی
(دَ)
در تداول عوام، آنچه پاچیدن را شاید. که درخور پاچیدن است.
- داروی پاچیدنی، داروی پراکندنی. ذرور. ذریره
لغت نامه دهخدا
پاچیدنی
در خور پاچیدن پاشیدنی
تصویری از پاچیدنی
تصویر پاچیدنی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پوشیدنی
تصویر پوشیدنی
جامه، لباس، پوشاک، ویژگی آنچه باید پنهان نگه داشته شود، سزاوار پنهان کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاشیدگی
تصویر پاشیدگی
پراکندگی، پاشیدگی، پریشانی، تفرقه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاشیدنی
تصویر پاشیدنی
درخور پاشیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاچیدن
تصویر پاچیدن
پاشیدن، ریختن و پراکنده کردن هر چیز پاشیدنی، افشاندن، ریخته شدن و پراکنده شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیچیدگی
تصویر پیچیدگی
حالت و چگونگی پیچیده، پیچیده بودن
فرهنگ فارسی عمید
(دَ)
که تواند پیچیدن. که بپیچد. که پیچیدن تواند، درخور پیچیدن:
بپیچم سر از هرچه پیچیدنی
بسیچم بکار بسیچیدنی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(دَ)
لایق پاشیدن. که درخور پاشیدن است. افشاندنی. پراکندنی. پریشیدنی. برافشاندنی
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
در تداول عامیانه، پراکندگی. شمل. شتات. پاشیدگی
لغت نامه دهخدا
(دَ)
که در خور پالیدن است
لغت نامه دهخدا
(گِ شِ کَ شُ دَ)
در تداول عوام، پاشیدن، چنانکه فلفل و نمک را بر طعامی، ریختن. رش کردن، چنانکه آب را بر چیزی و کسی، نرم و آهسته براه رفتن. (برهان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پناهیدنی
تصویر پناهیدنی
آنکه قابل پناهیدن است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلقیدنی
تصویر پلقیدنی
بر جستنی بیرون جستنی آنچه آماده بر آمدن و بیرون جستن باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلغیدنی
تصویر پلغیدنی
بر جستنی بیرون جستنی آنچه آماده بر آمدن و بیرون جستن باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیچیدگی
تصویر پیچیدگی
خمیدگی، گردش، مانند پیچیدگی چشم و زبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوسیدنی
تصویر پوسیدنی
در خور پوسیدن آنکه بپوسد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نازیدنی
تصویر نازیدنی
آنکه قابل نازیدن و تفاخراست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نادیدنی
تصویر نادیدنی
آنچه که قابل رویت نیست، غیر مرئی مقابل دیدنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلاسیدنی
تصویر پلاسیدنی
آنچه قابل پلاسیدن باشد آنچه تواند پلاسید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پالودنی
تصویر پالودنی
در خور پالودن شایسته تصفیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوشیدنی
تصویر پوشیدنی
لایق پوشیدن جامه لباس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرسیدنی
تصویر پرسیدنی
در خور پرسیدن لایق پرسیدن محتاج پرسیدن محتاج سوال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جاییدنی
تصویر جاییدنی
جویدنی قابل جاییدن، چیزی که با دندان توان خرد کرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاکدینی
تصویر پاکدینی
پاک اعتقادی پاکی اعتقاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاشیدگی
تصویر پاشیدگی
پراکندگی تفرق
فرهنگ لغت هوشیار
قابل پپیچیدن در خور پیچیدن: بپیچم سر از هر چه پیچیدنی بسیچم بکار بسیچیدنی. (نظامی)، آنکه تواند بپیچد که بپیچد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پالیدنی
تصویر پالیدنی
در خور پالیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاشیدنی
تصویر پاشیدنی
در خور پاشیدنافشاندنیپراکندگی پریشیدنی برافشاندنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاچیدگی
تصویر پاچیدگی
پراکندگی پاشیگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاچیدن
تصویر پاچیدن
((دَ))
پاشیدن، ریختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیچیدگی
تصویر پیچیدگی
ابهام
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پاشیدگی
تصویر پاشیدگی
Collapsibility
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پیچیدگی
تصویر پیچیدگی
Complexity, Complication, Entanglement, Intertwinement, Intricacy, Ramification, Sophistication, Trickiness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
پاشیدن، پراکندن برنج در باد توسط پارو که بخشی از عمل خرمن
فرهنگ گویش مازندرانی