جدول جو
جدول جو

معنی پاپلو - جستجوی لغت در جدول جو

پاپلو
پروانه، گاوهای زردرنگ نیز به این نام خوانده می شوند
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پالو
تصویر پالو
بالو، زگیل، ضایعۀ پوستی کوچک سفت و سخت که روی پوست بدن پیدا می شود اما درد ندارد، سگیل، وردان، واروک، واژو، تاشکل، گندمه، آزخ، زخ، زوخ، آژخ، ژخ، ثؤلول
فرهنگ فارسی عمید
(پِ ل لُ)
بیناکا، بانوئی از اهل ونیز. وی هوشیار ولی لاابالی بودو با تحریکات خویش زوجه ’فرانسوا دومدیسی’ گردید. (حدود 1542- 1587 میلادی)
لغت نامه دهخدا
(پَ)
نام کرسی بخش در ایالت (کرّز) از ولایت تول. دارای 817 تن سکنه است
لغت نامه دهخدا
(پُ)
موضعی است به خوزستان
لغت نامه دهخدا
قصبه ای در شمال غربی دیاربکر واقع در ساحل راست رود مراد، ارتفاع آن از دریا 800 گز و دارای 7500 تن سکنه است و در آنجا آثار عتیقه ای بخطوط میخی باشد
لغت نامه دهخدا
زگیل، ثؤلول، آژخ، ژخ، دانهای سخت چند عدس یا خردتر که بر اندام آدمی روید و درد نکند و پخته نشود، در بعض مواضع فارس و عراق گوک و بترکی گونیک و بزبان تبریز سگیل و بهندی مسه گویند، (رشیدی)، گوگه:
ای عشق ز من دور که بر دل همه رنجی
همچون زبر چشم یکی محکم پالو،
شاکر بخاری
لغت نامه دهخدا
تصویری از پاپول
تصویر پاپول
فرانسوی کرک های بسیار ریز درهم تافته پتک
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی گیاه یا گل های زرد
فرهنگ گویش مازندرانی
پروانه
فرهنگ گویش مازندرانی
چادر، گاوی که در زمینه ی پوست سفید رنگ آن لکه های سیاه باشد.، پروانه، سبک، چالاک
فرهنگ گویش مازندرانی