جدول جو
جدول جو

معنی پاوزهر - جستجوی لغت در جدول جو

پاوزهر
(زَ)
مصحّف پادزهر. رجوع به پادزهر شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گاوزهره
تصویر گاوزهره
گاویزن، ماده ای شبیه زردۀ تخم مرغ که از میان زهرۀ گاو به دست می آوردند، مهرۀ زهرۀ گاو
اندرزا، جاویزن، گاودارو، گاوسنگ، گاوزهرج
ترسو، بزدل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بادزهر
تصویر بادزهر
پادزهر، هر دارویی که برای دفع سم به کار برود، ضدزهر، تریاق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پازهری
تصویر پازهری
سبز تیره، هر چیزی که به رنگ سبز تیره باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گاوچهر
تصویر گاوچهر
گاورنگ، مانند سر گاو، گاوسر، گاومانند، گاوسار، گرزی که آن را به شکل سر گاو ساخته باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پادزهر
تصویر پادزهر
هر دارویی که برای دفع سم به کار برود، ضدزهر، تریاق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پااوزار
تصویر پااوزار
کفش، پوششی برای محافظت از پا، لخا، پایدان، پاپوش، پایزار، پاافزار، لکا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گاوزهرج
تصویر گاوزهرج
گاویزن، ماده ای شبیه زردۀ تخم مرغ که از میان زهرۀ گاو به دست می آوردند، مهرۀ زهرۀ گاو
اندرزا، جاویزن، گاودارو، گاوسنگ، گاوزهره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گاوزور
تصویر گاوزور
آنکه زور و نیرویی مانند زور و نیروی گاو داشته باشد، زور و قوّت گاو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پافزار
تصویر پافزار
کفش، پا افزار، پاپوش، چارق، لخا، لکا، پایدان، پایزار، پااوزار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پای زهر
تصویر پای زهر
پادزهر، هر دارویی که برای دفع سم به کار برود، ضدزهر، تریاق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پازهر
تصویر پازهر
پادزهر، هر دارویی که برای دفع سم به کار برود، ضدزهر، تریاق
فرهنگ فارسی عمید
(زَ)
پادزهر:
سخن زهر و پازهر و گرم است و سرد
سخن تلخ و شیرین و درمان و درد.
بوشکور.
نه هر که دارد پازهر زهر باید خورد.
ابوالفتح بستی.
که پازهر زهر است کافزون شود
وزاندازۀ خویش بیرون شود.
؟ (از قابوسنامه).
پازهر اژدهاست خرد، سوی هوشیار
درخورد مکر نیست نه نیز ازدر دها ست.
ناصرخسرو.
بر فعل چو زهر نیست پازهر
جز قول چو نوش پخته با قند.
ناصرخسرو.
این عالم اژدهاست و زانرو ترا خرد
پازهر زهر این قوی و منکر اژدهاست.
ناصرخسرو.
فرزند دیو رارطبم زهر مار گشت
پازهر مار او شدم او زهر مار من.
ناصرخسرو.
همگان در رنگ صافی او (آب انگور پس از تخمیر) خیره بماندند و گفتند مقصود و فائده از این درخت (رز) این است، اما ندانیم که زهر است یا پازهر. (نوروزنامه).
- پازهر بقری، در مرارۀ گوزن پدید آید. (از معرفهالجواهر). پازهر گاوی.
- پازهرحیوانی، فادزهر حیوانی. در مکان تکوّن آن اختلاف است جمعی برآنند که در زمینی از حدود چین گوزنان مارخوار بسیار هست و چون از بسیاری خوردن ماران حرارت بر مزاج آنها استیلا یابد و در آب غوطه خورند بخاری بشکل اشک در حفره هائی که در گوشه های چشم گوزن واقع است گرد شود و آب مذکور متحجر و منجمد گردد و چون این عمل مکرر واقع شود سنگ مزبور بزرگ و ثقیل شود و بیفتد. (معرفهالجواهر).
- پازهر شاتی، در جوف نوعی از گوسفندان وحشی که در حدود فارس میباشند تکوّن می پذیرد. (معرفهالجواهر).
- پازهر گاوی، حجرالبقر.
- پازهر معدنی، فادزهر کانی. پازهرکانی. حجرالسم ّ معدنی. و رجوع به پادزهر شود
لغت نامه دهخدا
صاحب فرهنگ شعوری گوید تخته ای است که جولاهکان پای برو نهند
لغت نامه دهخدا
(زَ)
از: پات پهلوی، ضد. مقابل + زهر، سم ّ، مقاوم سم. (بحر الجواهر). فادزهر. پازهر. تریاق. تریاک. مسوس. بادزهر. نوشدارو. زهردارو. شفادارو. انزرو. انذرو. مهرۀ جاندار. تریاق پارسی. هرچه رفع اثر سم کند عموماً: سنگ پادزهر، حجرالحیه:
مباشید گستاخ با پادشا
بویژه کسی کو بود پارسا
که او گاه زهر است و گه پادزهر
تو جوینده از زهر تریاک بهر.
فردوسی (شاهنامه ج 4 ص 1974).
ز میراث دشنام یابی تو بهر
همه زهر شد پاسخ پادزهر.
فردوسی.
ز دانائی او را فزون بود بهر
همی زهر بشناخت از پادزهر.
فردوسی.
بسان درختی است گردنده دهر
گهی زهر بارش گهی پادزهر.
اسدی.
- پادزهر حیوانی. فادزهر حیوانی. سنگی است که در شکنبۀ وعل یا در زیر چشم ایّل پیدا آید. حجرالأیّل. گاوزهره. گاوسنگ. جاوزهرج. اندرزا. حجرالبقر. روسن. حجرالتیس و در تحفۀ حکیم مؤمن آمده است: ’مراد از مطلق او (پادزهر حیوانی) حجرالتیس است و آن سنگی است که در شیردان بز کوهی متکوّن میگردد و اکثر او طولانی مثل بلوط میباشد و بهترین او سبز مایل به سیاهی و براق و تو بر تو مثل پیاز و در جوفش چوب مخلصه میباشدو آنچه مدوّر مشاهده شود در جوفش تخم مخلصه یافت گردد و چون با سرکه بسایند مایل به سرخی باشد و نوع هندی او را سیاهی بسیار غالب بر سبزی و در جوفش پشم و سایر اخشاب یافت میشود و در خواص بسیار ضعیف تر از نوع شبانکارۀ شیرازیست و فرق میان عملی و غیرعملی آن است که چون سوزنی را گرم کرده در اصلی فروبرند سر سوزن زرد شود و دودی زرد مشاهده گردد و از عملی دود سیاه. در آخر دوم گرم و در اول سیم خشک و مقوی جمیع اعضاء و مبهی و تریاق سمومات و در خواص مثل معدنی است مگر آنکه در محرورالمزاج بغایت مضر است و محرق خون ومورث التهاب و اسهال دموی و محلل اورام بارده و با آب گشنیز جهه حاره نافع وطلای او با گلاب جهه طاعون و فتوق و بواسیر و با شراب و بتنهائی جهت گزیدن هوام مفید و با آب ریحان جهت گزیدن زنبور مجرب و قدر شربتش از یک قیراط تا دوازده قیراط است و نوعی از فادزهر حیوانی حجرالایل است که از گاو کوهی گیرند و ابن جمیع گوید که بهترین فادزهرهاست و موافق جمیع امزجه است بالخاصیه و چون سه روز هر روز نیم دانگ از آن بنوشند هیچ سمی در مدت حیوه دراو اثر نکند و در سایر افعال مثل فادزهر معدنیست و نوع دیگر حجرالحیّه است. (تحفۀ حکیم مؤمن).
- پادزهر معدنی. فادزهر معدنی. حجرالسم. و در تحفۀحکیم مؤمن آمده است: پادزهر، اسم فارسی تریاقات است و بعربی حجرالسم نامند و مراد اطبا از او حجری است کانی و هر گاه پادزهر حیوانی استعمال نمایند مراد ازو حجرالتیس است و مؤلف اختیارات بدیعی انکار معدنی نموده و متوجه آن نشده و این معنی دلیل است بر عدم مطالعۀ کتب معتبره و ابن تلمیذ در مغنی گوید که معدن او برای ارسطو و غیره اقاصی هند و اوایل چین است و پنج قسم می باشد سفید و زرد و سبز و اغبر و منقط و رازی در طب ملوکی بیان فرموده که مابین زردی و سفیدی وبرنگ وسمه مشاهده نموده و در رفع ضرر بیش، تجربه کرده و ابن مندویه گوید که زرد مایل به سبزی و سفیدی است و در نخب مسطور است که معدن او کرمان در کوه زرند است و سه قسم میباشد سبز نیم رنگ و زرد مایل به سفیدی و مایل به سرخی و چیزی با او هست که در آتش نمی سوزد و آنرا مخاطالشیطان نامند و حقیر قسم سبز تیره و زرد مایل به سیاهی و زرد کاهی را مشاهده نموده است و گویند امتحان او آن است که زردچوبه را بر روی سنگی بسایند و بعد از آن پادزهر را هرگاه رنگ زردچوبه سرخ شود خوبست و الاّ فلا و گویند علامت خوبی او آن است که در آفتاب گرم عرق کند و چون سائیده بر موضع گزیدۀ افعی و مانند آن بپاشند سم را بطریق رشح دفع نماید و چون قدر دو جو را با آب سائیده در گلوی افعی و مار کنند بکشد و یا بحیوانی بیش و امثال آن داده فادزهر را بدهند هرگاه از آن سم خلاص یابد خوبست و حقیر این امتحان را بهتر میداند. در حرارت معتدل و در آخر دوم خشک و تا دوازده جو آن مقاوم جمیع سموم حیوانی و نباتی و معدنی و مداومت آن هر روز بقدر قیراطی حافظ صحت و مانع ضرر هوای وبائی و اختلاف میاه و اهویه و نگاه داشتن او مانع گزیدن هوام و موافق جمیع امزجه و مقوی دل و اعضاء رئیسه و حافظ حرارت و رطوبه غریزی و مانع تعفن اخلاط و زایل کننده سمیت آن و مبهی و مقوّی اعصاب و قوی و مفاصل و محلل و رادع اورام بارده و حاره و جهه خفقان بغایت مجرّب است و قدر شربتش در رفع سموم از سه نخود تا دو دانگ و در سایر خواص از یک قیراط تا یک دانگ است و گویند آشامیدن نیم دانگ از عرق او که از تابش آفتاب بهم رسد جهه ازالۀ خفقان فی الفور مجرب است. (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
فادزهر پازهر تریاق تریاک بادزهر نوشدارو. یا پادزهر معدنی. سنگی است معدنی که برای دفع سم بکار رود. یا پادزهر حیوانی. سنگی است که در شکنبه بز کوهی پیدا شود گاو زهره گاوسنگ
فرهنگ لغت هوشیار
پازهر. یا فادزهر حیوانی. تشکیلات سنگ مانندی که در معده بعض جانوران متشکل می گردد و سابقا خواصی عجیب بدان نسبت می دادند و آن را دافع سموم می دانستند. یا فادزهر معدنی. پادزهر حجری فادج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاوزهره
تصویر گاوزهره
ترسو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پافزار
تصویر پافزار
پاافزار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پا زهری
تصویر پا زهری
سبز تیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پایزار
تصویر پایزار
کفش و موزه و امثال آن پاپوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاوزاره
تصویر پاوزاره
پاوزار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پازهری
تصویر پازهری
منسوب به پازهررنگ زردی که بسرخی زند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاد زهر
تصویر پاد زهر
ضد زهر
فرهنگ لغت هوشیار
ماده ای که گلبولهای سفید در برابر کلیه عوامل خارجی و یااجساد میکربهااز خود ترشح میکنند. در ترشح این ماده نسج ملتحمه و پارانشیم بدن هم دخالت دارند، ضد سمی که گلبولهای سفید و پلاکتها در برابر زهرابه و سم میکربها از خود ترشح میکنند ضد سم پادزهر فادزهر، ماده ای که از انجماد مواد صفراوی موجود در کیسه صفرای بز کوهی تهیه و بنام پازهر یا حجر التیس عرضه دارند و آن بعنوان تریاق یا ضد سم استفاده بوده است، بقایای فسیل شده گونه ای از آمونیتها رااز زمینهای دوران دوم ایران در قدیم جستجو میکردند و بعنوان سنگ پازهر و تسکین دهنده دردها بکار میبردند و در تداول عامه آنرا بنام سنگ زهر کش مینامیدند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاوزار
تصویر پاوزار
تخته ایست که جولاهگان پای برو نهند
فرهنگ لغت هوشیار
فادزهر پازهر تریاق تریاک بادزهر نوشدارو. یا پادزهر معدنی. سنگی است معدنی که برای دفع سم بکار رود. یا پادزهر حیوانی. سنگی است که در شکنبه بز کوهی پیدا شود گاو زهره گاوسنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پازهر
تصویر پازهر
((زَ))
نوشدارو، هر دارویی که برای دفع سمّ به کار می رود، پادزهر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پادزهر
تصویر پادزهر
((زَ))
نوشدارو، هر دارویی که برای دفع سمّ به کار می رود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پازهری
تصویر پازهری
((زَ))
رنگ زردی که به سرخی زند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پادزهر
تصویر پادزهر
آنتی توکسین
فرهنگ واژه فارسی سره
پادزهر، تریاق، نوشدارو
متضاد: زهر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پاد، پازهر، تریاک، تریاق، ضد، مخالف
متضاد: زهر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
نوعی تسبیح گران بها
فرهنگ گویش مازندرانی