جدول جو
جدول جو

معنی پالیزکاری - جستجوی لغت در جدول جو

پالیزکاری
سبزی کاری، صیفی کاری، شغل و عمل پالیزکار
تصویری از پالیزکاری
تصویر پالیزکاری
فرهنگ فارسی عمید
پالیزکاری
سبزی کاری، صیفی کاری
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جالیزکاری
تصویر جالیزکاری
کاشتن خربزه، هندوانه، خیار و مانند آن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پالیزکار
تصویر پالیزکار
سبزی کار، کسی که پیشه اش کاشتن خیار، خربزه، هندوانه و امثال آن ها است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرهیزکاری
تصویر پرهیزکاری
تقوا، پارسایی، پاک دامنی
فرهنگ فارسی عمید
(پَ)
پارسائی. بازایستادن از حرام. خویشتن داری از حرام. تقوی. تقی. اتّقاء. تقیه. تقاه. دین. (منتهی الارب). عفت. عفاف. اعفاف. ورع. تورﱡع. کف ّ نفس. زهد. شرف. (منتهی الارب) :
چو پرهیزکاری کند شهریار
برآساید از کینه و کارزار.
فردوسی.
و تناسخیان گویند که وی (جمال) خلعت آفریدگار است که به مکافات آن پاکی و پرهیزکاری که بنده کرده بود اندر پیش... او را کرامت کند. (نوروزنامه).
جهان آفرین گرنه یاری کند
کجا بنده پرهیزکاری کند.
(بوستان)
لغت نامه دهخدا
نام سربازان چریک یونانی در جنگ استقلال یونان، امروز این نام بر کسانی از یونانیان اطلاق می شود که به عادات و سنن قدیمه و البسۀ ملی خود پای بند باشند
لغت نامه دهخدا
مبطخه، پالیز
لغت نامه دهخدا
(پَ)
زنا. (دهار) (مهذب الاسماء) (مجمل اللغه). تبهکاری
لغت نامه دهخدا
عمل برنج کار، عمل شالی کار، برنج کاری، زراعت برنج
لغت نامه دهخدا
باغبانی، بوستان بانی:
بدو گفت بهرام کای روزبه
ترا دادم این مرز و این بوم و ده
همیشه جز از میزبانی مکن
بر این باش و پالیزبانی مکن،
فردوسی
لغت نامه دهخدا
خدمتکاری. پرستندگی. پادوی. شاگردی خدمت: و بسیار سخن رفت در معنی وزارت و تن درنمیداد (احمد بن عبدالصمد و گفت بنده غریب است میان این قوم و رسم این خدمت نمی شناسد وی را همین شاگردی و پایکاری صوابتر. (تاریخ بیهقی).
بد از طوس و کرمان فراوان گروه
به لشکر در از پایکاری ستوه.
اسدی.
آنکس که روزی امیری کرده باشد باز پایکاری چون کند. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پرهیزکاری
تصویر پرهیزکاری
پارسایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پالیزبانی
تصویر پالیزبانی
بستان بانی باغبانی دشت بانی جالیز بانی فالیزوانی پالیزنمائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جالیزکاری
تصویر جالیزکاری
زراعت خربزه هندوانه و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پالیز کاری
تصویر پالیز کاری
سبزی کاری صیفی کاری
فرهنگ لغت هوشیار
عمل پایکار. شاگردی خانه شاگردی، رعیتی نوکری مقابل امیری پادشاهی سلطنت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جالیزکاری
تصویر جالیزکاری
زراعت خربزه، هندوانه و غیره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرهیزکاری
تصویر پرهیزکاری
پارسایی، خویشتن داری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پلیدکاری
تصویر پلیدکاری
شرارت
فرهنگ واژه فارسی سره
پارسایی، پاکدامنی، تقوا، خویشتن داری، ورع
متضاد: ناپارسایی
فرهنگ واژه مترادف متضاد