معنی پلیدکاری - فرهنگ واژه فارسی سره
واژههای مرتبط با پلیدکاری
پلیدکاری
- پلیدکاری
- زنا. (دهار) (مهذب الاسماء) (مجمل اللغه). تبهکاری
لغت نامه دهخدا
پلیدکار
- پلیدکار
- زناکار. زانی. زانیه. (مهذب الاسماء). قحبه. روسپی. جلب. (زمخشری). بدکار. بغی ّ. عاهر. عاهره (زن). مُسافح
لغت نامه دهخدا
سفیدکاری
- سفیدکاری
- شغل و عمل سفیدکار، گچ مالیدن به دیوار، گچ کاری، کنایه از بی حیایی، بی شرمی
فرهنگ فارسی عمید