جدول جو
جدول جو

معنی پال - جستجوی لغت در جدول جو

پال
ریسمان است و از این مرکب است پالدم یعنی رسنی که در دم اسب کنند، (فرهنگ رشیدی)،
پالاینده، چنانکه در ناخن پال
لغت نامه دهخدا
پال
قریه ای است به یک فرسنگی میانۀ جنوب و مشرق گله دار و در قدیم قصبۀ بلوک گله دار بود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پالیز
تصویر پالیز
(دخترانه)
باغ
فرهنگ نامهای ایرانی
تختۀ بیضی شکلی که نقاشان روی دست چپ خود می گیرند و رنگ هایی را که لازم دارند در روی آن آماده و ترکیب می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پالش
تصویر پالش
تفحص، جستجو، کاوش، تصفیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پالا
تصویر پالا
پسوند متصل به واژه به معنای پالاینده مثلاً باده پالا، ترشی پالا، خون پالا
یدک، اسب یدک، کنایه از اسب، اسب خاص پادشاه که زین و یراق کرده و بر در بارگاه نگاه می داشتند، جنیبت، پالاد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پالغ
تصویر پالغ
بالغ، پیالۀ شراب از جنس شاخ گاو، کرگدن یا استخوان فیل
فرهنگ فارسی عمید
(نِ)
کشوری است در قارۀ آسیا، در دامنۀ جنوبی سلسله جبال هیمالیا و در فاصله مرزی چین و هندوستان واقع و محدوداست از طرف شمال به تبت و از مشرق و جنوب و مغرب به هندوستان، دره های حاصل خیز هیمالیا در این کشور واقعاست. منابع طبیعی نپال گذشته از جنگل های فراوان، معادن فلزات و سنگ کوارتز است و صادرات عمده آن برنج و غلات و چای و محصولات دامی و گندم، واردات آن انواع پارچه و شکر و نمک و مصنوعات فلزی است. مملکت نپال 140 کیلومتر مربع وسعت و 9388000 نفر جمعیت دارد. مردم آن آئین بودائی دارند، حکومت آن مشروطۀ سلطنتی و واحد پولش روپیۀ نپالی است. قرن ها دروازه های این خطه به روی جهان خارج بسته بود و مردم نپال رابطه و تماسی با ملت های دیگر نداشتند، اما در قرن اخیر با ایجاد خطوط هوائی و زمینی، مردم این مملکت از طریق هندوستان با ممالک دیگر آشنا شدند. کشور نپال بطور طبیعی به چندین ناحیۀ کوهستانی و طوایف بومی منقسم است. حکومت این سرزمین در سالهای گذشته در دست قبایل و طوایف متنفذ بود و به سال 1951 میلادی حکومت مرکزی در آنجاقدرت یافت و به سال 1959 نپال صاحب قانون اساسی و بر طبق آن دارای حکومت مشروطۀ سلطنتی و مجلس قانونگذاری شد. (از لاروس) (کتاب سال کیهان شمارۀ 1 و 2)
لغت نامه دهخدا
(لُ)
کرسی ناحیۀ جنوب غربی اسپانیا، از ایالت مرسیه بساحل بحرالروم
لغت نامه دهخدا
(لِ)
در اساطیر رومی الهۀ گله ها و شبانان
لغت نامه دهخدا
(لِ)
اسم مصدر از پالودن. افزون شدن و بالیدن و افزایش. (برهان). فزونی. افزونی، تصفیه
لغت نامه دهخدا
نام دو مقیاس طول که یکی 0/225 متر و دیگری 0/029 متر بود، واحد مقیاس طول در ایتالیای قدیم که در نواحی مختلف متفاوت است
لغت نامه دهخدا
(لِ)
کنت پیر د پالن، حاکم سن پطرزبورگ، رئیس شورشیان در فتنه ای که موجب قتل تزار روسیه موسوم به پل اوّل در 1801م. 1215/ هجری قمری شد. مولد بسال 1744م. 1156/ هجری قمری و وفات در سنۀ 1826 م. 1241/ ه. ق
لغت نامه دهخدا
(لُ)
بالغ. قدح و سروی گاو بود که بدان می خورند و بعضی کلاجوی را خوانند. سروی گاو بود که قدح سازند. (اسدی). ظن چنان است که از نام ترکی است اما طاسی باشد چوبین که بدان سیکی خورند و سروی گاو که پاک کرده باشند و بدان شرب خورند آنرا پالغ خوانند. (فرهنگ اسدی چ پاول هورن). پیمانۀ شراب بود که از شاخ کرگدن و گاو و دندان فیل و چوب سازند. (جهانگیری). پیمانۀ شرابی را گویند که از شاخ کرگدن و گاو و استخوان فیل و چوب سازند. (برهان). شاخ گاو خالی کرده باشد که بدان شراب خورند و در نسخۀ وفائی و در نسخۀ میرزا آمده که بفتح لام نام ولایتی باشد شمالی و به کسر پیمانه باشد که از چوب یا شاخ سازند و بدان شراب و غیره خورند. در مؤید به باء پارسی و فتح لام آورده است. (سروری) :
بنشان بتارم اندر مرترک خویش را
با چنگ سغدیانه و با بالغ و کدو.
عماره.
با چنگ سغدیانه و با پالغ و کباب
آمد بخان چاکر خود خواجه با صواب.
عماره.
بدیدش همانجای بر تخت خویش
یکی پالغ و کاسۀ می به پیش.
اسدی.
و رجوع به بالغ شود
لغت نامه دهخدا
(لِ)
کرسی مربیهان واقع در بل ایل از ناحیۀ لوریان دارای 3205 تن سکنه و آنرا بندری است
لغت نامه دهخدا
تصویری از اپال
تصویر اپال
فرانسوی تنکست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پالئولیتیک
تصویر پالئولیتیک
پارینه شنگی
فرهنگ لغت هوشیار
پیمانه ای که از شاخ کرگدن یا گاو یا عاج فیل یا چوب سازند و بدان شراب خورند بالغ
فرهنگ لغت هوشیار
تخته بیضی شکل که نقاشان روی دست خود میگیرند که رنگهای لازمه را آماده کنند
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی انجیر هندی، گل تافتونی یکی ازگونه های کاکتوس است که بنام گل تافتونی نیزموسوم است وقرمزدانه ازآن تغذیه میکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پالئوگرافی
تصویر پالئوگرافی
علم خواندن خطهای باستانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پالا
تصویر پالا
صاف کننده، پالاینده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پالس
تصویر پالس
تکان، ضربان، نبض، تلفن مدت زمان معینی برای مکالمات تلفنی درون شهری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پالت
تصویر پالت
((لِ))
شستی نقاشی (تخته رنگ)، سکوی قابل حمل بیشتر از جنس چوب برای جابه جا کردن مواد و بسته ها، سازه های مسطح و کوچک چوبی که زیر بار قرار دهند تا بتوان آن را با افرازه بلند کرد. بارکف (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پالا
تصویر پالا
مطلق اسب، اسب نوبتی، جنیبت، پالاد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پالغ
تصویر پالغ
((لُ))
پیمانه ای که از شاخ کرگدن یا گاو یا عاج فیل یا چوب درست کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پالش
تصویر پالش
((لِ))
تصفیه، پالایش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پالایه
تصویر پالایه
فیلتر، صافی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پالایشگاه
تصویر پالایشگاه
تصفیه خانه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پالایش
تصویر پالایش
تصفیه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پالان دوز
تصویر پالان دوز
اکاف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پالان
تصویر پالان
اکاف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اپال
تصویر اپال
تنکست
فرهنگ واژه فارسی سره
جوانه ی درخت
فرهنگ گویش مازندرانی
پالن، از توابع دهستان ولوپی سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی