جدول جو
جدول جو

معنی پاسادنا - جستجوی لغت در جدول جو

پاسادنا
(دِ)
شهری به اتازونی در کالیفرنیا دارای 80000 تن سکنه و رصدخانه ای در کوه ویلسن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پاسیدن
تصویر پاسیدن
پاس دادن، نگهبانی کردن، پاس داشتن، رعایت کردن، لمس کردن
فرهنگ فارسی عمید
رودی به امریکای جنوبی میان کشوربرزیل و پاراگوئه که ریودلاپلاتا از پیوستن آن با روداوروگوئه پدید آید، و آن را 4700 هزارگز طول است
از ایالت جنوبی برزیل، دارای 674000 تن سکنه، قصبۀ آن کوری تابا است با 65000 تن سکنه
بلده ای به آرژانتین، مرکز ایالت آنترریو بر ساحل شط پارانا، دارای 36000 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
(گِ گَ دی دَ)
پاس داشتن. (برهان). نگاهبانی کردن: میان مردمان نگریستن و پاسیدن این معنی ها را خلاف است در روشنائی ستارگان. (التفهیم).
، بیدارخوابی داشتن. (از برهان). خواب خرگوشی داشتن
لغت نامه دهخدا
(گَ دَ اَ تَ)
پالودن و پالایش و صاف کردن. (برهان)
لغت نامه دهخدا
صیانت باشد و آن محافظت کردن است خود را از سخنان هزل و قبیح و افعال شنیعه و قبیحه، (برهان)
لغت نامه دهخدا
ناحیه ای از نواحی سرحد شش ناحیه بفارس است و قصبۀ آن خور، نام رودخانه ای در همین ناحیه که آبی شیرین و گوارا دارد و از چشمه مار برخاسته است و ناحیۀ پادنا و بلوک سرحد شش ناحیه را آب میدهد
لغت نامه دهخدا
تصویری از پاساوان
تصویر پاساوان
جواز عبور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پالادن
تصویر پالادن
پالودن پالاییدن صاف کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاسیدن
تصویر پاسیدن
((دَ))
نگهبانی کردن، پاس داشتن، مواظبت کردن، لمس کردن، پسودن
فرهنگ فارسی معین
قسمت سایه ساختمان
فرهنگ گویش مازندرانی