جدول جو
جدول جو

معنی پاسائیک - جستجوی لغت در جدول جو

پاسائیک
شهری به اتازونی در کشور نیوجرزی دارای 8000 تن سکنه و آن مرکز صنعت ریسندگی و کالسکه سازی است، و ناحیه ای به همین نام بر ساحل رود پاسائیک دارای 80000 تن سکنه
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پاساک
تصویر پاساک
(پسرانه)
نام برادرزاده داریوش پادشاه هخامنشی
فرهنگ نامهای ایرانی
پرهیز از گناه با طاعت با عبادت با قناعت، ورع، حصانت، حصن، (دهار)، پرهیزکاری، پاکدامنی، زهد، زهادت، دیانت، (دهار)، پاکی، عفت، عفاف، تعفّف، مقابل ناپارسائی:
نباید که باشی فراوان سخن
بروی کسان پارسائی مکن،
فردوسی،
شگفت است با قادری پارسائی،
فرخی،
خردورزی و خرسندی نمائی
که خرسندیست مهر پارسائی،
فخرالدین اسعد (ویس و رامین)،
زنان را ز هر خوبئی دسترس
فزونتر همان پارسائیست بس،
اسدی،
پارسائی را کم آزاریست جفت
شخص دین را آن شمال است این یمین،
ناصرخسرو،
گر سوی تو پارسائیست این
واﷲ که تو دیو بر خطائی،
ناصرخسرو،
همه پارسائی نه روزه است و زهد
نه اندر فزونی نماز و دعاست،
ناصرخسرو،
ای خواجه ریا ضد پارسائیست
آنرا که ریا هست پارسا نیست،
ناصرخسرو،
درین شهر مردی مبارک دم است
که در پارسائی چنوئی کم است،
سعدی،
ترک دنیا و شهوت است و هوس
پارسائی، نه ترک جامه و بس،
سعدی،
- پارسائی کردن، تزهﱡد، (دهار)،
- پارسائی نمودن، تعفﱡف، (دهار)،
- پارسائی ورزیدن، عفاف، تعفﱡف،
و برای ناپارسائی به ردیف آن رجوع شود
لغت نامه دهخدا
از پادشاه و لیک، ادات نسبت در ترکی، قلمرو فرمانروائی پاشا و آنرا ولایت نیز نامند، ایالتی که تحت حکومت یک پاشاست
لغت نامه دهخدا
مادۀ تخمیری قابل حل که از میوۀ پاپایه گیرند
لغت نامه دهخدا
جامائیکا، نام یکی از جزایر آنتیل در جنوب کوبا متعلق به دولت انگلیس، مساحت آن 11525 کیلومتر و دارای قریب 1121000 تن سکنه، مرکز آن کینگستون و محصولات عمده آن شکر و موز و رم است
لغت نامه دهخدا
ترکی شهرستان قلمرو فرمانروایی پاشا ولایت ایالتی که تحت حکومت یک پاشاست
فرهنگ لغت هوشیار
یکی از مواد کار و برنامه رشته مجسمه سازی در هنرستانها و آن ساختن پا بوسیله گل و موم و غیره است از روی مدل زنده مقابل دست سازی
فرهنگ لغت هوشیار
پارسایی، صرفه جویی
دیکشنری اردو به فارسی