جادوئی تورانی که در جنگ هماون بجادوی برف و سرما و باد دمان بر ایرانیان آورد چنانکه از برف و سرما دست نیزه گذاران از کارزار فروماند، این اسم را در بعض نسخ شاهنامه ’بازور’ ضبط کرده اند و ’یوستی’ نیز بهمین صورت آورده است، رجوع به بازور شود
جادوئی تورانی که در جنگ هماون بجادوی برف و سرما و باد دمان بر ایرانیان آورد چنانکه از برف و سرما دست نیزه گذاران از کارزار فروماند، این اسم را در بعض نسخ شاهنامه ’بازور’ ضبط کرده اند و ’یوستی’ نیز بهمین صورت آورده است، رجوع به بازور شود
دهی است از دهستان لاویز بخش میرجاوه شهرستان زاهدان. واقع در 15 هزارگزی جنوب میرجاوه و 7 هزارگزی جنوب راه فرعی میرجاوه به خاش. جلگه، گرمسیر، مالاریائی، دارای 100 تن سکنه. آب آن از قنات، محصول آنجا، غلات، لبنیات و شغل اهالی زراعت گله داری. راه آن مالرو است و ساکنین از طایفۀ ریگی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از دهستان لاویز بخش میرجاوه شهرستان زاهدان. واقع در 15 هزارگزی جنوب میرجاوه و 7 هزارگزی جنوب راه فرعی میرجاوه به خاش. جلگه، گرمسیر، مالاریائی، دارای 100 تن سکنه. آب آن از قنات، محصول آنجا، غلات، لبنیات و شغل اهالی زراعت گله داری. راه آن مالرو است و ساکنین از طایفۀ ریگی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
قوی. نیرومند. که زور بسیار دارد. مقابل کم زور: آدمی پرزور. مردی پرزور. - آبی پرزور، آبی بسیار با سرعت جریان. - بارانی پرزور، باران بسیار. - تبی پرزور، سخت گرم
قوی. نیرومند. که زور بسیار دارد. مقابل کم زور: آدمی پرزور. مردی پرزور. - آبی پرزور، آبی بسیار با سرعت جریان. - بارانی پرزور، باران بسیار. - تبی پرزور، سخت گرم
بلوکی به شهرستان بابل (بارفروش) دارای هجده قریه و سه فرسنگ در یک فرسنگ و نیم مربع مساحت. و بندر بابلسر (مشهدسر) کرسی آن است. حدود آن از شمال، بحر خزر و از مشرق بلوک با نصرکلا و از جنوب قصبۀ امیرکلا و حومه آن و از مغرب بلوک رودبست و دابر است. و بدانجا گردکان بسیار است
بلوکی به شهرستان بابل (بارفروش) دارای هجده قریه و سه فرسنگ در یک فرسنگ و نیم مربع مساحت. و بندر بابلسر (مشهدسر) کرسی آن است. حدود آن از شمال، بحر خزر و از مشرق بلوک با نصرکلا و از جنوب قصبۀ امیرکلا و حومه آن و از مغرب بلوک رودبست و دابر است. و بدانجا گردکان بسیار است
پادزهر: سخن زهر و پازهر و گرم است و سرد سخن تلخ و شیرین و درمان و درد. بوشکور. نه هر که دارد پازهر زهر باید خورد. ابوالفتح بستی. که پازهر زهر است کافزون شود وزاندازۀ خویش بیرون شود. ؟ (از قابوسنامه). پازهر اژدهاست خرد، سوی هوشیار درخورد مکر نیست نه نیز ازدر دها ست. ناصرخسرو. بر فعل چو زهر نیست پازهر جز قول چو نوش پخته با قند. ناصرخسرو. این عالم اژدهاست و زانرو ترا خرد پازهر زهر این قوی و منکر اژدهاست. ناصرخسرو. فرزند دیو رارطبم زهر مار گشت پازهر مار او شدم او زهر مار من. ناصرخسرو. همگان در رنگ صافی او (آب انگور پس از تخمیر) خیره بماندند و گفتند مقصود و فائده از این درخت (رز) این است، اما ندانیم که زهر است یا پازهر. (نوروزنامه). - پازهر بقری، در مرارۀ گوزن پدید آید. (از معرفهالجواهر). پازهر گاوی. - پازهرحیوانی، فادزهر حیوانی. در مکان تکوّن آن اختلاف است جمعی برآنند که در زمینی از حدود چین گوزنان مارخوار بسیار هست و چون از بسیاری خوردن ماران حرارت بر مزاج آنها استیلا یابد و در آب غوطه خورند بخاری بشکل اشک در حفره هائی که در گوشه های چشم گوزن واقع است گرد شود و آب مذکور متحجر و منجمد گردد و چون این عمل مکرر واقع شود سنگ مزبور بزرگ و ثقیل شود و بیفتد. (معرفهالجواهر). - پازهر شاتی، در جوف نوعی از گوسفندان وحشی که در حدود فارس میباشند تکوّن می پذیرد. (معرفهالجواهر). - پازهر گاوی، حجرالبقر. - پازهر معدنی، فادزهر کانی. پازهرکانی. حجرالسم ّ معدنی. و رجوع به پادزهر شود
پادزهر: سخن زهر و پازهر و گرم است و سرد سخن تلخ و شیرین و درمان و درد. بوشکور. نه هر که دارد پازهر زهر باید خورد. ابوالفتح بستی. که پازهر زهر است کافزون شود وزاندازۀ خویش بیرون شود. ؟ (از قابوسنامه). پازهر اژدهاست خرد، سوی هوشیار درخورد مکر نیست نه نیز ازدر دها ست. ناصرخسرو. بر فعل چو زهر نیست پازهر جز قول چو نوش پخته با قند. ناصرخسرو. این عالم اژدهاست و زانرو ترا خرد پازهر زهر این قوی و منکر اژدهاست. ناصرخسرو. فرزند دیو رارطبم زهر مار گشت پازهر مار او شدم او زهر مار من. ناصرخسرو. همگان در رنگ صافی او (آب انگور پس از تخمیر) خیره بماندند و گفتند مقصود و فائده از این درخت (رز) این است، اما ندانیم که زهر است یا پازهر. (نوروزنامه). - پازهر بقری، در مرارۀ گوزن پدید آید. (از معرفهالجواهر). پازهر گاوی. - پازهرحیوانی، فادزهر حیوانی. در مکان تکوّن آن اختلاف است جمعی برآنند که در زمینی از حدود چین گوزنان مارخوار بسیار هست و چون از بسیاری خوردن ماران حرارت بر مزاج آنها استیلا یابد و در آب غوطه خورند بخاری بشکل اشک در حفره هائی که در گوشه های چشم گوزن واقع است گرد شود و آب مذکور متحجر و منجمد گردد و چون این عمل مکرر واقع شود سنگ مزبور بزرگ و ثقیل شود و بیفتد. (معرفهالجواهر). - پازهر شاتی، در جوف نوعی از گوسفندان وحشی که در حدود فارس میباشند تکوّن می پذیرد. (معرفهالجواهر). - پازهر گاوی، حجرالبقر. - پازهر معدنی، فادزهر کانی. پازهرکانی. حجرالسم ّ معدنی. و رجوع به پادزهر شود
جادوگر تورانی که در سپاه افراسیاب بود، (ناظم الاطباء)، در قصه های شهنامه گفته جادوگری بوده از توران و به دست رهام بن گودرز کشته شد، (آنندراج) (انجمن آرای ناصری)، نام جادوگری است، (شرفنامۀ منیری)، نام جادوگری بوده از توران که به سحر و جادو لشکر ایران را شکست داد و عاقبت بردست رهام بن گودرز کشته شد، (برهان قاطع)، نام جادوگری که در زمان فرماندهی طوس لشکر ایران را با جادو هلاک کرد و رهام بن گودرز او رادر کوهی یافته بکشت، (شعوری ج 1 ص 161) : ز ترکان یکی بود بازور نام به افسون به هر جای گستردکام بیامد یکی مرد پنهان پژوه به رهام بنمود ز انگشت کوه که بازور جادوی نستوه شد به افسون و تنبل در آن کوه شد، فردوسی (از جهانگیری) (از شعوری)
جادوگر تورانی که در سپاه افراسیاب بود، (ناظم الاطباء)، در قصه های شهنامه گفته جادوگری بوده از توران و به دست رهام بن گودرز کشته شد، (آنندراج) (انجمن آرای ناصری)، نام جادوگری است، (شرفنامۀ منیری)، نام جادوگری بوده از توران که به سحر و جادو لشکر ایران را شکست داد و عاقبت بردست رهام بن گودرز کشته شد، (برهان قاطع)، نام جادوگری که در زمان فرماندهی طوس لشکر ایران را با جادو هلاک کرد و رهام بن گودرز او رادر کوهی یافته بکشت، (شعوری ج 1 ص 161) : ز ترکان یکی بود بازور نام به افسون به هر جای گستردکام بیامد یکی مرد پنهان پژوه به رهام بنمود ز انگشت کوه که بازور جادوی نستوه شد به افسون و تنبل در آن کوه شد، فردوسی (از جهانگیری) (از شعوری)
شهرکی است در سواحل رمله از اعمال فلسطین در شام که وزیر مصریان ملقب به قاضی القضاه ابومحمد حسن بن عبدالرحمن یازوری بدان منسوب است وی مردی باهمت و مورد مدح و ستایش بود، همچنین احمد بن محمد بن بکر رملی ابوبکر قاضی یازوری فقیه از حسن بن علی یازوری حدیث کرده است واسودبن حسن برذعی از او حکایت کرده و ابوالقاسم علی بن محمد بن زکریای صقلی رملی و ابوالحسن علی بن احمد بن محمد حافظ همه بدان بلدۀ کوچک منسوبند، (معجم البلدان)
شهرکی است در سواحل رمله از اعمال فلسطین در شام که وزیر مصریان ملقب به قاضی القضاه ابومحمد حسن بن عبدالرحمن یازوری بدان منسوب است وی مردی باهمت و مورد مدح و ستایش بود، همچنین احمد بن محمد بن بکر رملی ابوبکر قاضی یازوری فقیه از حسن بن علی یازوری حدیث کرده است واسودبن حسن برذعی از او حکایت کرده و ابوالقاسم علی بن محمد بن زکریای صقلی رملی و ابوالحسن علی بن احمد بن محمد حافظ همه بدان بلدۀ کوچک منسوبند، (معجم البلدان)
ساخته وپرداخته و مهیا کرده. (برهان). سازمند: چو برمیمنه سازور گشت کار همان میسره شد چو روئین حصار. نظامی (اقبالنامه از انجمن آرا و آنندراج). به موجی که خیزد ز دریای جود به امری کزو سازور شد وجود. نظامی. چو زو کار خود سازور یافتند به ره بردنش زود بشتافتند. نظامی. چو پر گار اول چنان بست بند کزو سازور شد سپهر بلند. نظامی. ، آراسته: چون ز بهرام گور تاج و سریر سازور گشت و شد شکوه پذیر. نظامی (هفت پیکر چ وحید ص 101). تکاثف گرفت آب از آهستگی زمین سازور گشت از آن بستگی. نظامی. ، صاحب سامان. (انجمن آرا). صاحب و خداوند ساز را هم میگویند. همچون تاج ور صاحب و خداوند تاج را. (برهان). صاحب و خداوند ساز و سلاح، کسی که آماده کرده باشد سلاح و سامان و رخت را. (ناظم الاطباء) ، لایق. موافق. شایسته و سزاوار. (ناظم الاطباء) (استینگاس). رجوع به ساز شود
ساخته وپرداخته و مهیا کرده. (برهان). سازمند: چو برمیمنه سازور گشت کار همان میسره شد چو روئین حصار. نظامی (اقبالنامه از انجمن آرا و آنندراج). به موجی که خیزد ز دریای جود به امری کزو سازور شد وجود. نظامی. چو زو کار خود سازور یافتند به ره بردنش زود بشتافتند. نظامی. چو پر گار اول چنان بست بند کزو سازور شد سپهر بلند. نظامی. ، آراسته: چون ز بهرام گور تاج و سریر سازور گشت و شد شکوه پذیر. نظامی (هفت پیکر چ وحید ص 101). تکاثف گرفت آب از آهستگی زمین سازور گشت از آن بستگی. نظامی. ، صاحب سامان. (انجمن آرا). صاحب و خداوند ساز را هم میگویند. همچون تاج ور صاحب و خداوند تاج را. (برهان). صاحب و خداوند ساز و سلاح، کسی که آماده کرده باشد سلاح و سامان و رخت را. (ناظم الاطباء) ، لایق. موافق. شایسته و سزاوار. (ناظم الاطباء) (استینگاس). رجوع به ساز شود
ماده ای که گلبولهای سفید در برابر کلیه عوامل خارجی و یااجساد میکربهااز خود ترشح میکنند. در ترشح این ماده نسج ملتحمه و پارانشیم بدن هم دخالت دارند، ضد سمی که گلبولهای سفید و پلاکتها در برابر زهرابه و سم میکربها از خود ترشح میکنند ضد سم پادزهر فادزهر، ماده ای که از انجماد مواد صفراوی موجود در کیسه صفرای بز کوهی تهیه و بنام پازهر یا حجر التیس عرضه دارند و آن بعنوان تریاق یا ضد سم استفاده بوده است، بقایای فسیل شده گونه ای از آمونیتها رااز زمینهای دوران دوم ایران در قدیم جستجو میکردند و بعنوان سنگ پازهر و تسکین دهنده دردها بکار میبردند و در تداول عامه آنرا بنام سنگ زهر کش مینامیدند
ماده ای که گلبولهای سفید در برابر کلیه عوامل خارجی و یااجساد میکربهااز خود ترشح میکنند. در ترشح این ماده نسج ملتحمه و پارانشیم بدن هم دخالت دارند، ضد سمی که گلبولهای سفید و پلاکتها در برابر زهرابه و سم میکربها از خود ترشح میکنند ضد سم پادزهر فادزهر، ماده ای که از انجماد مواد صفراوی موجود در کیسه صفرای بز کوهی تهیه و بنام پازهر یا حجر التیس عرضه دارند و آن بعنوان تریاق یا ضد سم استفاده بوده است، بقایای فسیل شده گونه ای از آمونیتها رااز زمینهای دوران دوم ایران در قدیم جستجو میکردند و بعنوان سنگ پازهر و تسکین دهنده دردها بکار میبردند و در تداول عامه آنرا بنام سنگ زهر کش مینامیدند