مربوط به پارت مثلاً هنر پارتی، از قوم پارت، از مردم پارت مثلاً سرباز پارتی، زبان پهلوی اشکانی محموله، شخص صاحب نفوذی که در جایی به نفع کسی کاری می کند و یا از نفوذ او استفاده می شود نوعی مهمانی به سبک غربی همراه با رقص و موسیقی که معمولاً با حضور جوانان برگزار می شود
مربوط به پارت مثلاً هنر پارتی، از قوم پارت، از مردم پارت مثلاً سرباز پارتی، زبان پهلوی اشکانی محموله، شخص صاحب نفوذی که در جایی به نفع کسی کاری می کند و یا از نفوذ او استفاده می شود نوعی مهمانی به سبک غربی همراه با رقص و موسیقی که معمولاً با حضور جوانان برگزار می شود
مربوط به پارس مثلاً هنر پارسی، اهل پارس، از مردم پارس، زبان رسمی مردم ایران، فارسی، تهیه شده در پارس، ایرانی، زردشتی، به خصوص زردشتی مقیم هند پارسی باستان: زبانی از شاخۀ زبان های هند و ایرانی که در زمان هخامنشی متداول بوده و کتیبه هایی از آن به خط میخی باقی مانده است، فارسی باستان پارسی دری: زبانی از شاخۀ زبان های هند و ایرانی که در دورۀ اسلامی پدید آمد و در ایران، افغانستان و تاجیکستان متداول است، فارسی دری پارسی میانه: زبانی از شاخۀ زبان های هند و ایرانی که در زمان اشکانیان و ساسانیان متداول بوده است، فارسی میانه
مربوط به پارس مثلاً هنر پارسی، اهل پارس، از مردم پارس، زبان رسمی مردم ایران، فارسی، تهیه شده در پارس، ایرانی، زردشتی، به خصوص زردشتی مقیم هند پارسی باستان: زبانی از شاخۀ زبان های هند و ایرانی که در زمان هخامنشی متداول بوده و کتیبه هایی از آن به خط میخی باقی مانده است، فارسی باستان پارسی دری: زبانی از شاخۀ زبان های هند و ایرانی که در دورۀ اسلامی پدید آمد و در ایران، افغانستان و تاجیکستان متداول است، فارسی دری پارسی میانه: زبانی از شاخۀ زبان های هند و ایرانی که در زمان اشکانیان و ساسانیان متداول بوده است، فارسی میانه
ناحیه ای از اروپا در قدیم میان دانوب از شمال و ایلّیری از جنوب و رودهای دراو و ساو آنرا مشروب میکند. اهالی این ناحیه را قیصر و اوغسطس به اطاعت روم درآوردند
ناحیه ای از اروپا در قدیم میان دانوب از شمال و ایلّیری از جنوب و رودهای دراو و ساو آنرا مشروب میکند. اهالی این ناحیه را قیصر و اوغسطس به اطاعت روم درآوردند
چچ. آلتی چوبین چون پنجۀ انسان با دستۀ بلندکه در خرمن ها بدان غله برافشانند و کاه از دانه جدا کنند. پتنی. غله برافشان. و در لهجۀ شهمیرزاد (دیهی بر چهارفرسنگی شمال شرقی سمنان) ، هشتالم. پنجه. شنه، سینی چوبین بر گونۀ برهونی که غله بدان افشانند. غله برافشان. دانه برافشان. پرپاش
چَچ. آلتی چوبین چون پنجۀ انسان با دستۀ بلندکه در خرمن ها بدان غله برافشانند و کاه از دانه جدا کنند. پَتِنی. غله برافشان. و در لهجۀ شهمیرزاد (دیهی بر چهارفرسنگی شمال شرقی سمنان) ، هشتالَم. پنجه. شَنَه، سینی چوبین بر گونۀ برهونی که غله بدان افشانند. غله برافشان. دانه برافشان. پرپاش
سلسلۀ جبالی است به جنوب هندوستان در ایالت مادوره از مملکت تروان کور در ده درجه تا ده درجه و پانزده دقیقۀ عرض شمالی و هفتاد و پنج درجه تا هفتاد و پنج درجه و سی و پنج دقیقه طول شرقی و بلندترین قلۀ آن 2600 گز ارتفاع دارد و قصبه ای نیز در دامنۀ این کوه بهمین نام هست با 12800 تن سکنه
سلسلۀ جبالی است به جنوب هندوستان در ایالت مادوره از مملکت تروان کور در ده درجه تا ده درجه و پانزده دقیقۀ عرض شمالی و هفتاد و پنج درجه تا هفتاد و پنج درجه و سی و پنج دقیقه طول شرقی و بلندترین قلۀ آن 2600 گز ارتفاع دارد و قصبه ای نیز در دامنۀ این کوه بهمین نام هست با 12800 تن سکنه
منسوب به ایالت پارس. فارسی: ز سیمین و زرین شتروار، سی طبقها و از جامۀ پارسی. فردوسی. ، اهل فارس. مردم فارس، ایرانی. اهل ایران: سلمان پارسی: ز رومی و مصری و از پارسی فزون بود مردان چهل بار سی. فردوسی. بدو گفت رو پارسی (بهرام چوبینه) را بگوی که ایدر بخیره مریز آبروی. فردوسی. هر آنکس که او پارسی بود گفت که او (اسکندر) را جز ایران نباید نهفت چو ایدر بود خاک شاهنشهان چه تازید تابوت گرد جهان. فردوسی. ز رومی و از مردم پارسی بدان کشتی اندر نشستند سی. فردوسی. نخستین صد و شصت پیداوسی که پیداوسی خواندش پارسی. فردوسی. و آنچه از جهت پارسیان بدان الحاق افتاده است شش باب است. (کلیله و دمنه)، زرتشتی: گرزمان، پارسیان گویند عرش است و شاعران گویند آسمان است. (لغت نامۀ اسدی)، زبان مردم پارس. زبان مردم ایران. رجوع به پارسی (زبان) شود، پیرو زرتشت ساکن هند
منسوب به ایالت پارس. فارسی: ز سیمین و زرین شتروار، سی طبقها و از جامۀ پارسی. فردوسی. ، اهل فارس. مردم فارس، ایرانی. اهل ایران: سلمان پارسی: ز رومی و مصری و از پارسی فزون بود مردان چهل بار سی. فردوسی. بدو گفت رو پارسی (بهرام چوبینه) را بگوی که ایدر بخیره مریز آبروی. فردوسی. هر آنکس که او پارسی بود گفت که او (اسکندر) را جز ایران نباید نهفت چو ایدر بود خاک شاهنشهان چه تازید تابوت گرد جهان. فردوسی. ز رومی و از مردم پارسی بدان کشتی اندر نشستند سی. فردوسی. نخستین صد و شصت پیداوسی که پیداوسی خواندش پارسی. فردوسی. و آنچه از جهت پارسیان بدان الحاق افتاده است شش باب است. (کلیله و دمنه)، زرتشتی: گرزمان، پارسیان گویند عرش است و شاعران گویند آسمان است. (لغت نامۀ اسدی)، زبان مردم پارس. زبان مردم ایران. رجوع به پارسی (زبان) شود، پیرو زرتشت ساکن هند
زبان پارسی، یکی از لهجات قدیم ایران از ریشه هندواروپائی که بزبان سانسکریت شباهت تام دارد و در زمان هخامنشی زبان درباری محسوب میشده است و آنرا لهجۀ پارسی باستانی و فرس قدیم نامند. رجوع به پارسی باستانی (زبان) شود، زبان عمومی مردم ایران در دورۀ اسلامی. زبان ادبی ملت ایران عهد اسلامی. زبان فارسی: بسی رنج بردم در این سال سی عجم زنده کردم بدین پارسی. فردوسی. گر پارسا زنی شنود شعر پارسیش و آن دست بیندش که بدانسان نوا زنست آن زن ز بینوائی چندان نوا زند تا هر کسیش گوید کین بی نوا زنست. یوسف عروضی. بلفظ پارسی و چینی خماخسرو بلحن مویۀ زال و قصیدۀ لغزی. منوچهری. بونصر مشکان نامه بخواند و بپارسی ترجمه کرد. (تاریخ بیهقی). استادم (بونصر مشکان) دو نسخت کرد این دونامه را... یکی بتازی سوی خلیفه و یکی بپارسی به قدرخان. (تاریخ بیهقی). نسخت بیعت و سوگندنامه بفرستادم بپارسی کرده بود. (تاریخ بیهقی)
زبان پارسی، یکی از لهجات قدیم ایران از ریشه هندواروپائی که بزبان سانسکریت شباهت تام دارد و در زمان هخامنشی زبان درباری محسوب میشده است و آنرا لهجۀ پارسی باستانی و فرس قدیم نامند. رجوع به پارسی باستانی (زبان) شود، زبان عمومی مردم ایران در دورۀ اسلامی. زبان ادبی ملت ایران عهد اسلامی. زبان فارسی: بسی رنج بردم در این سال سی عجم زنده کردم بدین پارسی. فردوسی. گر پارسا زنی شنود شعر پارسیش و آن دست بیندش که بدانسان نوا زنست آن زن ز بینوائی چندان نوا زند تا هر کسیش گوید کین بی نوا زنست. یوسف عروضی. بلفظ پارسی و چینی خماخسرو بلحن مویۀ زال و قصیدۀ لغزی. منوچهری. بونصر مشکان نامه بخواند و بپارسی ترجمه کرد. (تاریخ بیهقی). استادم (بونصر مشکان) دو نسخت کرد این دونامه را... یکی بتازی سوی خلیفه و یکی بپارسی به قدرخان. (تاریخ بیهقی). نسخت بیعت و سوگندنامه بفرستادم بپارسی کرده بود. (تاریخ بیهقی)
زری باشد که به شاعران و مطربان و امثال ایشان دهند تا در جشن و میزبانی حاضر شوند و زری را نیز گویند که به اجرت قاصدان دهند. (برهان). پایمزد. حق القدم: مغنّی را که پارنجی بدادی بهر دستان کم از گنجی ندادی. نظامی
زری باشد که به شاعران و مطربان و امثال ایشان دهند تا در جشن و میزبانی حاضر شوند و زری را نیز گویند که به اجرت قاصدان دهند. (برهان). پایمزد. حق القدم: مغنّی را که پارنجی بدادی بهر دستان کم از گنجی ندادی. نظامی
شارل استوارت. سائس ایرلاندی، پیشوای نهضتی بر ضد مالکین انگلستان و یکی از مدافعین سیاست هم رول. ولادت او بسال 1846م. / 1262 هجری قمری و وفات در سنۀ 1891م. / 1308 هه. ق
شارل استوارت. سائس ایرلاندی، پیشوای نهضتی بر ضد مالکین انگلستان و یکی از مدافعین سیاست هُم رول. ولادت او بسال 1846م. / 1262 هجری قمری و وفات در سنۀ 1891م. / 1308 ههَ. ق
نام موضعی است به هندوستان. (آنندراج). در آنجا در زمان محمود غزنوی بتخانه ای بود که بدست او ویران شده است: بکشت مردم بتخانه ها و بسوخت چنانکه بتکدۀ دارنی و تانیسر. فرخی
نام موضعی است به هندوستان. (آنندراج). در آنجا در زمان محمود غزنوی بتخانه ای بود که بدست او ویران شده است: بکشت مردم بتخانه ها و بسوخت چنانکه بتکدۀ دارنی و تانیسر. فرخی
دریدگی کهنگی انخراق، جزئیت جز بودن، قحبگی. گودالی که در آن آبهای ناپاک گرد آید از آب حمام مطبخ سرای غسلخانه و جز آن گنداب مرداب منجلاب، خندق گونه ای که برگرد شهر برای گرد آمدن آبهای آلوده می ساختند، مزبله
دریدگی کهنگی انخراق، جزئیت جز بودن، قحبگی. گودالی که در آن آبهای ناپاک گرد آید از آب حمام مطبخ سرای غسلخانه و جز آن گنداب مرداب منجلاب، خندق گونه ای که برگرد شهر برای گرد آمدن آبهای آلوده می ساختند، مزبله
منسوب به قوم پارت، از اقوام ایرانی ساکن شمال و شمال شرقی. این قوم به دلیری و جنگاوری مشهور بودند چنان که برخی زبان شناسان واژه «پارتیزان» را برگرفته از نام این قوم می دانند
منسوب به قوم پارت، از اقوام ایرانی ساکن شمال و شمال شرقی. این قوم به دلیری و جنگاوری مشهور بودند چنان که برخی زبان شناسان واژه «پارتیزان» را برگرفته از نام این قوم می دانند
منسوب به پارس، پارسی، ایرانی، زرتشتی به ویژه زرتشتی ساکن هندوستان، جمع پارسیان، زبان مردم پارس، فارسی ماههای پارسی : دوازده ماه سال شمسی ایرانیان، فروردین، اردیبهشت، خرداد، تیر، مرداد، شهریور، مهر، آبان، آذر، دی، بهمن، اسفند
منسوب به پارس، پارسی، ایرانی، زرتشتی به ویژه زرتشتی ساکن هندوستان، جمع پارسیان، زبان مردم پارس، فارسی ماههای پارسی : دوازده ماه سال شمسی ایرانیان، فروردین، اردیبهشت، خرداد، تیر، مرداد، شهریور، مهر، آبان، آذر، دی، بهمن، اسفند