- پارس (پسرانه)
- نام قومی از اقوام آریایی که در قسمت جنوبی ایران سکونت کرده بودند، نام ناحیه ای که قوم پارس درآنجا سکونت کرده بودند
معنی پارس - جستجوی لغت در جدول جو
- پارس
- فارس
- پارس
- آواز سگ، عوعو، هفهف
- پارس
- قومی آریایی نژاد که در زمان قدیم در پارس و عیلام سکنی اختیار کرده و مرکّب از چند قبیلۀ برزگر و چند قبیلۀ صحرانشین بودند
بانگ سگ در موقع حمله، عوعو
پارس کردن: عوعو کردن سگ
- پارس ((اِصت.))
- آواز سگ، عوعو
- پارس
- نام قوم ایرانی و محل سکونت ایشان در جنوب ایران
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
فارسی
پرهیزگار و دور از معاسی
اهل پارس، فارسی، زبان مردم ایران
تکدی، پرسه، گدا
دوره گردی برای گدایی، گدایی، کدخدایی
مربوط به پارس مثلاً هنر پارسی،
اهل پارس، از مردم پارس، زبان رسمی مردم ایران، فارسی،
تهیه شده در پارس، ایرانی، زردشتی، به خصوص زردشتی مقیم هند
پارسی باستان: زبانی از شاخۀ زبان های هند و ایرانی که در زمان هخامنشی متداول بوده و کتیبه هایی از آن به خط میخی باقی مانده است، فارسی باستان
پارسی دری: زبانی از شاخۀ زبان های هند و ایرانی که در دورۀ اسلامی پدید آمد و در ایران، افغانستان و تاجیکستان متداول است، فارسی دری
پارسی میانه: زبانی از شاخۀ زبان های هند و ایرانی که در زمان اشکانیان و ساسانیان متداول بوده است، فارسی میانه
اهل پارس، از مردم پارس، زبان رسمی مردم ایران، فارسی،
تهیه شده در پارس، ایرانی، زردشتی، به خصوص زردشتی مقیم هند
پارسی باستان: زبانی از شاخۀ زبان های هند و ایرانی که در زمان هخامنشی متداول بوده و کتیبه هایی از آن به خط میخی باقی مانده است، فارسی باستان
پارسی دری: زبانی از شاخۀ زبان های هند و ایرانی که در دورۀ اسلامی پدید آمد و در ایران، افغانستان و تاجیکستان متداول است، فارسی دری
پارسی میانه: زبانی از شاخۀ زبان های هند و ایرانی که در زمان اشکانیان و ساسانیان متداول بوده است، فارسی میانه
واحد اندازه گیری فواصل کیهانی، برابر با حدود ۲۶/۳ سال نوری
کسی که از گناه بپرهیزد و به طاعت و عبادت روز بگذراند، پرهیزکار، پاک دامن، زاهد، برای مثال خوبان پارسی گو بخشندگان عمرند / ساقی بده بشارت پیران پارسا را (حافظ - ۲۶)
منسوب به پارس، پارسی، ایرانی، زرتشتی به ویژه زرتشتی ساکن هندوستان، جمع پارسیان، زبان مردم پارس، فارسی
ماههای پارسی : دوازده ماه سال شمسی ایرانیان، فروردین، اردیبهشت، خرداد، تیر، مرداد، شهریور، مهر، آبان، آذر، دی، بهمن، اسفند
ماههای پارسی : دوازده ماه سال شمسی ایرانیان، فروردین، اردیبهشت، خرداد، تیر، مرداد، شهریور، مهر، آبان، آذر، دی، بهمن، اسفند
پاک دامن، زاهد، ایرانی، عارف، دانشمند
پارس
قسمت
ظرف آبخوری
پرنده ای حلال گوشت اندازه کبک که دارای منقار دراز است
رقعه، وصله، هر چیز بریده و شکافته، رشوه
آلتی چوبین که با آن برف می روبند
محوطه درخت دار، باغ مشجر انگلیسی پردیس پردیسه، ایستمانی
گرفتار، بیچاره
نگهدارنده، نگهبان
محوشده، ناپدید شده
مرد با سپر سپر دار
کهنه سازنده، ناپدید کننده
کسی که زبان مادری اش فارسی است
پابند، گرفتار، بیچاره، درمانده، برای مثال خدایگانا پامس به شهر بیگانه / فزون از این نتوانم نشست دستوری (دقیقی - لغت فرس - پامس)
نارسیده، نرسیده، میوۀ خام، کال
حفظ کننده، نگه دارنده، نگهبان، پاسبان