جدول جو
جدول جو

معنی پادشانشان - جستجوی لغت در جدول جو

پادشانشان
(اَ یَ)
پادشاه نشاننده. نشانندۀ شاه. آنکه کسی را به پادشاهی رساند:
هم در بهار عمر بود پادشانشان
هم در بهار خویش بود پادشاسیر.
انوری.
آن پادشانشان که ز تمکین کلک اوست
هر پادشا که بر سر ملکی ممکّن است.
انوری.
و رجوع به پادشه نشان و پادشاه نشان شود
لغت نامه دهخدا
پادشانشان
آنکه کسیرا بپادشاهی می رساند پادشاه نشاننده، آنکه زمام امور مملکت و پادشاه در دست اوست
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ خَب ب)
نشانندۀ پادشاه. پادشاه نشان. پادشانشان. نشانندۀ شاه:
ای شاه تاجدار که بر تکیه گاه ملک
هم پادشه نشینی و هم پادشه نشان.
سوزنی.
شاه سنجر که کمترین خدمش
در جهان پادشه نشان باشد.
انوری.
رجوع به پادشانشان و پادشاه نشان شود
لغت نامه دهخدا
(اَ یَ)
پادشاه نشاننده. پادشانشان. پادشه نشان، نایب السلطنه که در صغرپادشاه بجای او حکم راند: اما اتابک ایلدگز در ایام دولت سلطان مسعود بن محمد بن ملکشاه کافی ومدبر مملکت آل سلجوق بوده و بعد از وفات سلطان مسعود پادشاه نشان شد و والدۀ الب ارسلان بن طغرل را به نکاح خود درآورد. (دولتشاه سمرقندی، در ترجمه حال مجیر بیلقانی). و رجوع به پادشانشان و پادشه نشان شود
لغت نامه دهخدا
(دْ / دِ)
کتاب پادشاهان، در تورات کتاب ملوک. نام دو کتاب از کتب مقدس بنی اسرائیل است که به اول و دوم موسوم است و این دو کتاب در اصل عبری یک کتاب و حاوی تاریخ پادشاهان یهودا و اسرائیل است. گروهی برآنند که کتب مذکورۀ پادشاهان پیش از کتب تواریخ ایام نگاشته شده چه کلمات کلدانی و فارسی بسیار در آنها یافته شودو عبرانیان این کتب را به یرمیاء نبی نسبت میدهند وگویا تاریخ تألیف آنها در حدود 620 قبل از میلاد بوده باشد و تاریخ وقایع این دو کتاب دنبالۀ وقایع دو کتابیست که شموئیل نگاشته و به یونانی آنها را ’کتب ممالک’ خوانده اند و به سه دوره منقسم میشود اول تا آخر عهد سلیمان، دوم منقسم شدن سلطنت تا اسارت اسباط عشره، سوم اسارت یهودا و سال 37 یهویاکین که ایقان برجعت الطاف الهی را نسبت به بنی اسرائیل می یابیم. این نکته را نیز پیش از نقل جدول پادشاهان سه دورۀ مذکور باید بخاطر داشته باشیم که لفظ پادشاهان در کتب مقدس بنی اسرائیل همواره دلالت بر رتبۀ اعظم و کثرت اقتدار و وسعت مملکت نمی کند، بلکه بسیاری از شهرهای منفرد ونواحی بتنهائی پادشاهی داشت و بسیار کسان را که در کتب مقدس پادشاه خوانده اند ما شیخ و پیشوا مینامیم. (نقل به اختصار از قاموس کتاب مقدس). جدول پادشاهان بر آن سیاق که شرح داده آمد در صفحۀ قبل آمده است
لغت نامه دهخدا
(دْ / دِ)
جمع واژۀ پادشاه. ملوک. صید. ملکاء. سلاطین. املاک. (منتهی الارب) :پادشاهان را سوگ داشتن محال باشد. (تاریخ بیهقی).
پادشاهان از پی یک مصلحت صد خون کنند.
انوری.
پادشاهان سخن به صلابت گویند و باشد که درنهان صلح جویند. (گلستان). پادشاهان به نصیحت خردمند محتاج ترند تا خردمندان به صحبت پادشاهان. (گلستان). پادشاهان تخت توانند داد اما بخت نی و در مراتب خدّام توانند افزود اما در عمر نی. (دولتشاه سمرقندی)
لغت نامه دهخدا
پادشاه نشاننده، آنکه دارای نشان پادشاهان است آنکه علایم و امارات سلطنت را داراست، آنکه زمام امور مملکت و پادشاه در دست اوست
فرهنگ لغت هوشیار
پادشاه نشاننده، آنکه دارای نشان پادشاهان است آنکه علایم و امارات سلطنت را داراست، آنکه زمام امور مملکت و پادشاه در دست اوست
فرهنگ لغت هوشیار