جدول جو
جدول جو

معنی پادشازاده - جستجوی لغت در جدول جو

پادشازاده
(دْ / دِ دَ / دِ)
شاهزاده:
شد آن پادشازاده لرزان ز بیم
هم اندر زمان شد دلش بر دو نیم.
فردوسی.
شنیدم که وقتی گدازاده ای
نظر داشت با پادشازاده ای.
سعدی (بوستان)
لغت نامه دهخدا
پادشازاده
شاهزاده ملکزاده مقابل گدا زاده
تصویری از پادشازاده
تصویر پادشازاده
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پادشاهانه
تصویر پادشاهانه
شایستۀ پادشاهان، درخور پادشاه، شاهانه، مربوط به پادشاهان
فرهنگ فارسی عمید
(دْ / دِشَهْ دَ / دِ)
پادشاه زاده:
پادشه زاده یوسف آنکه هنر
جز بنزدیک او نکرد مقرّ.
فرخی.
خسرو پردل ستوده هنر
پادشه زادۀ بزرگ اورنگ.
فرخی
لغت نامه دهخدا
(دْ / دِ نَ / نِ)
شاهانه. بشاهی. سزاوار شاهان.شایستۀ شاهان: و نفاذ امر پادشاهانه از همه وجوه حاصل آمد. (کلیله و دمنه). جواب بازرسید که غازی بی گناهست و نظر پادشاهانه وی را دریابد چون وقت باشد. (تاریخ بیهقی). لشکری که دلهای ایشان بشده بود و مرده بتحسین پادشاهانه همه را زنده و یکدل و یکدست کرد. (تاریخ بیهقی). هرچند آن سخن پادشاهانه نبود بدیوان آمدم [بونصر مشکان] و چنان نبشتم نبشته ای که بخداوندان نویسند. (تاریخ بیهقی). پادشاهانه سیاستی نمود [مسعود] . (تاریخ بیهقی). خواجه [احمد حسن] بر وی [ابوبکر حصیری] دست یافت و انتقامی کشید و بمراد رسید و هرچند سلطان پادشاهانه دریافت ولی در عاجل الحال آب این مرد ریخته شد. (تاریخ بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(دْ / دِ دَ / دِ)
شاهزاده: در منشور این پادشاهزاده را خوارزمشاه نبشتند. (تاریخ بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
از ادبا و معاریف مصر که در رجب سال 1023 هجری قمری درگذشت. از نوشته های او مکاتیبی است که به قاضی محمد دراز المکی و شیخ عبدالرحمن مرشدی نوشته و باقی مانده است. رجوع به سلافهالعصر ص 419 و 420 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از پادشاهزاده
تصویر پادشاهزاده
زاده پادشاه شاهزاده ملک زاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پادشه زاده
تصویر پادشه زاده
پادشاهزاده شاه زاده
فرهنگ لغت هوشیار
شایسته شاهان شاهانه: عاطفت پادشاهانه رفتار پادشاهانه، بطرز پادشاهان ملکانه ملوکانه: پادشاهانه ضیافت کرد
فرهنگ لغت هوشیار
خسروانه، شاهانه، ملوکانه
فرهنگ واژه مترادف متضاد