جدول جو
جدول جو

معنی پادست - جستجوی لغت در جدول جو

پادست
(دَ)
نسیه. (برهان). و ظاهراً مصحف پسادست است. رجوع به پسادست شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پابست
تصویر پابست
پابند، کسی که علاقه مند به کاری یا چیزی باشد، کنایه از مقید، گرفتار، شفته، بنیاد عمارت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پسادست
تصویر پسادست
چیزی که پول آن مدتی پس از معامله داده شود، نسیه، برای مثال ستد و داد مکن هرگز جز دستادست / که پسادست خلاف آرد و الفت ببرد (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۸۴)
فرهنگ فارسی عمید
(پَ دَ)
نسیه باشد (مقابل دستادست و پیشادست، نقد) که بهاء متاع خریده در زمان خرید ندهند و بوقتی دیگر محوّل کنند:
ستد و داد مکن هرگز جز دستادست
که پسادست خلاف آرد و صحبت ببرد.
ابوشکور
لغت نامه دهخدا
(یِ)
مداوم. بردوام. پیاپی. پیوسته. ناگسیخته: این نیز حصاری بود سخت استوار... و آنجا هفت روز جنگ پایست کرد و حاجت آمد بمعاونت یلان غور. (تاریخ بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
درستکار. با صحّت عمل. مقابل ناپاکدست:
نبیرۀ جهاندار هوشنگ هست
همان راد و بینادل و پاکدست.
فردوسی.
گشاده زبان و دل و پاکدست
پرستندۀ شاه و یزدان پرست.
فردوسی.
سر بسر دعویست مرد امر و معنی دار کو
تیزبینی پاکدستی رهبری غمخوار کو.
سنائی
لغت نامه دهخدا
(تُ)
شهری به کلمبیا در ایالت کوکا، مرکز ناحیه ای به همین نام بر دامنۀ کوه آتش فشان گالرا. دارای 11000 تن سکنه و آن بسال 1539م. 945/ هجری قمری بنا شده است
لغت نامه دهخدا
تصویری از پابست
تصویر پابست
پای بند پای بست مقید، دلباخته، بنیاد عمارت پای بست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پایست
تصویر پایست
پیاپی پیوسته ناگسیخته مداوم بردوام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاکدست
تصویر پاکدست
با صحت عمل، درستکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پابست
تصویر پابست
((بَ))
مقید، دلباخته، کرسی ساختمان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پسادست
تصویر پسادست
((پَ دَ))
پستادست، نسیه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پسادست
تصویر پسادست
نسیه، قسطی
فرهنگ واژه فارسی سره
پای بست، پای بند، گرفتار، مقید، دلباخته، عاشق، مفتون، هواخواه، بنیان، شالوده
فرهنگ واژه مترادف متضاد