- پادار (پسرانه)
- ثابت (نگارش کردی: پادار)
معنی پادار - جستجوی لغت در جدول جو
- پادار
- آنکه پا دارد: مقابل بی پا، برقرار باقی جایگیر متمکن ثابت، معتبر با اعتبار با آبرو، توانگر ثروتمند، باوفا وفادار پایدار در دوستی، چوبدستی چماق عمود، اسب جلد و چابک، روز بیستم از ماههای ملکی
- پادار
- برقرار، ثابت، پابرجا، پاینده، باقی
پادار شدن: کنایه از پابرجا شدن، استوار شدن
پادار کردن: کنایه از برقرار کردن، پابرجا کردن، در علم حسابداری تامین اعتبار برای هزینه ای
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
استقامت پا برجایی، اعتبار
پایداری، استقامت، پافشاری
مجبور، مکلف
دامی که از موی دم اسب درست میکنند و بر راه پرندگان مینهند تله دام، پرنده ای که نزدیک دام می بندند تا پرندگان دیگر بهوای او در دام افتند خروهه ملواح
جزا، مکافات، سزا، قرض، اجر، ثواب، اجرت، مزد، عوض
آسی که باغ پا بکار اندازند مقابل دستاس
سنگی باشد که چرک پاراپاک کند سنگ پا قیشور، هر چیز که چرک پا را بسترد
توانگر، بااعتبار، معتبر
وهم، تخیل، خیال
جایزه
برقرار، مقاوم
محافظ
ستونی که زیر دیوار شکسته زنند تا نیفتد دیرک شمعک پاذیر پازیر
نگهبان، مراقب، پاسبان
پامال، لگد
درخت و ستون بزرگ ستون استون پاغر شمع دیرک تیرک پادیر بالار. تیر کلفت که در پوشش خانه بکار میبرند
ثابت، دائم، باقی، استوار، قائم، قوی، پابرجا
سال گذشته سنه ماضیه پار
نوکر، خدمتکار، پادو
دستگاهی است که به کمک امواج تشعشعی وضع و فاصله اشیا را معین میکند
فراخ وسیع: (اطاق جادار)، رفی که چیز بسیار بتوان درآن جا داد
عادل، دادگر
دارنده پرصاحب پر دارای پر مقابل بی پر
گمان ظن وهم، سوء ظن بدگمانی، فکر اندیشه، خود را بزرگ پنداشتن خودبینی خودپسندی
تاقوت
پاس دارنده، نگهبان، مراقب
فراخ، باوسعت، دارای جای زیاد
بی چیز، بی پول، فقیر، ناداشت
ویژگی آنکه به کاری واداشته شده
وادار کردن: کسی را به کاری برانگیختن، تحریک کردن، مجبور کردن
وادار کردن: کسی را به کاری برانگیختن، تحریک کردن، مجبور کردن