برقرار، ثابت، پابرجا، پاینده، باقی پادار شدن: کنایه از پابرجا شدن، استوار شدن پادار کردن: کنایه از برقرار کردن، پابرجا کردن، در علم حسابداری تامین اعتبار برای هزینه ای
برقرار، ثابت، پابرجا، پاینده، باقی پادار شدن: کنایه از پابرجا شدن، استوار شدن پادار کردن: کنایه از برقرار کردن، پابرجا کردن، در علم حسابداری تامین اعتبار برای هزینه ای
آنکه پای دارد، پایور، مقابل بی پا، معتبر، بااعتبار، توانگر، که مفلس نیست، که پول نزد او سوخت نشود، پادار در دوستی، باوفا، وفی ّ، اسب جلد و تند و تیز، همیشه، باقی، برقرار، (برهان)، چوب دستی بزرگ، چماق، عمود، نام روز بیستم از ماههای ملکی، (برهان)، - پادار شدن، استقرار یافتن
آنکه پای دارد، پایور، مقابل بی پا، معتبر، بااعتبار، توانگر، که مفلس نیست، که پول نزد او سوخت نشود، پادار در دوستی، باوفا، وفی ّ، اسب جلد و تند و تیز، همیشه، باقی، برقرار، (برهان)، چوب دستی بزرگ، چماق، عمود، نام روز بیستم از ماههای ملکی، (برهان)، - پادار شدن، استقرار یافتن
آنکه پا دارد: مقابل بی پا، برقرار باقی جایگیر متمکن ثابت، معتبر با اعتبار با آبرو، توانگر ثروتمند، باوفا وفادار پایدار در دوستی، چوبدستی چماق عمود، اسب جلد و چابک، روز بیستم از ماههای ملکی
آنکه پا دارد: مقابل بی پا، برقرار باقی جایگیر متمکن ثابت، معتبر با اعتبار با آبرو، توانگر ثروتمند، باوفا وفادار پایدار در دوستی، چوبدستی چماق عمود، اسب جلد و چابک، روز بیستم از ماههای ملکی