جدول جو
جدول جو

معنی پاد - جستجوی لغت در جدول جو

پاد
ضد، پسوند متصل به واژه به معنای مخالف مثلاً پادتن، پادزهر
تخت، اورنگ
تصویری از پاد
تصویر پاد
فرهنگ فارسی عمید
پاد
پاس، نگاهبان، پاسبان، پائیدن، دوام، ثبات، (برهان)، سامان و دارندگی، بزرگ و عمده، (برهان)، و باز صاحب برهان گوید پادشاه مرکب از این کلمه و شاه است، تخت، اورنگ، (برهان)، پات، سریر، شستن و پاک کردن، (جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
پاد
نگاهبان، پاسبان
تصویری از پاد
تصویر پاد
فرهنگ لغت هوشیار
پاد
پسوندی که معنای دارنده و نگهبان را می رساند مانند، آذرپاد
تصویری از پاد
تصویر پاد
فرهنگ فارسی معین
پاد
پیشوندی که معنای ضد و مخالف را می رساند مانند، پادزهر
تصویری از پاد
تصویر پاد
فرهنگ فارسی معین
پاد
پات، تخت، سریر
تصویری از پاد
تصویر پاد
فرهنگ فارسی معین
پاد
مخالف، ضد
تصویری از پاد
تصویر پاد
فرهنگ واژه فارسی سره
پاد
پادزهر، ضد، مخالف، حامی، دارنده، نگهبان، اورنگ، تخت، سریر
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پاداش
تصویر پاداش
(پسرانه)
جزا، اجر کار خوب، مکافات نیکی (نگارش کردی: پاداش)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پاداشت
تصویر پاداشت
(پسرانه)
جزا (نگارش کردی: پاداشت)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پادار
تصویر پادار
(پسرانه)
ثابت (نگارش کردی: پادار)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پادشا
تصویر پادشا
(پسرانه)
حاکم (نگارش کردی: پاوشا)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پاده
تصویر پاده
گله، رمه، گلۀ گاو و خر، برای مثال ماده گاوان پاده اش هر یک / شاه پرور بود چو برمایون (فرالاوی - شاعران بی دیوان - ۴۱)، چراگاه، چوب دستی ستبر
فرهنگ فارسی عمید
شاگرد دکان یا کارگاه که در پی کارهای مختلف سرپایی فرستاده می شود، خانه شاگرد، کسی که برای انجام دادن کاری دوندگی کند
فرهنگ فارسی عمید
روبان و نوار ممزوج از پنبه و ابریشم
لغت نامه دهخدا
بلده ای به ایتالیا، در ونسی دارای 125000 تن سکنه، این شهر اسقف نشین و صاحب دانشگاه و کاخهای مجلل و کارخانه های ماهوت بافی و مولد تیت لیو مورخ و مانتگنا نقاش مشهور است
موضعی به چهارفرسنگی مشرق و شمال فتح آباد
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
گلۀ خر و گاو. (برهان) :
ماده گاوان پاده اش هر یک
شاه پرور بود چو پرمایون.
فرالاوی.
به غور چون تو بود پاده ای به یک من آرد
به هند چون تو بود یک رمه به یک آجل.
عمعق بخارائی (در هجو اغل).
ز بهر جماع خران خر کلوکان
خرامان بخانه بری پاده پاده.
سوزنی.
، چراگاه اسبان و شتران و گاوان. (برهان) ، چوب دستی درشت. عصای کلان. چماق. باهو:
در زیر بار زنگ همانا بکودکی
کردند... نش را ادب از پادۀ زرنگ.
سوزنی.
خصم در دست قهرت افتاده
پایها در رکاب چون پاده.
سنائی.
- کرد پاده، باهوی کرد. چماق کردان:
کسی باید آنگه که تو باده خوردی
که آرد سوی مرز تو کرد پاده.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(دِهْ)
دهی است به چهار فرسنگ ونیمی شمال و مغرب کازرون، موضعی است به جنوب غربی سمنان
لغت نامه دهخدا
(دَ / دُو)
پاکار، خدمتکارگونه و فرمانبر. وردست شاطر نانوائی، در اصطلاح حمّامیان آنکه در سر حمام بمشتریان لنگ و حوله و قطیفه ودیگر لوازم دهد، شاگرد حجرۀ تجّار
لغت نامه دهخدا
کسی که نام او را در سیاهه سربازان بنیچه دهات مینوشتند در صورتیکه بجای خود کس دیگری را بخدمت سربازی اعزام میکرد ماهانه ای باو می پرداخت (قاجاریه)
فرهنگ لغت هوشیار
دراز بودن پا، تجاوز از حد خود (قس. دست درازی)، نوعی نان شیرینی مشبک معادل کف پایی
فرهنگ لغت هوشیار
مرغی ماهیخوار دارای پرهای سرخ کم رنگ و پاهای دراز و منقار خمیده که در کنار آبها و باتلاقها بسر میبرد و بیشتر در مصر دیده شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پادر رفتن
تصویر پادر رفتن
لغزیدن سکندری خوردن شکوخیدن، ور شکست شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پادامان
تصویر پادامان
آن قسمت از دامن که بزمین نزدیکتر است
فرهنگ لغت هوشیار
دامی که از موی دم اسب درست میکنند و بر راه پرندگان مینهند تله دام، پرنده ای که نزدیک دام می بندند تا پرندگان دیگر بهوای او در دام افتند خروهه ملواح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پادرختی
تصویر پادرختی
میوه های کرم خورده که پای درخت میافتد مقابل دستچین
فرهنگ لغت هوشیار
دونده باپا پاکار پاکار، کسی که در مشاغل مختلف پی فرمانهای متعدد میرود چون پا دو مغازه پادو نانوایی، در حمامهای قدیم کسی که پس از ورود مشتری کفش ویرا زیر سکو میگذاشت و لنگی برای او پهن میکرد و لنگ دیگر بدو میداد تا ببندد و داخل حمام گرم شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاده
تصویر پاده
چراگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پادر
تصویر پادر
لاتینی کشیش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پادافره
تصویر پادافره
پادافراه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پادو
تصویر پادو
گماشته، کسی که پی فرمان ها می رود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پاده
تصویر پاده
((دِ))
گله گاو و خر، چراگاه
فرهنگ فارسی معین
پاکار، پیشخدمت، شاگرد، نوچه، نوکر
متضاد: کارفرما
فرهنگ واژه مترادف متضاد
۱ـ دیدن پادو در خواب، علامت آن است که با فرد غیر قابل اعتمادی پیمان دوستی می بندید، و در کنترل انگیزه های آنی و عجولانه خود ناتوان می مانید. ، ۲ـ اگر زنی خواب ببیند به عنوان پادو در جایی کار می کند، نشانه آن است که در ماجراهایی حماقت آمیز شرکت خواهد کرد.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
تور ماهیگیری در ساحل کم عمق دریا با قیم های چوبی
فرهنگ گویش مازندرانی