جدول جو
جدول جو

معنی پاجوش - جستجوی لغت در جدول جو

پاجوش
شاخه باریکی که در پای بعض درختان از قبیل چنار تبریزی تمشک آلو گوجه فندق و غیره میروید و آنها در حقیقت جوانه ها و ساقه های جوان و نو رسته ای از ریشه گیاه اصلی هستند. ممکنست این پاجوشها نزدیک تنه اصلی یعنی کاملا پای درخت و یا دور از تنه اصلی باشند ولی در هر حال با ریشه درخت اصلی ارتباط دارند از این پاجوشها در باغبانی برای ازدیاد گیاهان استفاده میکنند، شاخه ای که پس از کف بر کردن درختی روید نوچه شکیر
فرهنگ لغت هوشیار
پاجوش
نهال نازک و باریکی که در پای بعضی از درختان می روید، و از آن ها برای ازدیاد درختان استفاده می کنند
تصویری از پاجوش
تصویر پاجوش
فرهنگ فارسی معین
پاجوش
شاخۀ باریکی که از پای درخت می روید و چسبیده به ریشۀ درخت است و می توان آن را از ریشۀ اصلی جدا کرد و در جای دیگر کاشت. گاه آن را در زمین می خوابانند و قسمت پایین آن را زیر خاک می کنند تا ریشه بدواند و سال بعد درمی آورند و در جای دیگر می کارند
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

کفش پا افزار (مطلقا)، (خصوصا) کفش راحتی مخمل مزین به یراقهای طلا و دانه های الماس بدلی که یک قرن پیش زنان ایرانی در داخل منزل آنرا بپامیکردند، عایق و مانع و سدی که در راه پیشرفت یا زندگانی مردم ایجاد کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پالوش
تصویر پالوش
کافور مغشوش پالوس بالوس بالوش
فرهنگ لغت هوشیار
که جوش و غلیان بسیار دارد، پر و لوله پرغوغا پرغلغله با حرارت. یا برنج پر جوش. برنجی که برای پخته شدن جوش بسیار لازم دارد. یا سر پرجوش. سر پر شور پر حرارت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاپوش
تصویر پاپوش
کفش، پوششی برای محافظت از پا، پااوزار، پایدان، لخا، پاافزار، پایزار، لکا
پاپوش دوختن: کنایه از توطئه و پرونده سازی کردن برای کسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاپوش
تصویر پاپوش
کفش، پای افزار، مجازاً گرفتاری، دردسر
پاپوش درست کردن برای کسی: کنایه از برای کسی ایجاد دردسر کردن
پاپوش دوختن برای کسی: کنایه از توطئه کردن برای کسی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرجوش
تصویر پرجوش
Bubbly, Enthusiastic, Hyperactive
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ناجوش
تصویر ناجوش
Unsociable
دیکشنری فارسی به انگلیسی
пузырящийся , энтузиастичный , гиперактивный
دیکشنری فارسی به روسی
sprudelnd, enthusiastisch, hyperaktiv
دیکشنری فارسی به آلمانی
булькаючий , захоплений , гіперактивний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
асоциальный
دیکشنری فارسی به روسی
musujący, entuzjastyczny, nadpobudliwy
دیکشنری فارسی به لهستانی
антисоціальний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
起泡的 , 热情的 , 多动的
دیکشنری فارسی به چینی
borbulhante, entusiástico, hiperativo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
frizzante, entusiasta, iperattivo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
burbujeante, entusiasta, hiperactivo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
pétillant, enthousiaste, hyperactif
دیکشنری فارسی به فرانسوی
bruisend, enthousiast, hyperactief
دیکشنری فارسی به هلندی
समाजविरोधी
دیکشنری فارسی به هندی
ฟอง , กระตือรือร้น , มากเกินไป
دیکشنری فارسی به تایلندی
অসামাজিক
دیکشنری فارسی به بنگالی
berbusa, antusias, hiperaktif
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
فوّارٌ , حماسيٌّ , فائق النّشاط
دیکشنری فارسی به عربی