جدول جو
جدول جو

معنی پاتمس - جستجوی لغت در جدول جو

پاتمس(مُ)
یکی از جزایر اسپراد، و گویند یوحنا القدّیس کتاب المعراج = الرؤیا = مکاشفات را در آنجا تألیف کرد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پامس
تصویر پامس
پابند، گرفتار، بیچاره، درمانده، برای مثال خدایگانا پامس به شهر بیگانه / فزون از این نتوانم نشست دستوری (دقیقی - لغت فرس - پامس)
فرهنگ فارسی عمید
نوعی پارچۀ ریزباف و نازک
لغت نامه دهخدا
(تَ)
تخویف طفل و عبد و ام-ه برای بازداشتن آنان از اعمال بد یا واداشتن به کار نیک، و با رفتن صرف شود (پات-رس رفت-ن)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
نام باستانی کوهی میان یونیۀ آسیای صغیر (یعنی در نزدیکی قوش آطۀ امروزین) و کاریه. به موجب اساطیر یونانی دیان با اندیمن معشوق خود در این کوه ملاقات میکردند و درنزدیک این کوه قصبه ای است بهمین نام. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
پای بسته و بجای مانده که نه جائی تواند رفتن و نه آنجا که بود نفع بیند. پای بسته و درمانده بود بشغلی که نه بتواند شدن و نه بتواند بودن. (فرهنگ اسدی). پای بند یعنی کسی که در شهر خود یا جای دیگربسبب امری گرفتار باشد و نتواند بطرف دیگر رفت و درآنجا نیز نتواند بود. (برهان). بستوه آمده یعنی پای بسته ای را گویند که از متعلقان بجان رسیده باشد و درمقام خود او را ناخوش باشد و سفر نتواند کردن و بیچاره و درمانده گشته. (از فرهنگ اوبهی ؟) :
خدایگانا پامس بشهر بیگانه
فزون ازین نتوانم نشست دستوری.
دقیقی.
و این صورت با معنی آن محتاج به تأییداست
لغت نامه دهخدا
تصویری از پاتیس
تصویر پاتیس
فرانسوی پرندیس از پارچه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پامس
تصویر پامس
گرفتار، بیچاره
فرهنگ لغت هوشیار
((تَ))
ترساندن اطفال و زیردستان برای بازداشتن از کاری یا واداشتن به کاری، پاترسک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پامس
تصویر پامس
((مَ))
گرفتار، درمانده
فرهنگ فارسی معین
مرتعی جنگلی در حومه ی نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی