چچ. آلتی چوبین چون پنجۀ انسان با دستۀ بلندکه در خرمن ها بدان غله برافشانند و کاه از دانه جدا کنند. پتنی. غله برافشان. و در لهجۀ شهمیرزاد (دیهی بر چهارفرسنگی شمال شرقی سمنان) ، هشتالم. پنجه. شنه، سینی چوبین بر گونۀ برهونی که غله بدان افشانند. غله برافشان. دانه برافشان. پرپاش
چَچ. آلتی چوبین چون پنجۀ انسان با دستۀ بلندکه در خرمن ها بدان غله برافشانند و کاه از دانه جدا کنند. پَتِنی. غله برافشان. و در لهجۀ شهمیرزاد (دیهی بر چهارفرسنگی شمال شرقی سمنان) ، هشتالَم. پنجه. شَنَه، سینی چوبین بر گونۀ برهونی که غله بدان افشانند. غله برافشان. دانه برافشان. پرپاش
اسب که اصیل نباشد. محمر (ج، محامر). (منتهی الارب). اسب از جنس بد. اسب کندرو که لایق پالان باشد. (رشیدی). اسب باربردار. (غیاث اللغات). هر ستور که پالان دارد. اسب و استر و جز آن که بر آن پالان نهند نه زین. حماره.کودن. پلانی. (رشیدی). اسب گران رو. (دهار). باری. مقابل زینی و سواری: والحماره کجبانه، الفرس الهجین کالمحمره، فارسیته پالانی. (مجدالدین) : ندانستی تو ای خر غمر کبج لاک پالانی که با خرسنگ برناید سروزن گاو ترخانی. ابوالعباس. چهارهزاراسب گرانبهاآنروز بدست آمد یعقوب (بن لیث) را دون اشتر و استر و خر و اسبان پالانی و ترکی. (تاریخ سیستان). و (اسب) را که کمالی داده اند که خر را نداده اند اگر وی از کمال خویش عاجز آید از وی پالانی سازند و با درجۀ خر افتد. (کیمیای سعادت). که جلدی زیرکی را گفت من پالانئی دارم ازین تندی و رهواری چو باد و ابر نیسانی بدو گفتا مگو چونین گر او را این هنر بودی نبودی چون خران نامش میان خلق پالانی. سنائی
اسب که اصیل نباشد. محمَر (ج، محامِر). (منتهی الارب). اسب از جنس بد. اسب کندرو که لایق پالان باشد. (رشیدی). اسب باربردار. (غیاث اللغات). هر ستور که پالان دارد. اسب و استر و جز آن که بر آن پالان نهند نه زین. حِمارَه.کَودَن. پلانی. (رشیدی). اسب گران رَو. (دهار). باری. مقابل زینی و سواری: والحماره کجبانه، الفرس الهجین کالمحمره، فارسیته پالانی. (مجدالدین) : ندانستی تو ای خر غمر کبج لاک پالانی که با خرسنگ برناید سروزن گاو ترخانی. ابوالعباس. چهارهزاراسب گرانبهاآنروز بدست آمد یعقوب (بِن لیث) را دون اشتر و استر و خر و اسبان پالانی و ترکی. (تاریخ سیستان). و (اسب) را که کمالی داده اند که خر را نداده اند اگر وی از کمال خویش عاجز آید از وی پالانی سازند و با درجۀ خر افتد. (کیمیای سعادت). که جلدی زیرکی را گفت من پالانئی دارم ازین تندی و رهواری چو باد و ابر نیسانی بدو گفتا مگو چونین گر او را این هنر بودی نبودی چون خران نامش میان خلق پالانی. سنائی
نام خاندانی ایتالیائیست که از آن دوده نقاشان بزرگ برخاسته و از جمله ونسنزو پاگانی مولد او در مونت روبیانو دراواخر مائۀ پانزدهم میلادی بود و در حدود سال 1529م، 935/ هجری قمری بنقاشی اشتغال داشت، پسر و شاگرد لاتانزیو پاگانی که بسال 1553م، 960/ هجری قمری در پروز شهرت و مقامی داشت و گاسپاردو پاگانی که بسال 1543م، مشغول کار نقاشی بود و فرانسسکو پاگانی که مولد او در حدود سال 1531م، 937/ هجری قمری در فلورانس و وفات در سنۀ 1561م، 968/ هجری قمری بوده است و گرگوری پاگانی پسر فرانسسکو که مولد او بسال 1558م، (965 هجری قمری) در فلورانس و وفات در سنۀ 1605م، (1013 هجری قمری) بوده است، وی از بهترین هنرمندان فلورانس در اواخر قرن شانزدهم است، و از مهمترین پرده های نقاشی او یکی نیایش مغان در کلیسای کارمین و دیگر لوط و دختران وی در قصر پیتی و دیگر حضرت مریم و عیسی صغیر و چند تن از مقدسین در درسد و جز آن، دیگر از آنان پاال پاگانی مولد او در والسلدا از اعمال دوک نشین میلان بسال 1661م، 1071/ هجری قمری و وفات در لمباردی بسال 1716م، 1128/ هجری قمری بوده است
نام خاندانی ایتالیائیست که از آن دوده نقاشان بزرگ برخاسته و از جمله ونسنزو پاگانی مولد او در مونت روبیانو دراواخر مائۀ پانزدهم میلادی بود و در حدود سال 1529م، 935/ هجری قمری بنقاشی اشتغال داشت، پسر و شاگرد لاتانزیو پاگانی که بسال 1553م، 960/ هجری قمری در پروز شهرت و مقامی داشت و گاسپاردو پاگانی که بسال 1543م، مشغول کار نقاشی بود و فرانسسکو پاگانی که مولد او در حدود سال 1531م، 937/ هجری قمری در فلورانس و وفات در سنۀ 1561م، 968/ هجری قمری بوده است و گرگوری پاگانی پسر فرانسسکو که مولد او بسال 1558م، (965 هجری قمری) در فلورانس و وفات در سنۀ 1605م، (1013 هجری قمری) بوده است، وی از بهترین هنرمندان فلورانس در اواخر قرن شانزدهم است، و از مهمترین پرده های نقاشی او یکی نیایش مغان در کلیسای کارمین و دیگر لوط و دختران وی در قصر پیتی و دیگر حضرت مریم و عیسی صغیر و چند تن از مقدسین در دِرسد و جز آن، دیگر از آنان پااُل ُ پاگانی مولد او در والسلدا از اعمال دوک نشین میلان بسال 1661م، 1071/ هجری قمری و وفات در لمباردی بسال 1716م، 1128/ هجری قمری بوده است
حسن بن علی بن سعید بن عبداﷲ شاتانی، ملقب به علم الدین، مردی ادیب و شاعر و فاضل بود، بنزد صلاح الدین یوسف بن ایوب آمد و صلاح الدین مقدم او را گرامی داشت، دانشمندان وی را مدایح بسیار گفته اند، در علم مبرز بود، در بغداد فقه شافعی را فراگرفت، از قاضی ابوبکر محمد بن عبدالباقی انصاری و ابومنصور عبدالرحمن بن محمد القزاز و ابوالقاسم اسماعیل بن محمد سمرقندی و دیگران سماع کرد، و گفته اند وی در آخر عمر از آن پس که بر وی حدیث قرائت کردند تغییر یافت، به سال 513 متولد گردید و در ماه شعبان سال 579 درگذشت، از ابن السجزی و ابن الجوالیقی ادب فراگرفت و به دمشق آمد ودر آن شهر مجلس وعظی بسال 531 برای او بر پا ساختند، (معجم البلدان)، و رجوع به زرکلی ج 2 ص 403 شود
حسن بن علی بن سعید بن عبداﷲ شاتانی، ملقب به علم الدین، مردی ادیب و شاعر و فاضل بود، بنزد صلاح الدین یوسف بن ایوب آمد و صلاح الدین مقدم او را گرامی داشت، دانشمندان وی را مدایح بسیار گفته اند، در علم مبرز بود، در بغداد فقه شافعی را فراگرفت، از قاضی ابوبکر محمد بن عبدالباقی انصاری و ابومنصور عبدالرحمن بن محمد القزاز و ابوالقاسم اسماعیل بن محمد سمرقندی و دیگران سماع کرد، و گفته اند وی در آخر عمر از آن پس که بر وی حدیث قرائت کردند تغییر یافت، به سال 513 متولد گردید و در ماه شعبان سال 579 درگذشت، از ابن السجزی و ابن الجوالیقی ادب فراگرفت و به دمشق آمد ودر آن شهر مجلس وعظی بسال 531 برای او بر پا ساختند، (معجم البلدان)، و رجوع به زرکلی ج 2 ص 403 شود
منسوب به تاتار از مردم تاتار، زبان تاتاران. یا اسب تاتاری. اسبی که در زمین تاتار نشو نما کند، اسب تیز رو. یا مشک تاتاری. مشکی که از بلاد تاتار آورند و آن بسیار نیک است
منسوب به تاتار از مردم تاتار، زبان تاتاران. یا اسب تاتاری. اسبی که در زمین تاتار نشو نما کند، اسب تیز رو. یا مشک تاتاری. مشکی که از بلاد تاتار آورند و آن بسیار نیک است