جدول جو
جدول جو

معنی پابییتن - جستجوی لغت در جدول جو

پابییتن
پی ریزی کردن، بنیان نهادن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پاییدن
تصویر پاییدن
نگهبانی کردن، چشم به کسی یا چیزی دوختن و مراقب آن بودن، زیر نظر قرار دادن، همیشه و جاوید بودن، پایدار ماندن، درنگ کردن، ایستادن، برای مثال چو خواهی که ز ایدر شوی باز جای / زمانی نگویم بر من بپای (فردوسی - ۶/۵۸۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پایین
تصویر پایین
ویژگی جایی یا چیزی که در ارتفاع پست تر قرار دارد مثلاً ده پایین، ویژگی جایی یا چیزی که در امتداد شمال به جنوب قرار دارد مثلاً محلۀ پایین،
آهسته مثلاً صدای پایین، کم دامنه مثلاً برد پایین، کنایه از کم مثلاً دمای پایین، قیمت پایین،
آن قسمت از چیزی که در زیر دیگری واقع است مثلاً پایین شلوار، پایین چاه، جایی یا چیزی که در ارتفاع پست تر قرار دارد مثلاً پایین شهر،
جایی یا چیزی که در امتداد شمال به جنوب قرار دارد مثلاً پایین خیابان، کنایه از قسمتی از اتاق که به در نزدیک تر است، زیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پایستن
تصویر پایستن
پایدار ماندن، جاویدان بودن، پاییدن، برای مثال جهانا چه درخورد و بایسته ای / وگر چند با کس نپایسته ای (ناصرخسرو - ۲۵۳)،
درنگ کردن
فرهنگ فارسی عمید
(گَ دَ بَ اَ تَ)
پایدار ماندن. پائیدن. باقی ماندن. جاویدان بودن. دائم بودن:
ورنه بایدت بزادن نگرایم من
همچنین باشم و نازاده بپایم من.
منوچهری.
جهانا چه در خورد و بایسته ای
اگر چند با کس نپایسته ای.
ناصرخسرو.
چون عزّ من و ذل تو نپایست
هم ذل من و عزّ تو نپاید.
مسعودسعد.
، انتظار بردن:
بگاه معصیت بر اسپ ناشایست
و نابایست و مرکس را نپایستی.
ناصرخسرو (دیوان چ محقق - مینوی ص 373).
، درنگ کردن: چیزی نپایست تا لشکر دررسد با این مقدار مردم جنگ پیوست و بتن عزیز خویش پیش کار برفت با غلامان. (تاریخ بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(گَ دَبَ وَ دَ)
رجوع به پائیدن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از پایین
تصویر پایین
پست، فرود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پایستن
تصویر پایستن
پایدار ماندن، باقیماندن
فرهنگ لغت هوشیار
نگاهبانی کردن حراست کردن در نظر داشتن مواظب بودن، توقف کردن بودن ایستادن ماندن درنگ کردن، ثبات و دوام داشتن مدام بودن جاوید بودن قایم بودن، منتظر بودن چشم داشتن، پایداری کردن پا فشردن، بقا زیستن ماندن، قسمت کردن بخشیدن، مهم شمردن وزن نهادن، رصد کردن و مراقبت کردن: (پاییدن وقت) و (پاییدن ستاره) و (بپای تا بدایره اندر آید) (التفهیم 64) و (بپای ارتفاع آفتاب را) (التفهیم 313) -10 ملتفت و متوجه بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پایستن
تصویر پایستن
((یِ تَ))
پایدار ماندن، صبر و تأمل کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پاییدن
تصویر پاییدن
((دَ))
نگاهبانی کردن، مراقبت کردن، دوام داشتن، منتظر بودن، چشم داشتن، توقف کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پایین
تصویر پایین
زیر، دامنه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پایستن
تصویر پایستن
اثبات
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پایین
تصویر پایین
ذیل
فرهنگ واژه فارسی سره
حراست، مراقبت، مواظبت، دیدزدن، مراقب بودن، مواظب بودن، دوام داشتن، ماندن، توجه کردن، مترصدبودن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از پایین
تصویر پایین
Down, Low, Lowly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
بازگشت به خانه ی فرد مرده پس از مراسم تدفین و جهت دلجویی
فرهنگ گویش مازندرانی
جاگرفته شده، قالب شده
فرهنگ گویش مازندرانی
پرواز کردن، به پرواز درآمدن، پرواز کردن، پر زدن، پر درآوردن
فرهنگ گویش مازندرانی
آغاز، آغاز و شروع دوباره ی کاری، طرح چیستان، برقرار شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
عملی برای رفع پیچش شکمدر این شیوه ی درمان بیمار دراز کشیده
فرهنگ گویش مازندرانی
سوهان زدن، تیز کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
غلتیدن در سراشیبی، چهره پوشاندن، به سرعت آمد و شد کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
دویدن
فرهنگ گویش مازندرانی
خواب آلود شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
پی گیری کردن، از هم گشودن، باز کردن چیز بافته شده
فرهنگ گویش مازندرانی
پرواز کرده
فرهنگ گویش مازندرانی
مقدمه ی کار را فراهم کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
ماه گرفتگی
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از پایین
تصویر پایین
вниз , низкий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پایین
تصویر پایین
unten, niedrig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پایین
تصویر پایین
вниз , низький
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پایین
تصویر پایین
w dół, niski
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پایین
تصویر پایین
向下的 , 低的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پایین
تصویر پایین
para baixo, baixo
دیکشنری فارسی به پرتغالی