نگهبانی کردن، چشم به کسی یا چیزی دوختن و مراقب آن بودن، زیر نظر قرار دادن، همیشه و جاوید بودن، پایدار ماندن، درنگ کردن، ایستادن، برای مثال چو خواهی که ز ایدر شوی باز جای / زمانی نگویم بر من بپای (فردوسی - ۶/۵۸۴)
نگهبانی کردن، چشم به کسی یا چیزی دوختن و مراقب آن بودن، زیر نظر قرار دادن، همیشه و جاوید بودن، پایدار ماندن، درنگ کردن، ایستادن، برای مِثال چو خواهی که ز ایدر شوی باز جای / زمانی نگویم بر من بپای (فردوسی - ۶/۵۸۴)
ویژگی جایی یا چیزی که در ارتفاع پست تر قرار دارد مثلاً ده پایین، ویژگی جایی یا چیزی که در امتداد شمال به جنوب قرار دارد مثلاً محلۀ پایین، آهسته مثلاً صدای پایین، کم دامنه مثلاً برد پایین، کنایه از کم مثلاً دمای پایین، قیمت پایین، آن قسمت از چیزی که در زیر دیگری واقع است مثلاً پایین شلوار، پایین چاه، جایی یا چیزی که در ارتفاع پست تر قرار دارد مثلاً پایین شهر، جایی یا چیزی که در امتداد شمال به جنوب قرار دارد مثلاً پایین خیابان، کنایه از قسمتی از اتاق که به در نزدیک تر است، زیر
ویژگی جایی یا چیزی که در ارتفاع پَست تر قرار دارد مثلاً دِهِ پایین، ویژگی جایی یا چیزی که در امتداد شمال به جنوب قرار دارد مثلاً محلۀ پایین، آهسته مثلاً صدای پایین، کم دامنه مثلاً بردِ پایین، کنایه از کم مثلاً دمای پایین، قیمت پایین، آن قسمت از چیزی که در زیر دیگری واقع است مثلاً پایین شلوار، پایین چاه، جایی یا چیزی که در ارتفاع پَست تر قرار دارد مثلاً پایین شهر، جایی یا چیزی که در امتداد شمال به جنوب قرار دارد مثلاً پایینِ خیابان، کنایه از قسمتی از اتاق که به در نزدیک تر است، زیر
پایدار ماندن. پائیدن. باقی ماندن. جاویدان بودن. دائم بودن: ورنه بایدت بزادن نگرایم من همچنین باشم و نازاده بپایم من. منوچهری. جهانا چه در خورد و بایسته ای اگر چند با کس نپایسته ای. ناصرخسرو. چون عزّ من و ذل تو نپایست هم ذل من و عزّ تو نپاید. مسعودسعد. ، انتظار بردن: بگاه معصیت بر اسپ ناشایست و نابایست و مرکس را نپایستی. ناصرخسرو (دیوان چ محقق - مینوی ص 373). ، درنگ کردن: چیزی نپایست تا لشکر دررسد با این مقدار مردم جنگ پیوست و بتن عزیز خویش پیش کار برفت با غلامان. (تاریخ بیهقی)
پایدار ماندن. پائیدن. باقی ماندن. جاویدان بودن. دائم بودن: ورنه بایدت بزادن نگرایم من همچنین باشم و نازاده بپایم من. منوچهری. جهانا چه در خورد و بایسته ای اگر چند با کس نپایسته ای. ناصرخسرو. چون عزّ من و ذل تو نپایست هم ذل من و عزّ تو نپاید. مسعودسعد. ، انتظار بردن: بگاه معصیت بر اسپ ناشایست و نابایست و مرکس را نپایستی. ناصرخسرو (دیوان چ محقق - مینوی ص 373). ، درنگ کردن: چیزی نپایست تا لشکر دررسد با این مقدار مردم جنگ پیوست و بتن عزیز خویش پیش کار برفت با غلامان. (تاریخ بیهقی)
نگاهبانی کردن حراست کردن در نظر داشتن مواظب بودن، توقف کردن بودن ایستادن ماندن درنگ کردن، ثبات و دوام داشتن مدام بودن جاوید بودن قایم بودن، منتظر بودن چشم داشتن، پایداری کردن پا فشردن، بقا زیستن ماندن، قسمت کردن بخشیدن، مهم شمردن وزن نهادن، رصد کردن و مراقبت کردن: (پاییدن وقت) و (پاییدن ستاره) و (بپای تا بدایره اندر آید) (التفهیم 64) و (بپای ارتفاع آفتاب را) (التفهیم 313) -10 ملتفت و متوجه بودن
نگاهبانی کردن حراست کردن در نظر داشتن مواظب بودن، توقف کردن بودن ایستادن ماندن درنگ کردن، ثبات و دوام داشتن مدام بودن جاوید بودن قایم بودن، منتظر بودن چشم داشتن، پایداری کردن پا فشردن، بقا زیستن ماندن، قسمت کردن بخشیدن، مهم شمردن وزن نهادن، رصد کردن و مراقبت کردن: (پاییدن وقت) و (پاییدن ستاره) و (بپای تا بدایره اندر آید) (التفهیم 64) و (بپای ارتفاع آفتاب را) (التفهیم 313) -10 ملتفت و متوجه بودن