جدول جو
جدول جو

معنی پئنو - جستجوی لغت در جدول جو

پئنو
راندن حیوانات، راندن جانوران به سوی دام یا شکارگاه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پرنو
تصویر پرنو
پرنیان، نوعی پارچۀ ابریشمی منقش، دیبای منقش، حریر نازک، پرنون، برنو، برنون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پینو
تصویر پینو
کشک، ماده ای جامد یا مایع از انواع لبنیات که از جوشاندن دوغ تهیه می شود، قروت، کتغ، تیکوز، کتخ
قره قروت، مادۀ خوراکی ترش مزه که از جوشاندۀ غلیظ شدۀ آب ماست تهیه می شود، لیولنگ، کشک سیاه، هلباک، ترپک، ترف، ریخبین، هبولنگ، رخبین برای مثال شعر ژاژ از دهان من شکر است / شعر نیک از دهان تو پینو (طیان - شاعران بی دیوان - ۳۱۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پخنو
تصویر پخنو
تندر، رعد
فرهنگ فارسی عمید
(پِ)
دوغ ترش ستبرشده باشد، گروهی آن را کشک گویند که بمالند و قاتق آشها کنندیعنی قروت. (اوبهی). ظاهراً این تصحیف پینو باشد
لغت نامه دهخدا
(پْنُ / پِ نُ)
لاستیک چرخهای ماشینهای سبک و اتوموبیلها
لغت نامه دهخدا
(پَ)
دیبای منقش نازک و لطیف. (شرفنامه) (برهان). پرنون. پرنیان
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان کوهسارات بخش مینودشت شهرستان گرگان، واقع در 35 هزارگزی جنوب خاوری مینودشت، کوهستانی، سردسیر، دارای 300 تن سکنه، آب آن از رودخانه، محصول آنجا غلات و لبنیات و ابریشم، شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی زنان بافتن پارچۀ ابریشمی و چادرشب، راه مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
ماستینه، (خلاص)، دوغ ترش بود که خشک کرده باشند یعنی کشک، (فرهنگ اسدی نخجوانی)، بینو، کشک، قروت، ترف، پینوک، کریز، عبیثه، غبیثه، صنقعر، (منتهی الارب) :
شعر ژاژ از دهان من شکر است
شعر نیک از دهان تو پینو،
طیان،
نیکی بگزین و بد به نادان ده
روغن به خرد جدا کن از پینو،
ناصرخسرو،
وز خس از خار به بیگاه و گاه
روغن و پینو کنی و دوغ و ماست،
ناصرخسرو،
و طعام از غوره و سماق و زرشک و انار دانک و پینو باید داد، (ذخیرۀ خوارزمشاهی)،
چو کعب الغزالست پینو ولیکن
نه با طعم کب الغزالست پینو،
معزی،
اگر بضاعت مزجاه پشم و پینو بود
نبود گندم و جو نیز جز که تخم گیاه
میان تخم گیاه و میان پینو و پشم
بسی نبود تفاوت چو عقل بیند راه
بدل ستاند از ایشان بجای پینو و پشم
چه شعرهای رکیک و چه نثرهای تباه،
سوزنی،
ببین که میر معزی چه خوب میگوید
حدیث هیأت پینو وشکل کعب غزال،
انوری،
ترا نظیر که گوید جز آنکه نشنیده است
حدیث هیأت پینو و شکل کعب غزال،
رفیع الدین لنبانی،
سرفراز آئیم از جنس کسانی که ز جهل
شکر شکر ندانند بذوق از پینو،
زکی مراغه ای،
وطیئه، پینو شکرآمیخته، علاثه، پینو و روغن بهم آمیخته، ثور، لخت بزرگ از پینو، (منتهی الارب)، جغرات چکیده که بتازی اقط گویند، (شرفنامۀ منیری)، ماست چکیده که روغن آنرانگرفته باشند، (برهان)، جغرات خشک کرده که غربا از آن نانخورش سازند، (غیاث)، جغرات چک زده که هنوز مسکه از آن بیرون نیاورده باشند، (شرفنامۀ منیری)، مطلق جغرات، (غیاث)
لغت نامه دهخدا
(پَ)
تندر. رعد. کنور:
عاجز شود از اشک و غریو من
هر ابربهارگاه با پخنو.
رودکی.
و رجوع به پختو شود
لغت نامه دهخدا
دوغ ترش که خشک کرده باشند کشک قورت ترف: نیکی بگزین و بد بنادان ده، روغن بخر و جدا کن از پینو. (ناصرخسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پخنو
تصویر پخنو
رعد، تندر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پخنو
تصویر پخنو
((پَ نُ))
تندر، رعد، کنور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پینو
تصویر پینو
((پِ))
کشک، قره قروت
فرهنگ فارسی معین
پناه گرفتن، راندن و هدایت کردن حیوانات، کوچ دادن، نگهبانی
فرهنگ گویش مازندرانی
دوغ آب رفته و چکیده که از آن کشک تهیه کنند
فرهنگ گویش مازندرانی
پایان حرکت رمه ی در حال کوچ و اسکان آن در منطقه ای خاص، پهنا
فرهنگ گویش مازندرانی
پهن، گسترده
فرهنگ گویش مازندرانی