معنی يُوقِظُ - جستجوی لغت در جدول جو
يُوقِظُ
بیدار کردن، بیدار می شود
بیدار کَردَن، بیدار مِی شَوَد
دیکشنری عربی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
يُوقِفُ
متوقّف کردن، او می ایستد
مُتِوَقِّف کَردَن، او مِی ایستَد
دیکشنری عربی به فارسی
يُنقِذُ
نجات دادن، ذخیره می کند
نَجَات دادَن، ذَخیرِه مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يُفقِرُ
فقیر کردن، او فقیر می کند
فَقیر کَردَن، او فَقیر مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يُتقِنُ
برتری یافتن، او ماهر است
بَرتَری یافتَن، او ماهِر اَست
دیکشنری عربی به فارسی