جدول جو
جدول جو

معنی ویژه - جستجوی لغت در جدول جو

ویژه
خاص، خاصه، برگزیده، برای مثال بفرمود تا نوذرش رفت پیش / ابا ویژگان و بزرگان خویش (فردوسی - ۱/۲۲۲) خالص
به ویژه مثلاً به خصوص، خصوصاً، مخصوصاً
تصویری از ویژه
تصویر ویژه
فرهنگ فارسی عمید
ویژه
(ژَ/ ژِ)
ویژ. خاص و خاصه. (برهان). خاصه. (انجمن آرا) (آنندراج) (حاشیۀ فرهنگ اسدی) :
چو بر دشمنی بر توانا بود
به پی نسپرد ویژه دانا بود.
فردوسی.
برادر جهان ویژه مارا سپرد
ازیرا که فرزند او بود خرد.
فردوسی.
صدوسی سپر ویژۀ شه ز زر
غلافش ز دیبا نگارش گهر.
اسدی.
، خصوصاً. اختصاصاً:
مرا زین همه ویژه اندوه توست
که بیداردل بادی و تندرست.
فردوسی.
- به ویژه، علی الخصوص. به خصوص. بالاخص. مخصوصاً. لاسیما:
به ویژه که شاه جهان بیندش
روان درخشنده بگزیندش.
فردوسی.
نباید که بندد در گنج سخت
به ویژه خداوند دیهیم و تخت.
فردوسی.
مبادا که تنها بود نامجوی
به ویژه که دارد سوی جنگ روی.
فردوسی.
به هر کار مشتاب ای نیکبخت
به ویژه به خون زآنکه کاری است سخت.
فردوسی.
همیشه دل از شاه دارید شاد
به ویژه که دارد ره دین و داد.
اسدی.
، خالص و خلاصه. (برهان) (صحاح الفرس). خالص و بی غش. (انجمن آرا). محض. صرف. بحت. صافی و بی آلایش. پاک:
ویژه توئی در گهر سخته تویی در هنر
نکته تویی در سمر از نکت سندباد.
منوچهری.
با عز مشک ویژه و با قدر گوهری
با جاه زرّ ساوی و با نفع آهنی.
منوچهری.
ویژه می کهنه کش گشت چو گیتی جوان
دل چو سبک شد ز عشق درده رطل گران.
مسعودسعد.
، پاک و بی عیب و بی آمیزش. (برهان). مصون. (حاشیۀ برهان قاطع) :
جهان از بدان ویژه او داشتی
به رزم اندرون نیزه او داشتی.
دقیقی (از شاهنامه).
سپه را ز بد ویژه او داشتی
به رزم اندرون نیزه او گاشتی.
فردوسی (از حاشیۀ برهان چ معین).
- ویژه درون، صاف و پاکدل. (انجمن آرا) (آنندراج).
- ، در اصطلاح پارسیان، ارباب تصفیه و ریاضت و صوفیه. (انجمن آرا) (آنندراج).
- ویژه شدن، خلوص. (تاج المصادر). خالص شدن
لغت نامه دهخدا
ویژه
(وِ)
دهی است از دهستان بیلوار بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
ویژه
خالص پاک بی آمیزشی: (ویژه می کهنه کش شگت چوگیتی جوان دل چو سبک شد زعشق درده رطل گران) (مسعود سعد رشیدی) (الامتحاض شیر ویژه خوردن)، خاص مخصوص: (صد و سی سپر ویژه شه زر غلافش ز دیبا نگارش گهر) (اسدی رشیدی)، از خواص ندیم مقرب جمع
تصویری از ویژه
تصویر ویژه
فرهنگ لغت هوشیار
ویژه
((ژِ))
خاص، خالص، برگزیده، مخصوصاً، خصوصاً
تصویری از ویژه
تصویر ویژه
فرهنگ فارسی معین
ویژه
خصوص، خاص، مخصوص
تصویری از ویژه
تصویر ویژه
فرهنگ واژه فارسی سره
ویژه
اختصاصی، خاص، خاصه، خصوصی، مختص، مخصوص، بی آمیغ، پاک، خالص، سره، ناب
متضاد: عام، غیرخصوصی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ویژه
خاص
تصویری از ویژه
تصویر ویژه
دیکشنری فارسی به عربی
ویژه
Distinctive, Characteristically, Especially, Idiosyncratic, Special, Specially
تصویری از ویژه
تصویر ویژه
دیکشنری فارسی به انگلیسی
ویژه
de manière caractéristique, distinctif, spécialement, idiosyncratique, spécial
تصویری از ویژه
تصویر ویژه
دیکشنری فارسی به فرانسوی
ویژه
خصوصیت کے طور پر , ممتاز , خاص طور پر , منفرد , خاص , خصوصی طور پر
تصویری از ویژه
تصویر ویژه
دیکشنری فارسی به اردو
ویژه
caracteristicamente, distintivo, especialmente, idiossincrático, especial
تصویری از ویژه
تصویر ویژه
دیکشنری فارسی به پرتغالی
ویژه
característicamente, distintivo, especialmente, idiosincrático, especial
تصویری از ویژه
تصویر ویژه
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
ویژه
charakterystycznie, charakterystyczny, szczególnie, idiosynkratyczny, specjalny, specjalnie
تصویری از ویژه
تصویر ویژه
دیکشنری فارسی به لهستانی
ویژه
характерно , отличительный , особенно , идиосинкразический , специальный , особенно
تصویری از ویژه
تصویر ویژه
دیکشنری فارسی به روسی
ویژه
характерно , виразний , особливо , ідіосинкразичний , спеціальний , спеціально
تصویری از ویژه
تصویر ویژه
دیکشنری فارسی به اوکراینی
ویژه
karakteristiek, kenmerkend, bijzonder, idiosyncratisch, speciaal
تصویری از ویژه
تصویر ویژه
دیکشنری فارسی به هلندی
ویژه
อย่างลักษณะเฉพาะ , โดดเด่น , โดยเฉพาะ , แปลกประหลาด , พิเศษ , โดยเฉพาะ
تصویری از ویژه
تصویر ویژه
دیکشنری فارسی به تایلندی
ویژه
caratteristicamente, distintivo, specialmente, idiosincratico, speciale
تصویری از ویژه
تصویر ویژه
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
ویژه
secara khas, khas, terutama, idiosinkratik, khusus, secara khusus
تصویری از ویژه
تصویر ویژه
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
ویژه
בצורה ייחודית , ייחודי , במיוחד , אידיוסינקרטי , מיוחד , במיוחד
تصویری از ویژه
تصویر ویژه
دیکشنری فارسی به عبری
ویژه
特徴的に , 特徴的な , 特に , 特異な , 特別な , 特別に
تصویری از ویژه
تصویر ویژه
دیکشنری فارسی به ژاپنی
ویژه
特征地 , 独特的 , 尤其 , 特有的 , 特别的 , 特别地
تصویری از ویژه
تصویر ویژه
دیکشنری فارسی به چینی
ویژه
kwa kipekee, kipekee, hasa, ya kipekee, maalum
تصویری از ویژه
تصویر ویژه
دیکشنری فارسی به سواحیلی
ویژه
charakteristisch, besonders, idiosynkratisch, speziell
تصویری از ویژه
تصویر ویژه
دیکشنری فارسی به آلمانی
ویژه
karakteristik olarak, ayırt edici, özellikle, idiosinkratik, özel, özel olarak
تصویری از ویژه
تصویر ویژه
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
ویژه
বৈশিষ্ট্যগতভাবে , বৈশিষ্ট্যপূর্ণ , বিশেষভাবে , অদ্ভুত , বিশেষ , বিশেষভাবে
تصویری از ویژه
تصویر ویژه
دیکشنری فارسی به بنگالی
ویژه
विशिष्ट रूप से , विशिष्ट , विशेष रूप से , विशेष , विशेष रूप से
تصویری از ویژه
تصویر ویژه
دیکشنری فارسی به هندی
ویژه
특징적으로 , 독특한 , 특히 , 특이한 , 특별한 , 특별히
تصویری از ویژه
تصویر ویژه
دیکشنری فارسی به کره ای

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آویژه
تصویر آویژه
(دخترانه)
خاص و خالص، پاک و پاکیزه، معشوق، دلبر، خاص، خالص
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اویژه
تصویر اویژه
ویژه، خاص، خالص
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آویژه
تصویر آویژه
ویژه، خاص، خالص، یار و دوست نزدیک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بویژه
تصویر بویژه
مخصوصاً، خصوصاً
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آویژه
تصویر آویژه
خاص خالص، جمع آویژگان، معشوق دلبر، جمع آویژگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آویژه
تصویر آویژه
((ژِ))
ویژه، خالص، معشوق، یار یا دوست نزدیک
فرهنگ فارسی معین