جدول جو
جدول جو

معنی ویژش - جستجوی لغت در جدول جو

ویژش(ژِ)
تقدیس و تقدس. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وینش
تصویر وینش
بینش، بینایی، بینندگی، بصیرت، نگاه، نظر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ویژه
تصویر ویژه
خاص، خاصه، برگزیده، برای مثال بفرمود تا نوذرش رفت پیش / ابا ویژگان و بزرگان خویش (فردوسی - ۱/۲۲۲) خالص
به ویژه مثلاً به خصوص، خصوصاً، مخصوصاً
فرهنگ فارسی عمید
(ژِ)
از غیژیدن. عمل غیژیدن. خزیدن و بر شکم راه رفتن. رجوع به غیژیدن شود
لغت نامه دهخدا
موش گیر. (نسخه ای از فرهنگ اسدی). غلیواج. زغن
لغت نامه دهخدا
(ژَ)
ابن رستم کوهی، مکنی به ابوسهل طبری. از منجمان سدۀ چهارم هجری و معاصر عضدالدولۀ دیلمی است که پس از یحیی بن ابی منصور و ابن اعلم در اسلام وی موفق به رصد کواکب گشت. وفات ابوسهل در حدود سال 405 ه. ق. اتفاق افتاد. او راست: 1- کتاب مراکز الاکر. 2-الاصول، در هندسه، و این از کتاب اقلیدس اقتباس گردیده است. 3- کتاب پرگار تمام، در دو مقاله. 4- صنعت اسطرلاب با براهین، در دو مقاله. 5- کتاب احداث نقطه هابر خطها از طریق تحلیل نه ترتیب. 6- کتاب در استخراج ضلع مسبع در دایره. 7- کتاب دوایر متماسه. (نقل به تخلیص از گاهنامه). رجوع به ابوسهل (ویجن...) شود
لغت نامه دهخدا
(ژَ/ ژِ)
ویژ. خاص و خاصه. (برهان). خاصه. (انجمن آرا) (آنندراج) (حاشیۀ فرهنگ اسدی) :
چو بر دشمنی بر توانا بود
به پی نسپرد ویژه دانا بود.
فردوسی.
برادر جهان ویژه مارا سپرد
ازیرا که فرزند او بود خرد.
فردوسی.
صدوسی سپر ویژۀ شه ز زر
غلافش ز دیبا نگارش گهر.
اسدی.
، خصوصاً. اختصاصاً:
مرا زین همه ویژه اندوه توست
که بیداردل بادی و تندرست.
فردوسی.
- به ویژه، علی الخصوص. به خصوص. بالاخص. مخصوصاً. لاسیما:
به ویژه که شاه جهان بیندش
روان درخشنده بگزیندش.
فردوسی.
نباید که بندد در گنج سخت
به ویژه خداوند دیهیم و تخت.
فردوسی.
مبادا که تنها بود نامجوی
به ویژه که دارد سوی جنگ روی.
فردوسی.
به هر کار مشتاب ای نیکبخت
به ویژه به خون زآنکه کاری است سخت.
فردوسی.
همیشه دل از شاه دارید شاد
به ویژه که دارد ره دین و داد.
اسدی.
، خالص و خلاصه. (برهان) (صحاح الفرس). خالص و بی غش. (انجمن آرا). محض. صرف. بحت. صافی و بی آلایش. پاک:
ویژه توئی در گهر سخته تویی در هنر
نکته تویی در سمر از نکت سندباد.
منوچهری.
با عز مشک ویژه و با قدر گوهری
با جاه زرّ ساوی و با نفع آهنی.
منوچهری.
ویژه می کهنه کش گشت چو گیتی جوان
دل چو سبک شد ز عشق درده رطل گران.
مسعودسعد.
، پاک و بی عیب و بی آمیزش. (برهان). مصون. (حاشیۀ برهان قاطع) :
جهان از بدان ویژه او داشتی
به رزم اندرون نیزه او داشتی.
دقیقی (از شاهنامه).
سپه را ز بد ویژه او داشتی
به رزم اندرون نیزه او گاشتی.
فردوسی (از حاشیۀ برهان چ معین).
- ویژه درون، صاف و پاکدل. (انجمن آرا) (آنندراج).
- ، در اصطلاح پارسیان، ارباب تصفیه و ریاضت و صوفیه. (انجمن آرا) (آنندراج).
- ویژه شدن، خلوص. (تاج المصادر). خالص شدن
لغت نامه دهخدا
(وِ)
دهی است از دهستان بیلوار بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
خصوص وخاصه و خالص و خلاصه، (برهان)، برابر و معادل ویژه است اما شاهد ندارد، (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، خاصه و خالص و صافی، (انجمن آرا) (آنندراج) :
همه ویژ گردان و آزادگان
بیامد سوی آذرآبادگان،
فردوسی،
- ویژ کردن، اخلاص، امحاض، (المصادر زوزنی)، خالص کردن
لغت نامه دهخدا
تصویری از ویژه
تصویر ویژه
خالص پاک بی آمیزشی: (ویژه می کهنه کش شگت چوگیتی جوان دل چو سبک شد زعشق درده رطل گران) (مسعود سعد رشیدی) (الامتحاض شیر ویژه خوردن)، خاص مخصوص: (صد و سی سپر ویژه شه زر غلافش ز دیبا نگارش گهر) (اسدی رشیدی)، از خواص ندیم مقرب جمع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ویژه
تصویر ویژه
((ژِ))
خاص، خالص، برگزیده، مخصوصاً، خصوصاً
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ویژه
تصویر ویژه
خصوص، خاص، مخصوص
فرهنگ واژه فارسی سره
اختصاصی، خاص، خاصه، خصوصی، مختص، مخصوص، بی آمیغ، پاک، خالص، سره، ناب
متضاد: عام، غیرخصوصی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از ویژه
تصویر ویژه
خاص
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از ویژه
تصویر ویژه
Distinctive, Characteristically, Especially, Idiosyncratic, Special, Specially
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ویژه
تصویر ویژه
de manière caractéristique, distinctif, spécialement, idiosyncratique, spécial
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از ویژه
تصویر ویژه
charakterystycznie, charakterystyczny, szczególnie, idiosynkratyczny, specjalny, specjalnie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ویژه
تصویر ویژه
secara khas, khas, terutama, idiosinkratik, khusus, secara khusus
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از ویژه
تصویر ویژه
caracteristicamente, distintivo, especialmente, idiossincrático, especial
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ویژه
تصویر ویژه
característicamente, distintivo, especialmente, idiosincrático, especial
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ویژه
تصویر ویژه
خصوصیت کے طور پر , ممتاز , خاص طور پر , منفرد , خاص , خصوصی طور پر
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از ویژه
تصویر ویژه
อย่างลักษณะเฉพาะ , โดดเด่น , โดยเฉพาะ , แปลกประหลาด , พิเศษ , โดยเฉพาะ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از ویژه
تصویر ویژه
特徴的に , 特徴的な , 特に , 特異な , 特別な , 特別に
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از ویژه
تصویر ویژه
בצורה ייחודית , ייחודי , במיוחד , אידיוסינקרטי , מיוחד , במיוחד
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از ویژه
تصویر ویژه
характерно , отличительный , особенно , идиосинкразический , специальный , особенно
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ویژه
تصویر ویژه
特征地 , 独特的 , 尤其 , 特有的 , 特别的 , 特别地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ویژه
تصویر ویژه
kwa kipekee, kipekee, hasa, ya kipekee, maalum
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از ویژه
تصویر ویژه
특징적으로 , 독특한 , 특히 , 특이한 , 특별한 , 특별히
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از ویژه
تصویر ویژه
karakteristik olarak, ayırt edici, özellikle, idiosinkratik, özel, özel olarak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از ویژه
تصویر ویژه
विशिष्ट रूप से , विशिष्ट , विशेष रूप से , विशेष , विशेष रूप से
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از ویژه
تصویر ویژه
caratteristicamente, distintivo, specialmente, idiosincratico, speciale
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ویژه
تصویر ویژه
charakteristisch, besonders, idiosynkratisch, speziell
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ویژه
تصویر ویژه
karakteristiek, kenmerkend, bijzonder, idiosyncratisch, speciaal
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ویژه
تصویر ویژه
характерно , виразний , особливо , ідіосинкразичний , спеціальний , спеціально
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ویژه
تصویر ویژه
বৈশিষ্ট্যগতভাবে , বৈশিষ্ট্যপূর্ণ , বিশেষভাবে , অদ্ভুত , বিশেষ , বিশেষভাবে
دیکشنری فارسی به بنگالی