جدول جو
جدول جو

معنی ویهج - جستجوی لغت در جدول جو

ویهج(وَ)
دهی است از دهستان اسفندآباد بخش قروۀ شهرستان سنندج که 600 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ویرج
تصویر ویرج
سوسن زرد، گیاهی چندساله با برگ و ساقۀ بلند، گل های زرد و ریشه ای سرخ رنگ که مصرف دارویی دارد، وجّ، اقارون، اگر
فرهنگ فارسی عمید
(وَ هََ)
سوزانی آتش و افروختگی آن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج). افروختگی و سوزش آتش. (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
(وَیْهْ / -ویَ)
پسوندی است دال بر معانی ذیل: 1- تصغیر و استعطاف: بالویه. 2- شباهت و مانندگی: سیبویه، مشکویه. 3- دارندگی، صاحبی: برزویه، دادویه. توضیح اینکه محمد قزوینی ’ویه’ را معادل ’و’ (واو تصغیر، ترحیم و استعطاف) دانسته است. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(سَ هََ)
باد سخت و تند. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فَ هََ)
می، پیمانۀ می. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، پالونه. (منتهی الارب). المصفاه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(صَ هََ)
سنگ بزرگ، شتر مادۀ استوارخلقت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ هََ)
نوع بزرگ از توت فرنگی. کیهچ. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
نام دارویی است که آن را ’اگرترکی’ خوانند و به هندی یج گویند. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
افروختگی. (منتهی الارب) (آنندراج). توقد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
آتش فروزان. (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، افروخته شده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
دهی است جزء بلوک فاراب دهستان عمارلو از بخش رودبار شهرستان رشت. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(قَ مَشَ)
وهجان. افروخته شدن آتش. (منتهی الارب) (آنندراج). شعله زدن آتش. (غیاث اللغات) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
ویژ، ویژه،
- ایران ویج، ایران مرکزی، کشور ایران،
، بیج، حرامزاده، سند
لغت نامه دهخدا
(وَ)
چوب فدان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). گاوجار. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(وَ هََ)
یوم وهج، روز سخت گرم
لغت نامه دهخدا
پسوند دال بر معانی ذیل: تصغیر و استعطاف بالویه، شباهت و مانندگی سیبویه مشکویه، دارندگی صاحبی برزویه دادویه. توضیح مرحوم قزوینی (ویه) را معادل - و (واو تصغیر ترحیم و استعطاف) دانسته اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فیهج
تصویر فیهج
می، پیمانه می
فرهنگ لغت هوشیار
درخشش آتش افروختگی، تابش خور، گرمی آتش گرمی خور: از دور وهجان: روز داغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ویه
تصویر ویه
((وُ یَ یا یِ))
تصغیر و استعطاف، بالویه، شباهت و مانندگی، سیبویه، دارندگی، صاحبی، برزویه
فرهنگ فارسی معین
نوعی چاشنی غذا که از سبزی های خوشبو و ادویه درست کنند
فرهنگ گویش مازندرانی