جدول جو
جدول جو

معنی وین - جستجوی لغت در جدول جو

وین
(کَ خُ)
پایتخت کشور اتریش است که بر کنار دانوب واقع است و 2000000 تن سکنه دارد. این شهر یکی از مراکز هنر و دانش و تجارت و صنعت کشور است. دانشگاهها و کتابخانه ها و ساختمانهای عظیم و زیبای این شهر مشهور است. کلیسای بزرگ سن اتین دراین شهر است. در این شهر قراردادها و عهدنامه های فراوان به امضاء رسیده، از آن جمله است در سال 1738 م. قرارداد پایان جنگ جانشینی لهستان، عهدنامۀ واگرام (پیروزی ناپلئون اول بر شارل) در سال 1809، مخصوصاًکنگرۀ 1814-1815 برای تجدید سازمان اروپا پس از شکست ناپلئون اول در این شهر تشکیل یافت و ارتش سرخ در13 آوریل 1945 پس از شکست آلمان وارد این شهر شد
لغت نامه دهخدا
وین
به معنی رنگ و لون باشد عموماً، (برهان) (جهانگیری)، انگور سیاه خصوصاً، (برهان)
لغت نامه دهخدا
وین
مخفف و این:
چون این گره گشایم وین راز چون نمایم
دردی و سخت دردی کاری و صعب کاری،
حافظ
لغت نامه دهخدا
وین
مبدل بین، به معنی بیننده، رجوع به بین شود
لغت نامه دهخدا
وین
آک (عیب) پارسی تاری گشته وین اگر زندگانی بود دیر یاز برین وین خرم بمانم دراز (فردوسی واژه نامک وین تاک تاکستان نوشین) در تازی: انگور سیاه بنگرید به واژه های همانند در فرانسوی و انگلیسی انگلیسی رگه و این: چون این گره گشایمک وین راز چون نمایم ک دردی و سخت دردی کاری و صعب کاری، (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
وین
((وَ))
انگور سیاه، عیب، در فارسی به معنای، رنگ، لون
تصویری از وین
تصویر وین
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آوین
تصویر آوین
(دخترانه)
عشق
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نوین
تصویر نوین
(پسرانه)
تازه، جدید، تازه، جدید
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بوین
تصویر بوین
(دخترانه)
قانع (نگارش کردی: بون)، خوشبو (نگارش کردی: بویان)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سوین
تصویر سوین
آوند، ظرف، کاسه، کوزه، دیگ، ظرف مخصوص آب خوردن سگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روین
تصویر روین
روناس، گیاهی پایا و خودرو با برگ های نوک تیز و گل های کوچک زرد رنگ که ریشۀ آن در تهیه رنگ قرمز کاربرد دارد، رودن، رودنگ، روینگ، رویناس، روغناس، زغنار، برای مثال آنجا که حسام او نماید روی / از خون عدو شود گیا روین (عسجدی - لغت نامه - روین)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوین
تصویر نوین
تازه، نو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جوین
تصویر جوین
چیزی که از جو تهیه شده باشد، نان جو، جوینه، برای مثال جوینی که از سعی بازو خورم / به از میده بر خوان اهل کرم (سعدی۱ - ۱۴۹)
فرهنگ فارسی عمید
(سَ)
دیگ، طبق، کاسه، کوزه و امثال آن مطلقاً و به عربی ظرف و انا راگویند. (برهان) (جهانگیری). مطلق ظرف. (فرهنگ رشیدی) (آنندراج) ، آبدان سگ یعنی ظرفی که سگ در آن آب خورد. (فرهنگ رشیدی) (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(زُ)
قریه ای است به گرگان. (معجم البلدان). رجوع به مازندران رابینو بخش فارسی ص 172 و بخش انگلیسی ص 162 شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
پسوند مکانی مانند: سلطان دوین. سنگ دوین. شهر دوین. قرادوین. کافردوین. لله دوین. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
شهری است به ارمینیه از آن شهر است نصراﷲ محدث ابن منصور و عبداﷲ محدث ابن رزین. (منتهی الارب). تووین یا دووین ازبلاد اسلامی نزدیک ایروان است. (تاریخ اقبال ص 462)
لغت نامه دهخدا
(دُ وَ)
مصغر دون یعنی اندکی فرومایه. (ناظم الاطباء). و رجوع به دون شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
دهی است جزء بخش شمیران شهرستان تهران در 4000 گزی باختر تجریش دارای 836 تن سکنه. تابستان در حدود 50 خانوار اضافه میشود. آب آن از رود خانه درکه و دوچشمه و محصول آن غلات، اسپرس و انواع میوه جات سردسیری و شغل اهالی زراعت است. و در حدود 20 باب دکان مختلفه دارد. راه شوسه به تجریش دارد. مزرعه باقر جزء این ده است. شش دانگ ده وقف آستانۀ حضرت رضا علیه السلام و اعیانی متعلق به مردم است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1) ، بودن آفتاب در برج جوزا. (آنندراج) ، ترجمه حساب هم میباشد چه ایارگیر محاسب و حساب گیرنده را گویند. (آنندراج) (هفت قلزم)
لغت نامه دهخدا
(سُ)
دهی است جزء دهستان گندوان بخش ترک شهرستان میانه. دارای 383تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات، عدس، نخود سیاه و بزرک است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(مِهْ)
دهی است از دهستان دشتابی بخش بوئین شهرستان قزوین، واقع در 7هزارگزی راه عمومی تاکستان با 510 تن جمعیت. آب آن از قنات و راه آن ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
شهری است به ناحیت کرمان با چاههای بسیار که آب از آن خورند و کشت و برز بر آب چاه کنندو نعمتی فراخ و هوایی معتدل. (حدود العالم) ، قریه ای است از قراء جرجان. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(یِ)
صورت مخففی از رویین. (یادداشت مؤلف). رویین. (ناظم الاطباء) :
سکندر بدو گفت من روینم
از آزار سستی نگیرد تنم.
فردوسی.
، برنجین. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
یاری گر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، اسم جمع است عون را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اسم جمع است برای عون، بمعنی اعوان و یارها. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
اسم یونانی فوهالصبغ است. (تحفۀ حکیم مؤمن). عروق الخمر. (منتهی الارب). روناس. (انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (فرهنگ اوبهی) (لغت فرس اسدی) (برهان) (شرفنامۀ منیری). به هندی مجیهنه. (از غیاث اللغات) :
آنجا که حسام او نماید روی
از خون عدو شود گیا روین.
عسجدی (از اوبهی).
یکی پله است زین منبر مجره
زده گردش نقط از آب روین.
منوچهری.
زین هردو زمین هرچه گیاه روید تا حشر
بیخش همه روین بود و شاخ طبرخون.
عنصری.
اینجا ز نهیب زرد چون شمشاد
آنجا ز نشاط سرخ چون روین.
مسعودسعد.
فروزدند یکایک به صیدگاه بلا
بساط خاک به روین ردای روز به قار.
مسعودسعد.
هر لحظه مرا به کام دشمن تو کنی
خون در تن من خشک چو روین تو کنی.
سیدحسن غزنوی.
پر است در تن تو فضل و مردمی و خرد
چو بوی در گل سوری و رنگ در روین.
سوزنی.
بر روی من ز دیده چکان آب روین است
بی آن رخی که شسته مگر ز آب روینش.
سوزنی.
با جان من اگر نه هوای ترا رگیست
خون خشک باد در رگ جان همچو روینم.
انوری.
آن کز نهیب تف ّ سموم سیاستش
خون در عروق فتنه ز خشکی چو روین است.
انوری.
ز تف ّ هیبت او در دلش ببندد خون
چنانکه بر تن عناب ودر دل روین.
تاج المآثر (از شرفنامۀ منیری).
آری ز هند عود قماری برم به روم
گر حمل ها به هند ز روین درآورم.
خاقانی.
کمند افکنم در سر ژنده پیل
ز خون بیخ روین برآرم ز نیل.
نظامی.
فروداشت چون باره لختی ز تک
چو روین بیفسرد خونها به رگ.
رضاقلی خان هدایت.
رجوع به روناس شود
لغت نامه دهخدا
(هَِ هَِ)
دهی است از دهستان چهاردانگۀ بخش هوراند شهرستان اهر، دارای 109 تن سکنه. (ازفرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(مو یِ)
منسوب به مو و شعر. (ناظم الاطباء). مویی. مویینه. مویین. (از یادداشت مؤلف). به معنی مویین باشد. (آنندراج). و رجوع به مویین و مویی شود
لغت نامه دهخدا
با یای حطی و نون و حرکت غیرمعلوم مرضی است که آن را به فارسی کهنکو و به عربی عرق النسا خوانند. (آنندراج) (برهان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نوین
تصویر نوین
جدید، بدیع، خوبترین از هر چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جوین
تصویر جوین
منسوب به جو، نان جوین
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره روناسیان بسیار شبیه به شیر پنیر دارای برگهای نوک تیز و گلهای کوچک و زرد ارتفاع آن به دو متر میرسد ولی برگهای آن درشت تر است و از ریشه آن ماده قرمز رنگی بدست میاید که در رنگرزی بکار رود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روین
تصویر روین
((رُ وَ))
گیاهی است پایا دارای برگ های نوک تیز و گل های کوچک زرد که از ریشه آن ماده قرمز رنگی به دست می آید که در رنگرزی به کار می رود، روناس، روغناس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جوین
تصویر جوین
((جَ یا جُ))
منسوب به جو، آنچه که از جو سازند، نان جوین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نوین
تصویر نوین
((نَ یا نُ))
تازه، نو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نوین
تصویر نوین
جدید، مدرن
فرهنگ واژه فارسی سره