جدول جو
جدول جو

معنی ویلگون - جستجوی لغت در جدول جو

ویلگون
نام تیره ای از چرام (قسمت دوم از اقسام چهار بنچۀ ایل جانکی کوه گیلویۀ فارس). (جغرافیای سیاسی کیهان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نیلگون
تصویر نیلگون
(دخترانه)
نیل (سنسکریت) + گون (فارسی) به رنگ نیل، کبود، لاجوردی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فیلگوش
تصویر فیلگوش
زنبق، سوسن آزاد، سوسن سفید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از واژگون
تصویر واژگون
سرنگون، برگشته، وارون، کنایه از دارای نامبارکی، شوم مثلاً بخت واژگون،
از کار برکنار شده معزول
واژگون شدن: وارونه شدن، کنایه از از دست دادن قدرت و حکومت، سقوط کردن مثلاً سلسلۀ زندیه توسط آغامحمدخان قاجار واژگون شد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نیلگون
تصویر نیلگون
کبودرنگ، به رنگ نیل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از والگونه
تصویر والگونه
سرخاب، گرد یا مادۀ سرخ رنگی که زنان به گونه های خود می مالند، گلگونه، غازه، غنج، غنجر، غنجار، غنجاره، گنجار، آلگونه، آلغونه، بلغونه، غلغونه، گلگونه، گلغونه، ولغونه، لغونه، بهرامن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از میلیون
تصویر میلیون
عدی معادل هزارهزار، دو کرور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیلیون
تصویر بیلیون
عددی معادل ۱۰۹، میلیارد
فرهنگ فارسی عمید
به رنگ نیل، کبود، لاجوردی، آسمانگون، (ناظم الاطباء)، آبی تند، آبی سیر، ادکن، نیل فام، نیل رنگ:
هوا گشت چون چادر نیلگون
زمین هم به کردار دریای خون،
فردوسی،
بپوشید پس جامۀ نیلگون
همان نیلگون غرق گشته به خون،
فردوسی،
سپیده چو بر چرخ لشکر کشید
شب نیلگون دامن اندرکشید،
فردوسی،
برآمد پیل گون ابری ز روی نیلگون دریا
چو رای عاشقان گردان چو طبع بی دلان شیدا،
فرخی،
هوا به رنگ نیلگون یکی قبا
شهاب بند سرخ بر قبای او،
منوچهری،
شاخ بنفشه باز چو زلفین دوست گشت
افکند نیلگون به سرش معجر کتان،
اسدی،
در او شش ستون خیمۀ نیلگون
ز سیمش همه میخ و از زر ستون،
اسدی،
چو دریاست این گنبد نیلگون
زمین چون جزیره میان اندرون،
اسدی،
باقی است روح کردۀ یزدان و جسم تو
فانی است زآنکه کردۀ این نیلگون رحاست،
ناصرخسرو،
خود چنین برشد بلند از ذات خویش
خیر خیر این نیلگون بی در کلات،
ناصرخسرو،
چیزی همی عجب تر از این در چه بایدت
بسته به بند سخت در این نیلگون کره،
ناصرخسرو،
گردون پیر گشت مرید کمال او
پوشید از ارادتش این نیلگون وطا،
خاقانی،
چون سیب نخلبند بریزد به سوک او
زرین ترنج فلکه این نیلگون خیام،
خاقانی،
بنفشه نیلگون و لاله دلسوز
نقاب گل ربوده باد نوروز،
نظامی،
شب و روز ازین پردۀ نیلگون
بسی بازی چابک آرد برون،
نظامی،
ز بس پیل کآمد به چالش برون
شد از پای پیلان زمین نیلگون،
نظامی،
بطانۀ نیلگون از اجزاء غبار بر ظهارۀ کحلی فرودوختند، (ترجمه تاریخ یمینی ص 267)،
- نیلگون پرده، نیلگون وطا، کنایه از آسمان است:
در آن ماند کاین پردۀ نیلگون
چه بازی شب از پرده آرد برون،
نظامی،
- نیلگون پرده ها، کنایه از آسمان ها است، (انجمن آرا) (برهان قاطع)،
- نیلگون چرخ، کنایه از آسمان است،
- نیلگون چادر، کنایه از آسمان است:
چو خورشید از آن چادر نیلگون
غمی شد بدرید و آمد برون،
فردوسی،
- نیلگون حصار، کنایه از آسمان است،
- نیلگون خیام، کنایه از آسمانها، (برهان قاطع) (آنندراج)،
رو که ز میخ سرای پردۀ قدرت
فلکۀ این نیلگون خیام برآمد،
خاقانی،
- نیلگون رحا (رحی)، آسیای کبود،
-، کنایه از آسمان است:
باقی است روح کردۀ یزدان و جسم تو
فانی است زآنکه کردۀ این نیلگون رحاست،
ناصرخسرو،
- نیلگون گنبد، کنایه از آسمان است،
- نیلگون وطا، کنایه از آسمان است، (از برهان) :
گردون پیر گشت مرید کمال او
پوشید بر ارادتش این نیلگون وطا،
خاقانی
لغت نامه دهخدا
پیلگون، (فرهنگ فارسی معین)، به رنگ فیل، فیل رنگ، دارای جثه ای شبیه فیل، فیل مانند، فیلوار
لغت نامه دهخدا
برنگ فیل، همانند فیل از گرانی و تناوری، چون پیل بجثه
لغت نامه دهخدا
تصویری از پیلگون
تصویر پیلگون
برنگ پیل بلون فیل، مانند فیل از گرانی و تناوری دارای جثه فیل
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی وک (نخستین دستور) نشانه فاصله درجلمه و بخشی از جلمه بدین شکل: (در فارسی) و و (در زبانهای غربی)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع ویژه (وزان کوه با ویژگان سوی دشت در آمد یکی گرد بیشه بگشت. (گرشا) بگردش (بگرد عماری ویس) خادمان و نامداران گزیده ویژگان و جانسپاران. (ویس ورامین)، مصون، مخصوصا خصوصا: (که دشنام او ویژه دشنام ماست) که او از پی و خون و اندام ماست) (شا)، تلگراف لوکس یا بویژه
فرهنگ لغت هوشیار
یکی از سازهای زهی که میتواند آهنگهای حساس و هیجان انگیز را اجرا کند. این ساز در اصل شرقی بوده و بعد از جنگهای صلیبی بار و پا رفته است. ویولون را باین شکل و هیئت ابتدا در ایتالیا ساخته اند. ساز مذکور دارای چهار سیم (می) (می) (لا) (ر) و (سل) است و بدو طریق نواخته میشود. یکی بوسیله طریقه آرشه یی و دیگر پیتسیکاتو که نواختن باضربات انگشت است و مورد اخیر استثنایی است. ته ویولون بهنگام نواختن در زیر چانه چپ قرا میگیرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واژگون
تصویر واژگون
سرنگون، برگشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از والگونه
تصویر والگونه
والغونه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیشگون
تصویر نیشگون
فشار بجایی از بدن کسی بوسیله دو انگشت شست و سبابه
فرهنگ لغت هوشیار
گژف گون تیره گون برنگ قیر سیاه فام: شب آمد جهان قیرگون شد برنگ همه بازگشتند لشکر ز جمگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میلیون
تصویر میلیون
فرانسوی وسان سد بیور هزارهزار دوکرور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیلگون
تصویر نیلگون
لاجوردی، کبود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیمگون
تصویر سیمگون
نقره گون سپید فام، نوعی اسب سپید رنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیلگوش
تصویر پیلگوش
آنچه مانند گوش فیل باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیلیون
تصویر بیلیون
هزار ملیون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیلگون
تصویر پیلگون
به رنگ پیل، خاکستری، مانند فیل از بزرگی و سنگینی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نیلگون
تصویر نیلگون
((نِ))
لاجوردی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بیلیون
تصویر بیلیون
عددی معادل هزارمیلیون
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیمگون
تصویر سیمگون
نقره گون، سفید فام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قیرگون
تصویر قیرگون
سیاه فام، به رنگ قیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از میلیون
تصویر میلیون
((دِ))
ملیون، هزار هزار (1000000)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از والگونه
تصویر والگونه
((نَ یا نِ))
آلگونه، سرخاب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نیشگون
تصویر نیشگون
گرفتن و فشار دادن پوست و گوشت بدن با دو انگشت شست و اشاره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ویژگان
تصویر ویژگان
خواص
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از واژگون
تصویر واژگون
معکوس، برعکس، ساقط
فرهنگ واژه فارسی سره
آبی، ارزق، اغبر، کبود، کبود، نیلی، نیل فام
فرهنگ واژه مترادف متضاد