جدول جو
جدول جو

معنی ویلک - جستجوی لغت در جدول جو

ویلک
(وَ لَ)
وای بر تو. (منتهی الارب). رجوع به ویل شود
لغت نامه دهخدا
ویلک
ویلک در فارسی وای برتو وای بر تو خ
تصویری از ویلک
تصویر ویلک
فرهنگ لغت هوشیار
ویلک
تیشه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بیلک
تصویر بیلک
نوعی پیکان پهن یا دوشاخه، فیلک، سربیله برای مثال همان بیل زن مرد آلت شناس / کند بیلکش را به بیلی قیاس (نظامی۵ - ۹۱۵)، وآن دل که در میان دو بیله به کین توست / در وی رسد ز قوس فلک زخم بیلکی (سوزنی - لغتنامه - بیله)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ویلا
تصویر ویلا
خانۀ ییلاقی، خانۀ حیاط دار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چیلک
تصویر چیلک
توت فرنگی، میوه ای سرخ رنگ و ترش طعم شبیه توت و درشت تر از آنکه ملین، ادرارآور، تصفیه کنندۀ خون و مقوی اعصاب است و برای اشخاص کم خون و مبتلایان به بیماری های سل، رماتیسم، نقرس، سنگ کلیه و تصلب شرائین نافع است، بوتۀ این میوه کوچک با برگ های درشت و ساقه های باریک خزنده است، چیالک، شاکله، چلم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فیلک
تصویر فیلک
بیلک، نوعی پیکان پهن یا دوشاخه، سربیله برای مثال به کوه برشد و اندر نهاله گه بنشست / فیلک پیش به زه کرده نیم چرخ به چنگ (فرخی - ۲۰۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ویله
تصویر ویله
بلیه، گرفتاری و سختی، فضیحت، رسوایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیلک
تصویر بیلک
منشور پادشاهان، قبالۀ خانه و باغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ویله
تصویر ویله
شور و غوغا، فریاد، بانگ بلند، برای مثال چو رعد خروشان یکی ویله کرد / که گفتی بدرّید دشت نبرد (فردوسی - ۴/۱۲۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ولیک
تصویر ولیک
سیاکوتی، درختچه ای از تیرۀ گل سرخیان با شاخه های انبوه و خاردار و برگ های سبز تیره که گل های آن در طب به عنوان مقوی قلب و ضد تشنج به صورت دم کرده یا پودر به کار می رود، بلک، سرخ ولیک، قره گیله، ولک، کومار، کورچ، کویچ، مارخ، سیاه الله
از درختان جنگلی ایران، زالزالک وحشی
لکن، برای مثال دعوی کنی که شاعر دهرم ولیک نیست / در شعر تو نه حکمت و نه لذت و نه چم (شهید بلخی - شاعران بی دیوان - ۳۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گیلک
تصویر گیلک
از مردم گیلان، گیلانی
فرهنگ فارسی عمید
(کُیْ لَ)
در ترکی به معنی پیراهن. (غیاث) (آنندراج). پیراهن. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
تصویری از والک
تصویر والک
سیر جنگلی
فرهنگ لغت هوشیار
درختی است از تیره پروانه واران که دارای شاخه های خاردار است. میوهءاین گیاه غلاف مانند (شبیه میوه لوبیا) است و دارای ماده ای قندی است که در تهیه نوعی مشروب بکار میرود. این درخت در جنگلهای شمالی ایران نیز فراوان است للکی لیلکی لیلک للک لک کرات لالیک. ترکی لک لک بنگرید به لک لک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ویوک
تصویر ویوک
عروس: (که جاوید این سرا آراسته باد، پر از شادی و ناز و خواسته باد) (در و خرم ویوگان و خسوران عروسان دختران داماد پوران) (ویس ورامین)
فرهنگ لغت هوشیار
قیلی ویلی رفتن، غنج زدن هوس بسیار داشتن مشتاق و آرزومند چیزی یا کسی بودن: (فلانی دلش برای دختر خوشگل قیلی ویلی میرود)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ویله
تصویر ویله
ویله در فارسی رسوایی، بد بیاری رسوایی فضیحت، سختی بلیه. صدا آواز: (باز دانی بعلم منطق طیر لحن موسیچه را زویله زاغ) (مجد همگر)، بانگ بزرگ آواز عظیم، ناله
فرهنگ لغت هوشیار
یکی از سازهای زهی که میتواند آهنگهای حساس و هیجان انگیز را اجرا کند. این ساز در اصل شرقی بوده و بعد از جنگهای صلیبی بار و پا رفته است. ویولون را باین شکل و هیئت ابتدا در ایتالیا ساخته اند. ساز مذکور دارای چهار سیم (می) (می) (لا) (ر) و (سل) است و بدو طریق نواخته میشود. یکی بوسیله طریقه آرشه یی و دیگر پیتسیکاتو که نواختن باضربات انگشت است و مورد اخیر استثنایی است. ته ویولون بهنگام نواختن در زیر چانه چپ قرا میگیرد
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی فروار (خانه تابستانی بود بر بالا) آن کن که بدین وقت همی کردی هر سال خزپوش وبه کاشانه رو از صفه فروار (رودکی) خانه ییلاقی زیبا
فرهنگ لغت هوشیار
ویحک در فارسی ریکه ای نیکو ای نیکبخت، ای بدبخت وای برتو کلمه ایست که در مواقع ذیل استعمال شود: الف - در مقام ترحم: (گفت ویحک چه کس توانی بود این چنین خاکسار و خون آلودخ) (هفت پیکر) ب - درهنگام تعجب خوشا بر تو، بمعنی ویل آید افسوس برتو خ. افسوس بر تو، گفت: ویحک خدای بتواند مزد بدهد گناه بستاند. (سنائی)
فرهنگ لغت هوشیار
کبودی اندک، کبودیی که در انگشتها از سرما پدید آید، گرفتن عضوی از بدن بسر دو ناخن انگشت دست چنانکه بدرد آید: تشکنج نشگون
فرهنگ لغت هوشیار
میل کوچک، قسمی پارچه که ازآن قبا میکردند: ... (هریک فراخور مرتبه مخلع گردیدند. سایر جماعت را اعلی و اوسط و ادنی قرار داده: اعلی را قباهای زربفت و دارایی باف ... و اوسط را قباهای میلک و مطبق و نعلبند... داده)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گیلک
تصویر گیلک
در اصطلاح مردم گیلان، روستایی و بومی و رعیت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کیلک
تصویر کیلک
زالزالک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فیلک
تصویر فیلک
تیری که پیکان آن دو شاخ باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیلک
تصویر شیلک
توت فرنگی
فرهنگ لغت هوشیار
حریر، ابریشم حریر ابریشم. توضیح احتراز از این کلمه بیگانه اولی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیلک
تصویر پیلک
پیل خرد بچه پیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چیلک
تصویر چیلک
چیلک
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی نورده (قباله) منشور پادشاهان، قباله خانه و باغ و مانند آن. بیل کوچک، نوعی پیکان شبیه بیل کوچک پیکان شکاری، تیر دو شاخه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کویلک
تصویر کویلک
پیراهن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیلک
تصویر بیلک
((لَ))
منشور پادشاهان، قباله خانه و باغ و مانند آن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بیلک
تصویر بیلک
نوعی پیکان شبیه بیل کوچک، تیر دو شاخه، پیلک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیلک
تصویر پیلک
((لَ))
نوعی پیکان شبیه بیل کوچک، تیر دو شاخه، بیلک
فرهنگ فارسی معین