بالا، بلند، بلندمرتبه، برای مثال چو هامون دشمنانت پست بادند / چو گردون دوستان والا همه سال (رودکی - ۵۲۵) برتر، بلند، پسوند متصل به واژه به معنای بزرگ مثلاً والاتبار، والاجاه، والاحضرت، والاقدر، والامنش، والانژاد، والاهمت
بالا، بلند، بلندمرتبه، برای مِثال چو هامون دشمنانت پست بادند / چو گردون دوستان والا همه سال (رودکی - ۵۲۵) برتر، بلند، پسوند متصل به واژه به معنای بزرگ مثلاً والاتبار، والاجاه، والاحضرت، والاقدر، والامنش، والانژاد، والاهمت
کاری به هم ناپیوسته را گویند، یعنی اول و آخر آن کار را بکنند ومیان بگذارند، و این معنی را در عربی طفره و به هندی ناغه میگویند، (برهان) (از آنندراج) (انجمن آرا)
کاری به هم ناپیوسته را گویند، یعنی اول و آخر آن کار را بکنند ومیان بگذارند، و این معنی را در عربی طفره و به هندی ناغه میگویند، (برهان) (از آنندراج) (انجمن آرا)
شویل. شویلی. (فهرست مخزن الادویه). به لغت سریانی گیاهی است که آن را بوی مادران گویندو به یونانی ارطمیسا خوانند. (برهان) (آنندراج). بوی مادران. بویمدران. بلنجاسف. حبق الراعی. گیاهی است دوائی. (از یادداشت مؤلف). و رجوع به برنجاسف شود
شویل. شویلی. (فهرست مخزن الادویه). به لغت سریانی گیاهی است که آن را بوی مادران گویندو به یونانی ارطمیسا خوانند. (برهان) (آنندراج). بوی مادران. بویمدران. بلنجاسف. حبق الراعی. گیاهی است دوائی. (از یادداشت مؤلف). و رجوع به برنجاسف شود
ول. سرگردان. سرگشته. بی جای و مستقری. بی خانه معلوم. با شدن و ماندن و کردن صرف شود. - ویلان سیلان، ویلان و سیلان، از اتباع است. سرگردان. سرگشته. - ویلان شدن، سرگردان شدن. جای معلوم نداشتن. - ویلان کردن، سرگردان کردن. سرگشته کردن. - ویلان ماندن، سرگردان ماندن. ، بیکار و بیعار
ول. سرگردان. سرگشته. بی جای و مستقری. بی خانه معلوم. با شدن و ماندن و کردن صرف شود. - ویلان سیلان، ویلان و سیلان، از اتباع است. سرگردان. سرگشته. - ویلان شدن، سرگردان شدن. جای معلوم نداشتن. - ویلان کردن، سرگردان کردن. سرگشته کردن. - ویلان ماندن، سرگردان ماندن. ، بیکار و بیعار