- ویزا
- اجازه نامه ای که نمایندۀ یک کشور، برای سفر به آن کشور، به اتباع بیگانه می دهد، روادید
معنی ویزا - جستجوی لغت در جدول جو
- ویزا
- لاتینی به مانک دیده شده روادید توضیح و امضای گذر نامه از طرف هیئت سیاسی کشوری بیگانه که بمنزله اجازه ورود صاحب گذرنامه به آن کشور است روادید
- ویزا
- مجوز ورود اتباع یک کشور به کشور دیگر
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
اندوخته نهانی
پاشیده و ریزان کردن
گاو نر مخصوص شخم زدن زمین، ورزو، برزگاو، برزه گاو، نر (گاو) مثلاً گاو ورزا
خانۀ ییلاقی، خانۀ حیاط دار
یاد گیرنده، باهوش، کسی که حافظۀ خوب دارد
گاو نر گاو ورز ور زاو گاو ماده: و هر بنده ای با زن و فرزند و مال و تجمل و هم چندانکه گاو ورزا او را بود او را گاوان ماده بود
فرانسوی فروار (خانه تابستانی بود بر بالا) آن کن که بدین وقت همی کردی هر سال خزپوش وبه کاشانه رو از صفه فروار (رودکی) خانه ییلاقی زیبا
یاد گیرنده آموزنده
آشکار پیدا. کم ناقص
یادگیرنده، آموزنده، کسی که حافظه خوب دارد
کم، اندک، گم، ناپیدا
خانه ییلاقی، خانه ای که معمولاً دارای باغ و باغچه باشد
امتحان کردن
بیزاری، آزردگی، تنفر
بیزاری نمودن نفرت داشتن: (مابیزاری کنیم ازایشان چنان که ایشان ویزاری کردند از ما)
بیزاری
آویختن تعلیق
آویخته شدن
در حال آویختگی
جمع تجویز
قسمی مشروب مسکر که از مویز و آب ترتیب دهند
معلق، آویخته، در حال جنگ و گریز
آویخته، معلق، در حال آویختگی، طفیلی، مزاحم، غمگین، در حال دعوا، گلاویز