جدول جو
جدول جو

معنی ویدادگر - جستجوی لغت در جدول جو

ویدادگر
بیدادگر، ستمگر، ظالم، جبّار، ستمکار، گرداس، جائر، ستم کیش، ظلم پیشه، جفا پیشه، جان آزار، جایر، جفاجو، جفاگر، دژآگاه، مردم گزا، پر جفا، پر جور، استمگر
تصویری از ویدادگر
تصویر ویدادگر
فرهنگ فارسی عمید
ویدادگر
(گَ)
بیدادگر. ظالم. ستمکار: و کیست ویدادگرتر از آنکه وادارد مزکتهای خدای... (ترجمه قصه های قرآن 1:19 از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
ویدادگر
ظالم، ستمکار: (و کیست ویدادگر تر از آنکه وادارد مزکتهای خدای)
تصویری از ویدادگر
تصویر ویدادگر
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از والادگر
تصویر والادگر
بنّایی که دیوار گلی چینه چینه می سازد، بنّا، معمار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیدادگر
تصویر بیدادگر
ستمگر، ظالم، جبّار، ستمکار، گرداس، جائر، ستم کیش، ظلم پیشه، جفا پیشه، جان آزار، جایر، جفاجو، جفاگر، دژآگاه، مردم گزا، پر جفا، پر جور، استمگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیدادگری
تصویر بیدادگری
ظلم، ستم، تعدی، بی قانونی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ویرانگر
تصویر ویرانگر
ویران کننده، خراب کننده
فرهنگ فارسی عمید
(گَ)
بیدادمند. بیدادوند. ستمگر و متعدی و ظالم. (ناظم الاطباء). جائر. غاشم. ستمکار. غشوم. متعدی. قاسط. ستم پیشه. جفاکار. جفاپیشه. طاغیه. (یادداشت مؤلف). ظالم و ستمکار لیکن موافق قاعده نادادگر باید چه دادگر گوئیا صیغۀ فاعل است و سلب آن با لفظ ’نا’ شود چنانکه سلب وصف جاهل به ’ناجاهل’ کنند نه ’بی جاهل’ مگر آنکه گفته شود که بیدادگر مرکب بمعنی ستم است یا مخفف بیدادی بهر حال بیدادگر بمعنی ستمگر باشد. (از آنندراج) :
که بیداد و کژی ز بیچارگیست
به بیدادگر بر بباید گریست.
فردوسی.
به بد بس دراز است دست سپهر
به بیدادگر برنگردد بمهر.
فردوسی.
ایا مرد بدبخت بیدادگر
به نابودنی ها گمانی مبر.
فردوسی.
هر کو بجز از تو بجهانداری بنشست
بیدادگر است ای ملک و بی خرد و مست.
منوچهری.
چو شاهی است بیدادگر از سرشت
که باکش نیاید ز کردار زشت.
اسدی.
از تو هموار همی دزدد عمرت را
چرخ بیدادگر و گشتن هموارش.
ناصرخسرو.
خاکست ترا دایه از آن ترس که روزی
خون تو خورد دایۀ بیدادگر تو.
خاقانی.
کز دربیدادگر باز گرد
گرد سراپردۀ این راز گرد.
نظامی.
چو خسرو خبر یافت کان آب و خاک
ز بیداد بیدادگر شد خراب.
نظامی.
بیدادگری ز من ربودش
من کاشته بودم او درودش.
نظامی.
شنیدم که باری بعزم شکار
برون رفت بیدادگر شهریار.
سعدی.
نه از جهل می بشکنم پای خر
بل ازجور سلطان بیدادگر.
سعدی.
گریزد رعیت ز بیدادگر
کند نام زشتش بگیتی سمر.
سعدی
لغت نامه دهخدا
ظاهر کننده آشکار کننده: یا پیدا کرده بود چندی حکم و این را محصوره خوانند و لفظ پیدا گر چندی را سور خوانند
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که عمارت سازد بنا، کسی که دیوار گلی را چینه چینه بر بالای هم گذارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیدادگری
تصویر بیدادگری
ظلم ستم تعدی مقابل دادگری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیدادگر
تصویر بیدادگر
ستمگر و متعدی و ظالم، جفا کار، ستم پیشه، نادادگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از والادگر
تصویر والادگر
((گَ))
بنا، معمار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ویرانگر
تصویر ویرانگر
مخرب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از والادگر
تصویر والادگر
معمار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بیدادگر
تصویر بیدادگر
ظالم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بیدادگری
تصویر بیدادگری
بی عدالتی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از امدادگر
تصویر امدادگر
یاری رسان
فرهنگ واژه فارسی سره
جبار، جفاکار، جورپیشه، ستمکار، ستمگر، طاغوت، ظالم
متضاد: دادگر، عادل
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از ویرانگر
تصویر ویرانگر
Devastating, Demolitionist, Devastatingly, Ruinous, Subversive
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ویرانگر
تصویر ویرانگر
démolisseur, dévastateur, de manière dévastatrice, ruineux, subversif
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از ویرانگر
تصویر ویرانگر
mharibu, kuharibu, kwa uharibifu, mbaya, kubomoa
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از ویرانگر
تصویر ویرانگر
철거공 , 파괴적인 , 파괴적으로 , 파괴적인 , 전복적인
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از ویرانگر
تصویر ویرانگر
yıkıcı, yıkıcı bir şekilde
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از ویرانگر
تصویر ویرانگر
ধ্বংসকারী , ধ্বংসাত্মক , ধ্বংসাত্মকভাবে , বিধ্বংসী , বিপ্লবী
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از ویرانگر
تصویر ویرانگر
विध्वंसक , विध्वंसक , विध्वंसकारी रूप से , विनाशकारी , उपद्रवी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از ویرانگر
تصویر ویرانگر
demolitore, devastante, rovinoso, sovversivo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ویرانگر
تصویر ویرانگر
burzyciel, destrukcyjny, niszczycielsko, zgubny, subwersyjny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ویرانگر
تصویر ویرانگر
Abrissunternehmer, verheerend, ruinös, subversiv
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ویرانگر
تصویر ویرانگر
sloper, vernietigend, verwoestend, schadelijk, subversief
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ویرانگر
تصویر ویرانگر
руйнівник , руйнівний , руйнівно , руйнівний , підривний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ویرانگر
تصویر ویرانگر
разрушитель , разрушительный , разрушительно , губительный , подрывной
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ویرانگر
تصویر ویرانگر
demoliciónista, devastador, devastadoramente, ruinoso, subversivo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ویرانگر
تصویر ویرانگر
demolidor, devastador, devastadoramente, ruinoso, subversivo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ویرانگر
تصویر ویرانگر
拆除工 , 毁灭性的 , 毁灭性地 , 毁灭性的 , 颠覆性的
دیکشنری فارسی به چینی