نقش و نگار جامه، جامۀ نقش و نگاردار، پرند، جوهر شمشیر، دیبا و اطلس، پارچۀ ابریشمی لطیف رنگین، برای مثال درخت سیب را گویی ز دیبا طیلسانستی / جهان گویی همه پر وشی و پر پرنیانستی (فرخی - ۴۰۳)
نقش و نگار جامه، جامۀ نقش و نگاردار، پرند، جوهر شمشیر، دیبا و اطلس، پارچۀ ابریشمی لطیف رنگین، برای مِثال درخت سیب را گویی ز دیبا طیلسانستی / جهان گویی همه پُر وشی و پر پرنیانستی (فرخی - ۴۰۳)
برای بیان درد و رنج به کار می رود مثلاً وای، سرم درد می کند، برای بیان علاقه یا نفرت از چیزی به کار می رود مثلاً وای چه بچۀ قشنگی دارید، فریاد، فغان، افسوس و دریغ، حسرت، افسوس، بدا به حال، برای مثال گر مسلمانی از این است که حافظ دارد / وای اگر از پس امروز بود فردایی (حافظ - ۹۷۸) وایاوای: شور و غوغای مصیبت زدگان
برای بیان درد و رنج به کار می رود مثلاً وای، سرم درد می کند، برای بیان علاقه یا نفرت از چیزی به کار می رود مثلاً وای چه بچۀ قشنگی دارید، فریاد، فغان، افسوس و دریغ، حسرت، افسوس، بدا به حال، برای مِثال گر مسلمانی از این است که حافظ دارد / وای اگر از پس امروز بُوَد فردایی (حافظ - ۹۷۸) وایاوای: شور و غوغای مصیبت زدگان
پدر و مادر یا کفیل شخص در فقه و حقوق آنکه اختیار کسی در دست اوست آنکه پس از پیامبر بالاترین مقام را دارد دوست در تصوف بندۀ مقرب درگاه خدا لکن برای مثال خال سرسبز تو خوش دانۀ عیشی ست ولی / برکنار چمنش وه که چه دامی داری (حافظ - ۸۹۴) ولی دم: در فقه خویشاوند نزدیک مقتول که برای گرفتن انتقام یا دریافت خون بها اقدام کند
پدر و مادر یا کفیل شخص در فقه و حقوق آنکه اختیار کسی در دست اوست آنکه پس از پیامبر بالاترین مقام را دارد دوست در تصوف بندۀ مقرب درگاه خدا لکن برای مِثال خال سرسبز تو خوش دانۀ عیشی ست ولی / برکنار چمنش وه که چه دامی داری (حافظ - ۸۹۴) ولی دم: در فقه خویشاوند نزدیک مقتول که برای گرفتن انتقام یا دریافت خون بها اقدام کند
آنچه از جانب خداوند بر پیغمبران الهام شود، آنچه از جانب غیرخدا به کسی الهام شود مثلاً وحی شیطان وحی منزل: پیامی که از جانب خداوند به پیغمبر رسیده باشد
آنچه از جانب خداوند بر پیغمبران الهام شود، آنچه از جانب غیرخدا به کسی الهام شود مثلاً وحی شیطان وحی مُنزل: پیامی که از جانب خداوند به پیغمبر رسیده باشد
ده کوچکی است از دهستان خفرک بخش زرقان شهرستان شیراز، واقع در 54000 گزی شمال خاور زرقان و 1000 گزی راه فرعی سیوند به محمودآباد، سکنۀ آن 41 تن است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
ده کوچکی است از دهستان خفرک بخش زرقان شهرستان شیراز، واقع در 54000 گزی شمال خاور زرقان و 1000 گزی راه فرعی سیوند به محمودآباد، سکنۀ آن 41 تن است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
وصی در فارسی پتیمار جایستا اندرز بد خواستکرد اندرز دهنده، کسی که وصیت کند سفارش کننده، کسی که بوی وصیت شده سفارش شده، کسی که موافق سفارش و وصیت کسی پس از مرگ وی در امور و اموال وی دخالت و تصرف کند، لقب شیث بن آدم ع، لقب علی علیه السلام بن ابی طالب (که وصی رسول الله صلی الله علیه و آله است) : از جانب حق در زمان حضرت نبی و وصی و زهرا وسبطین علیهم الصلوه والسلام هرپنج بوعده گاه عزم مباهله بیرون فرمودند)
وصی در فارسی پتیمار جایستا اندرز بد خواستکرد اندرز دهنده، کسی که وصیت کند سفارش کننده، کسی که بوی وصیت شده سفارش شده، کسی که موافق سفارش و وصیت کسی پس از مرگ وی در امور و اموال وی دخالت و تصرف کند، لقب شیث بن آدم ع، لقب علی علیه السلام بن ابی طالب (که وصی رسول الله صلی الله علیه و آله است) : از جانب حق در زمان حضرت نبی و وصی و زهرا وسبطین علیهم الصلوه والسلام هرپنج بوعده گاه عزم مباهله بیرون فرمودند)
آفریده آفریدگان جهان مهمان، همسایه، گوشت فربه، آتشزنه مهمل دری دری وری واین دو کلمه باهم به معنی حرف بی ربط و بی معنی و مزخرف است. یا دری وری گفتن، یاوه سرایی. خلق مخلوق آفریده
آفریده آفریدگان جهان مهمان، همسایه، گوشت فربه، آتشزنه مهمل دری دری وری واین دو کلمه باهم به معنی حرف بی ربط و بی معنی و مزخرف است. یا دری وری گفتن، یاوه سرایی. خلق مخلوق آفریده
کلمه ایست دال بر: الف - تالم وافسوس واندوه افسوس، دریغ، ب - درد و بیماری دردا: یا برفلان. افسوس بر حال وی، (نوشته اند بر ایوان گنج بر جای بماند جاودان با حسرت و وای) (ویس و رامین)، فریاد ناله: (فغان ازین غراب بین و وای او که در نو افکندمان نوای او) (منوچهری) یا وای فلان. وای بر آن کس افسوس برحال وی: (رسول علیه السلام گفت ویل لمن قرا هذه الایه فمج بها وایی آن کس که این آیه بخواند و بیندازد آنرا) (چون نباشد عشق را پروای او او چو مرغی ماند بی پر وای او) (مثنوی) یا ای وای. ای افسوس، فسوسا، دریغا، (و اگه نیی که نفرین بر جان خویش کردی ای وای تو که کردی بر جان خویش نفرین) (ناصرخسرو)، د ردا خ
کلمه ایست دال بر: الف - تالم وافسوس واندوه افسوس، دریغ، ب - درد و بیماری دردا: یا برفلان. افسوس بر حال وی، (نوشته اند بر ایوان گنج بر جای بماند جاودان با حسرت و وای) (ویس و رامین)، فریاد ناله: (فغان ازین غراب بین و وای او که در نو افکندمان نوای او) (منوچهری) یا وای فلان. وای بر آن کس افسوس برحال وی: (رسول علیه السلام گفت ویل لمن قرا هذه الایه فمج بها وایی آن کس که این آیه بخواند و بیندازد آنرا) (چون نباشد عشق را پروای او او چو مرغی ماند بی پر وای او) (مثنوی) یا ای وای. ای افسوس، فسوسا، دریغا، (و اگه نیی که نفرین بر جان خویش کردی ای وای تو که کردی بر جان خویش نفرین) (ناصرخسرو)، د ردا خ