گو کلان درشت که آب گرد آید در وی و مغاکی در کوه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). آبگیر درشت. (مهذب الاسماء). وقیر، گلۀ گوسفندان یا گوسفندان ریزه یا گلۀ پنجصد گوسفند، یا عام است، یا گوسفند مع سگ و خر و شبان آن. (منتهی الارب). رجوع به وقیر شود
گو کلان درشت که آب گرد آید در وی و مغاکی در کوه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). آبگیر درشت. (مهذب الاسماء). وقیر، گلۀ گوسفندان یا گوسفندان ریزه یا گلۀ پنجصد گوسفند، یا عام است، یا گوسفند مع سگ و خر و شبان آن. (منتهی الارب). رجوع به وقیر شود
آن رستنی است که ساق ندارد و بر درخت پیچد و بالا رود مانند کدو و بر زمین پهن شود چون هندوانه و خربزه و امثال آن. (انجمن آرا) (آنندراج). درختی است که ساق ندارد و بر زمین پهن شود مانند بیارۀ خربزه و هندوانه و یا به چوب و درخت بالا رود همچو کدو و عشقه و امثال آن. (برهان). رجوع به جهانگیری و مؤیدالفضلا و رشیدی شود
آن رستنی است که ساق ندارد و بر درخت پیچد و بالا رود مانند کدو و بر زمین پهن شود چون هندوانه و خربزه و امثال آن. (انجمن آرا) (آنندراج). درختی است که ساق ندارد و بر زمین پهن شود مانند بیارۀ خربزه و هندوانه و یا به چوب و درخت بالا رود همچو کدو و عشقه و امثال آن. (برهان). رجوع به جهانگیری و مؤیدالفضلا و رشیدی شود
دهی است جزءبخش شهریار شهرستان تهران. در جلگه واقع و معتدل است. سکنۀ آن 247 تن و آب آن از قنات و محصول آن غلات، صیفی، چغندرقند، باغات سیب قندک و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد و از طریق علیشاه عوض و قاسم آباد میتوان ماشین برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی است جزءبخش شهریار شهرستان تهران. در جلگه واقع و معتدل است. سکنۀ آن 247 تن و آب آن از قنات و محصول آن غلات، صیفی، چغندرقند، باغات سیب قندک و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد و از طریق علیشاه عوض و قاسم آباد میتوان ماشین برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
وتیره در فارسی روش، گونه، سستکاری، آک، باز داشت، درنگ طریقه راه روش وضع: (چهار پنج روز بدین و تیره گذشت) توضیح و تیره از حیث لفظ و معنی مانند (طریقه) است (اقرب الموارد) ولی بعضی آنرا (و تیره) بر وزن (زبیده) (بضم اول) خوانند
وتیره در فارسی روش، گونه، سستکاری، آک، باز داشت، درنگ طریقه راه روش وضع: (چهار پنج روز بدین و تیره گذشت) توضیح و تیره از حیث لفظ و معنی مانند (طریقه) است (اقرب الموارد) ولی بعضی آنرا (و تیره) بر وزن (زبیده) (بضم اول) خوانند