جدول جو
جدول جو

معنی وکیره - جستجوی لغت در جدول جو

وکیره(وَ رَ)
وکیر. طعامی است که برای پایان یافتن بنای نو درست میشود. (از اقرب الموارد). مهمانی بنای نو. (منتهی الارب). مهمانی بنا. (مهذب الاسماء) (المصادر زوزنی). ج، وکائر. (مهذب الاسماء). رجوع به وکیر شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وتیره
تصویر وتیره
طریقه، راه و روش
فرهنگ فارسی عمید
گیاهی که ساقۀ آن راست بالا نمی رود و روی زمین می خوابد مانند بتۀ خربزه
فرهنگ فارسی عمید
(وَ رَ)
گو کلان درشت که آب گرد آید در وی و مغاکی در کوه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). آبگیر درشت. (مهذب الاسماء). وقیر، گلۀ گوسفندان یا گوسفندان ریزه یا گلۀ پنجصد گوسفند، یا عام است، یا گوسفند مع سگ و خر و شبان آن. (منتهی الارب). رجوع به وقیر شود
لغت نامه دهخدا
(وَ کَ رَ)
مهمانی بنای نو. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(وُ رَ)
آبخور، جای فرودآمدن در آب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
وکیره. مهمانی بنای نو. (منتهی الارب) (آنندراج). طعامی است که برای پایان یافتن بنای نو پخته میشود. (از اقرب الموارد). ضیافت بنای خانه نو. (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
(رَ/ رِ / وَ رَ / رِ / وِ رَ / رِ)
آن رستنی است که ساق ندارد و بر درخت پیچد و بالا رود مانند کدو و بر زمین پهن شود چون هندوانه و خربزه و امثال آن. (انجمن آرا) (آنندراج). درختی است که ساق ندارد و بر زمین پهن شود مانند بیارۀ خربزه و هندوانه و یا به چوب و درخت بالا رود همچو کدو و عشقه و امثال آن. (برهان). رجوع به جهانگیری و مؤیدالفضلا و رشیدی شود
لغت نامه دهخدا
(وَ رَ)
وصر. وصرّه. دستاویز با مهر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) ، حواله. چک. (مهذب الاسماء) (آنندراج) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، پیمان، عهدنامه. (آنندراج). رجوع به وصر شود
لغت نامه دهخدا
(وَ رَ)
وغیر. (منتهی الارب). شیر با سنگ تفسان گرم کرده شده. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، آب گرم. (منتهی الارب). رجوع به وغیر شود
لغت نامه دهخدا
(وُ تَ رَ)
دو رکعت نمازنافله که پس از نماز عشا نشسته بجا آورند. (ناظم الاطباء). رجوع به ذخیره العباد مرحوم آیت اﷲ فیض شود
لغت نامه دهخدا
(وَ رَ)
مؤنث وثیر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به وثیر شود، زن پرگوشت یا فربه بایستۀ همخوابگی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). زن فربه پرگوشت سرخ و شایستۀ همخوابگی. (ناظم الاطباء). ج، وثائر. وثار. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
- فراش وثیره، بستری نرم. (مهذب الاسماء). رجوع به وثیر شود
لغت نامه دهخدا
(دِ رَ / رِ)
کلمه تعجب است در زبان لوطیان. کلمه تعجبی است. (یادداشت مرحوم دهخدا). دکی. زکی. دکیسه. و رجوع به دکی و دکیسه و زکی شود
لغت نامه دهخدا
(بَرَ)
نوباوه. نوبر. باکوره، مادر ملکه، زن نجیب و خاتون محترم. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
دهی است جزءبخش شهریار شهرستان تهران. در جلگه واقع و معتدل است. سکنۀ آن 247 تن و آب آن از قنات و محصول آن غلات، صیفی، چغندرقند، باغات سیب قندک و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد و از طریق علیشاه عوض و قاسم آباد میتوان ماشین برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بکیره
تصویر بکیره
نو باوه، زودرس نو بر
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی که ساق ندارد خواه بر زمین پهن شودمانند بیاره خربزه و هندوانه وخواه بر چوب و درخت بالا رود مانند کدو عشقه
فرهنگ لغت هوشیار
و جز او و جز آن از دوستان و مال و جز آن عزیز باید داشت (کلیله و دمنه رویه 259)
فرهنگ لغت هوشیار
وتیره در فارسی روش، گونه، سستکاری، آک، باز داشت، درنگ طریقه راه روش وضع: (چهار پنج روز بدین و تیره گذشت) توضیح و تیره از حیث لفظ و معنی مانند (طریقه) است (اقرب الموارد) ولی بعضی آنرا (و تیره) بر وزن (زبیده) (بضم اول) خوانند
فرهنگ لغت هوشیار
مونث وثیر و پر گوشت فربه: زن مونث وثیر، زن فربه پر گوشت که مناسب همخوابگی باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وتیره
تصویر وتیره
طریقه، روش، دستور، نهاد
فرهنگ فارسی معین
بادی که با خود باران آورد
فرهنگ گویش مازندرانی
ویار، اشتیاق زیاد، تهوع
فرهنگ گویش مازندرانی