جدول جو
جدول جو

معنی وکعاء - جستجوی لغت در جدول جو

وکعاء
(وَ)
مؤنث اوکع. زنی که انگشت ابهام پایش بر سبابه برنشسته باشد، زن دراز. (منتهی الارب) (آنندراج) ، زن فرومایۀ گول، زن دردگین. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ)
نامردان، استوار و متمکن ناشدن سوار در زین، آهنگ شکار کردن باز. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
مؤنث اکوع. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). مؤنث اکوع، زنی که کاع آن بزرگ باشد و یا استخوانهای زند آن کج بود. (ناظم الاطباء). و رجوع به اکوع شود
لغت نامه دهخدا
(لَ)
تأنیث الکع. ناکس و فرومایه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(وُ دَ)
ج ودیع. (المنجد) (ناظم الاطباء). رجوع به ودیع شود
لغت نامه دهخدا
(وَ)
کون. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). سافله. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). دبر مردم. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(وُ کَ)
جمع واژۀ وکیل. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). رجوع به وکیل شود
لغت نامه دهخدا
(وِ)
بند مشک و جز آن. (مهذب الاسماء). بند سر مشک و جز آن. (آنندراج) (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، هر چیزی که سر آن بسته میشود از ظرف و جز آن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قُ رَ)
مواکأه: واکاء علی یدیه، تحامل علیهما و رفعهما و مدهما فی الدعاء. (از اقرب الموارد). رجوع به مواکاه شود
لغت نامه دهخدا
(وِ / وُ)
اعاء. خنور. (آنندراج) (منتهی الارب). آوند. (مهذب الاسماء). ظرف. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). باردان. (ترجمه علامۀ جرجانی ترتیب عادل بن علی) (دهار). ج، اوعیه، اوعاء. (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء) (آنندراج) (منتهی الارب) ، (اصطلاح طب) فضاء خالی درباطن عضو حاوی. رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود.
- وعاء المیزان، خانه ترازو. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از وکاء
تصویر وکاء
بند دوال مشک، آوند در دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وکاء
تصویر وکاء
((وِ))
بار را با دو دست برداشتن و بلند کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وعاء
تصویر وعاء
((و))
آوند، ظرف، جمع اوعیه
فرهنگ فارسی معین