جدول جو
جدول جو

معنی وکار - جستجوی لغت در جدول جو

وکار(وَکْ کا)
نیک دونده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وهار
تصویر وهار
(دخترانه)
فصل بهار (نگارش کردی: وههار)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از وتار
تصویر وتار
(پسرانه)
مقاله، سخنرانی (نگارش کردی: وتار)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از وقار
تصویر وقار
(پسرانه)
متانت، سنگینی، آهستگی، آرامی، شکوه، جلال
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شکار
تصویر شکار
هر حیوانی که آن را با تیر زده یا با دام می گیرند، حیوان صید شده، نخجیر، صید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مکار
تصویر مکار
بسیار مکر کننده، پرمکر، حیله گر، فریب دهنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روکار
تصویر روکار
روی بنا، نمای ساختمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اوکار
تصویر اوکار
وکرها، آشیانۀ پرنده ها، جمع واژۀ وکر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوکار
تصویر نوکار
کسی که تازه به کاری یا فراگرفتن هنری شروع کرده، تازه کار، کم تجربه
نوکر، خدمتکار مرد، مستخدم، چاکر
سپاهی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شوکار
تصویر شوکار
کسی که در شب گردش می کند، شبگرد، عسس، میر شب
دزدی که در شب دزدی می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوار
تصویر کوار
سبد بزرگ برای حمل میوه، کندو، کباره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فکار
تصویر فکار
فگار، زخمی، مجروح، آزرده، رنجور، برای مثال از تبسم لب شیرینش همی شد خسته / وز اشارت رخ نیکوش همی گشت فکار (انوری - ۱۵۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سکار
تصویر سکار
زغال افروخته، آتش، نان روغنی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ورکار
تصویر ورکار
بوته ای که میوه می دهد، میوه ای که از بوته به دست می آید مانند خربزه، هندوانه و خیار
فرهنگ فارسی عمید
(شَ / شُو)
که در شب کار کند. شبکار. (ناظم الاطباء). رجوع به شبکار شود، مبدل شبکار که شب دزد باشد. (آنندراج) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
مقابل توکار، در بنایی و نقاشی و راهسازی و سیم کشی، (از یادداشت بخط مؤلف)، روی بنا، نمای عمارت، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
بر وزن و معنی افکار است که جراحت پشت چاروا باشد. (برهان) (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ وکر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). آشیانۀ مرغ. رجوع به وکر شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از روکار
تصویر روکار
روی بنا نمای عمارت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوکار
تصویر نوکار
تازه کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بکار
تصویر بکار
مشغول به کار، بافایده، مفید، لازم، ضروری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چکار
تصویر چکار
مرکب از چه کار و کدام کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکار
تصویر اکار
شیاردادن برای کشاورزی کشاورز برزگر برزیگر، جمع اکره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکار
تصویر سکار
زغال افروخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکار
تصویر شکار
قصد کشتن آدمی یا حیواناتی را، صید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روکار
تصویر روکار
نما، نمای ساختمان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اوکار
تصویر اوکار
جمع وکر، لانه ها، آشیانه ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مکار
تصویر مکار
نیرنگ باز، فریبا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نوکار
تصویر نوکار
اکسترن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اکار
تصویر اکار
شخم زدن، شیاردادن، کشاورز
فرهنگ واژه فارسی سره
تازه کار، کارآموز، مبتدی، نوپیشه، نوچه
متضاد: آزموده، کهنه کار
فرهنگ واژه مترادف متضاد
کار سنگین، آن که بیش از اندازه کار کند
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان بندپی بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
گاو کاری در سال دوم
فرهنگ گویش مازندرانی
کسانی که در قبال مزد و مواجب به فامیل خویش کمک کنند، کمک
فرهنگ گویش مازندرانی