جدول جو
جدول جو

معنی وژیدن - جستجوی لغت در جدول جو

وژیدن
(نِ گَ دی دَ)
اندازه گرفتن با وجب. وجب کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وزیدن
تصویر وزیدن
حرکت کردن باد یا نسیم، برآمدن باد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نژیدن
تصویر نژیدن
نزیدن، بیرون کشیدن، کشیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غژیدن
تصویر غژیدن
خود را روی زمین کشیدن، نشسته روی زمین خزیدن، برای مثال گر تو باشی راست ور باشی تو کژ / پیشتر می غژ بدو واپس مغژ (مولوی - ۲۴۳)، باز حس کژ نبیند غیر کژ/ خواه کژ غژ پیش او یا راست غژ (مولوی - ۶۱۵)، بر روی هم افتادن دو چیز، برای مثال زاغ بیا بان گزید، خود به بیابان سزید / باد به گل بر وزید، گل به گل اندر غژید (کسائی - ۳۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آژیدن
تصویر آژیدن
آجیدن، فروکردن سوزن یا درفش یا نشتر در چیزی، بخیه زدن، سوزن زدن، سوراخ کردن، دندانه دار ساختن سطح چیزی، مثل دندانه ها و ناهمواری های سوهان یا سطح سنگ آسیا، آجدن، آزدن، آزندن، آزیدن، آژدن
فرهنگ فارسی عمید
(زَ کَ دَ)
غریدن رود و سیل ومانند آنها. (یادداشت مؤلف). رجوع به نوژان شود
لغت نامه دهخدا
(لَذْ ذَ بُ دَ)
چنانکه از شواهد زیر برمی آید بمعنی جوشیدن و تراویدن است: سپیدی او چون چشمۀ شیر را ماند که چشمه چشمه برمیروژد. (کتاب المعارف). می اندیشیدم که این اجزای ما چندین هزار همسایه یافته است و این حرف اندیشه های ما چون سبزه و زعفران از کدام سینه ها رسته است و یا چون مورچه از عارض و نگین کدام خوبان روژیده است. (کتاب المعارف). اکنون معنی از تو همچون آبیست که بوقت بیداری از دلت بیرون میروژد و در تنت پراکنده میشود. رجوع به روزیدن شود. (کتاب المعارف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از آژیدن
تصویر آژیدن
آجیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پژیدن
تصویر پژیدن
پزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
نشسته راه رفتن چنانکه کودکان و مردم شل و زمین گیر روند خزیدن، برهم نشستن دو چیز بهم چسبیدن، طبقه طبقه روی هم گذاشتن
فرهنگ لغت هوشیار
جنبیدن هوا حرکت کردن نسیم و باد: یارب، کی آن صبا بوزد کز نسیم آن گردد شمامه کرمش کار ساز من. (حافظ)، روییدن گیاه موی و جز آن بالیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وزیدن
تصویر وزیدن
((وَ دَ))
حرکت کردن باد یا نسیم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غژیدن
تصویر غژیدن
((غَ دَ))
خزیدن، به هم چسبیدن، طبقه طبقه روی هم گذاشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نژیدن
تصویر نژیدن
((نَ دَ))
بیرون کشیدن، بیرون آوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آژیدن
تصویر آژیدن
((دَ))
آژدن، آجیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وزیدن
تصویر وزیدن
Blow
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از وزیدن
تصویر وزیدن
souffler
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از وزیدن
تصویر وزیدن
ফুঁকানো
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از وزیدن
تصویر وزیدن
meniup
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از وزیدن
تصویر وزیدن
לנשוב
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از وزیدن
تصویر وزیدن
吹く
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از وزیدن
تصویر وزیدن
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از وزیدن
تصویر وزیدن
kupuliza
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از وزیدن
تصویر وزیدن
불다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از وزیدن
تصویر وزیدن
üflemek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از وزیدن
تصویر وزیدن
soplar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از وزیدن
تصویر وزیدن
फूंकना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از وزیدن
تصویر وزیدن
soffiare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از وزیدن
تصویر وزیدن
blasen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از وزیدن
تصویر وزیدن
blazen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از وزیدن
تصویر وزیدن
дути
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از وزیدن
تصویر وزیدن
дуть
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از وزیدن
تصویر وزیدن
dmuchać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از وزیدن
تصویر وزیدن
soprar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از وزیدن
تصویر وزیدن
เป่า
دیکشنری فارسی به تایلندی