جدول جو
جدول جو

معنی وژده - جستجوی لغت در جدول جو

وژده
(وَ دَ / دِ)
هر چیز ریخته شده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مژده
تصویر مژده
(دخترانه)
خبر، خوش نوید، بشارت، خبر خوش و شادی بخش، بشارت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از وهده
تصویر وهده
زمین پست، گودال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ونده
تصویر ونده
ترتیزک، گیاهی یک ساله با برگ های بیضوی و طعم تند و تیز که جزء سبزی های خوردنی مصرف می شود. دارای ید، آهن و فسفات و ضد اسکوربوت است، شاهی، ککژه، ککش، کیکر، کیکیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مژده
تصویر مژده
خبر خوش، نوید، مژدگانی
مژده دادن: خبر خوش دادن، بشارت دادن
مژده رساندن: خبر خوش رساندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هژده
تصویر هژده
هجده، هشت و ده، عدد «۱۸»
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آژده
تصویر آژده
دوخته، بخیه زده، فروبرده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وعده
تصویر وعده
نوید، قول، قرار، خبر خوش دربارۀ آینده، مژده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ورده
تصویر ورده
برجی که کبوتران در آن خانه کرده باشند، کبوترخانه، چوبی که کبوتربازان به دست می گیرند و با آن کبوتر می پرانند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تژده
تصویر تژده
مزد آرد کردن گندم، اجرت ساختن آسیا یا تیز کردن آسیا، تژ
فرهنگ فارسی عمید
(ژَ دَ / دِ)
بمعنی کوژد است که صمغ درخت شائکه باشد و آن را جهودانه نیز گویند و آن صمغ را عنزروت خوانند. (برهان). انزروت. کوژد. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کوژد و انزروت شود
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
نوعی از صمغ که رنگ آن به سرخی گراید و از بوتۀ خاری حاصل شود که جهودانه نیز گویند، و آن صمغ را کلک نیز خوانند. (رشیدی). انزروت و گوزده. (ناظم الاطباء). رجوع به گوزده شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از کوژده
تصویر کوژده
انزروت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هژده
تصویر هژده
هیجده (18) : (گفت ازآن نوزده زبانیه که بردردوزخ باشندمن هژده راکفایت کنم)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ونده
تصویر ونده
تره تیزک: ... و زتره هاوند
فرهنگ لغت هوشیار
وهده در پارسی پسته زمین نشیب زمین گود دره جای مطمئن و هموار، جمع وهد، زمین پست و هموار، جمع وهاد
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی نیامده نویدنش پشت پتیست نوید نویذ (در لغت فرس برابر با آگهی دادن و خرام آمده است) فردوسی آن را برابر با (وعد) به کار برده به دیدار تو داده ایمش نوید زما بازگشت است دل پرامید گرگانی نیز آن را با همین مانک به کار برده فراق دوست سر تا سر امید است ز روز خرمی دل را نوید است دیسیات دسیاد نویده مژده، یا وعده و و عید وعد و عید، عهد پیمان: (سخن وی حق وعده وی راست)، قول قرار: گفته بودی که شوم مست و دو بوست بدهم وعده ه زحد بشد و مانه دودیدیم و نه یک. (حافظ)، دفعه مرتبه بار: (عبدل گویا روزی سی شاهی مزد میگیرد) توضیح وعده بر وزن حمله در اصل (وعد) بر وزن حمل است ولی آنرا شعرا نیز دراشعار خود بکار برده اند ناصر خسرو گوید: مر مرا شکر چسان وعده کنی گرت سنگ است ای پسر در آستین. (نداب) یا راست کردن وعده. بقول و قرار خودکاملا عمل کردن: (صدق در سنت راست گفت و راست کردن وعده باشد)
فرهنگ لغت هوشیار
برج (مطلقا) بارو، برج کبوتر (خصوصا) کبوتر خان، چوبی که کبوتر بازان در دست گیرند و بوسیله آن کبوتر را بپرواز در آرند
فرهنگ لغت هوشیار
اصل بنا شالده ماده، بصورت پسوند آید بمعنی فوق خانواده کدواده کواده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مژده
تصویر مژده
بشارت، خبر خوش، خوشحالی و شادی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آژده
تصویر آژده
آژیده آجیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رژده
تصویر رژده
حریص و بسیار خورنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وحده
تصویر وحده
وحدت در فارسی ایواکی یگانگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وقده
تصویر وقده
((وَ دَ))
گرمای سخت، حرارت سوزان، یک باره شعله ور شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وعده
تصویر وعده
((وَ د))
نوید، قول، قرار، پیمان، در فارسی به معنای دفعه، مرتبه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وهده
تصویر وهده
((وَ دِ))
زمین پست و هموار، جمع وهاد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از واده
تصویر واده
((دِ))
اصل، بنا، شالوده، به صورت پسوند آید به معنی فوق، خانواده، کواده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مژده
تصویر مژده
((مُ دِ))
بشارت، خبرخوش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آژده
تصویر آژده
((دِ))
آژیده، آجیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وعده
تصویر وعده
Promise
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از وعده
تصویر وعده
promessa
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از وعده
تصویر وعده
promesa
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از وعده
تصویر وعده
obietnica
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از وعده
تصویر وعده
обещание
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از وعده
تصویر وعده
обіцянка
دیکشنری فارسی به اوکراینی